احتمالا تو فیلم ها و کارتون ها دیده باشید که گروهی بازیگر دوره گرد راه می افتند شهر به شهر و روستا به روستا در میدان ها نمایش های کمدی اجرا می کنند و صدها نفر تماشاگر دارند. مشهور ترین آنها در کشور شوخ و شلخته ایتالیا اجرا می شده و به آن "کمدی دلارته" می گفتند. شاید فکر کنید آن ها مربوط به گذشته بوده اند، زمانی که تمام گروه را با متعلقاتش بار یک درشکه می کردند و این ور و آن می رفتند. ولی جالب است بدانید نوبل ادبیات 1997 را به بزرگترین نمایشنامه نویس کمدی دلارته مدرن داده اند. کسی که سراسر ایتالیا و اروپا را زیر پاگذاشت تا در میادین عمومی، کارخانه ها، ورزشگاه ها و بازار های تره بار ده ها هزار انسان را بخنداند. داریو فو به عنوان نمایشنامه نویس، کارگردان و بازیگر یکی از بزرگترین شخصیت هنری-سیاسی دهه 60 به بعد است. طنز محض سیاسی اش که امان دست راستی ها و آنارشیست ها را بریده در سال 1975 بیش از هفتصد هزار نفر تماشاگر داشت. این رویداد، انقلابی غیر منتطره در جهان تئاتر معاصر بود و کمدی دلارته ایتالیا هرگز چنین استقبال بی نظیری را به خاطر نداشت و جالب تر از همه این که ایتالیایی های شیفته فوتبال، هر بار که از اجرای فو مطلع می گشتند آن را بر بازی فوتبال ترجیح می دادند، و این تاییدی بود بر قدرت و خلاقیت داریو فو که تا چه حد در دل های مردم جا گرفته است.
متاسفانه داریو فو در ایران کمتر شناخته شده است. تا جایی که می دانم تنها نمایش نامه های "حساب پرداخت نمیشه" و "مرگ تصادفی یک آنارشیست" توسط نشر های "نشر دیگر" و "نشر قطره" به فارسی ترجمه و چاپ شده اند.
-------------------------------------------
پ.ن: آه بلاخره یادم اومد اون چیزی رو که فراموش کرده بودم بگم:
داریو فو معتقد به تئاتر مردمی مطلق است. از بحث کردن گرفته با مردم در سر صحنه اجرا گرفته تا کمک گرفتن از آنها در بازی در نمایش هایش. او حتی برای نمایش هایی که می خواست اجرا کند از مردم مشورت می گرفت. هر جا شلوغی به پا می شد و تظاهراتی بر زد دولت و کارفرمایان رخ می داد فو خودش را وسط می انداخت و یک نمایش جدید طنز و مربوط به حادثه را در اسرع وقت اجرا می کرد.
نشریه ادبی دوات دو نمونه از کارهای فو، افسانه ببر و همان داستان همیشگی، را به صورت اینترنتی منتشر کرده است.
«مصلحِ آخرالزمان» یکی از معدود مفاهیمی است که در اغلب ادیان آسمانی یا غیر آسمانی از آن سخن به میان آمده است. در اغلب ادیان آسمانی علیالخصوص ادیان سامی (اسلام - یهودیت - مسیحیت)، مصلح یا منجیِ آخرالزمان دارای نام، شخصیت، اوصاف و احوال خاص و منحصر به فردی است.
در دین اسلام این شخصیت با نام « مهدی » شناخته شده است. این نام برگرفته از روایتی نبوی است که در آن رسول خدا اصحاب را به مهدی «بشارت» میدهد، که زمین را پر از داد میکند. با این که در باب این مفهوم در میان فرق مختلف اسلامی اختلافاتی به چشم میخورد، ولی باز هم در این که مهدی وجود دارد، یا دستکم، وجود خواهد داشت شکی در میان قاطبهی مسلمانان دیده نمیشود. اهل تشیع مهدی را با عنوان « قائم آل محمد (ص) » معرفی میکنند و بر این اعتقادند که او از خاندان رسول خداست. بدنهی اصلی امامیه، یعنی شیعیان دوازده امامی (اثنی عشریه)، با شواهد نسبتا متقنی مهدی را از نسل نهم حسین بن علی - علیهما السلام - میدانند و معتقدند او هم اکنون زنده است و در غیبت به سر میبَرَد. بنابراین آموزهی «مهدویت» در شیعه با مفاهیمی چون «غیبت» و «ظهور» پیوند ویژهای یافته است. شیعیان ظهور منجی را منوط به احراز شرایطی میدانند که مهمترینش آمادگی خود شیعیان است. ظهور دولت مهدی و شرح خصوصیات آن از جمله کلیدیترین مباحثی بوده است که میان دانشمندان شیعه بررسی میشود.
در همین راستا دکتر مصطفی دلشاد تهرانی که در کتابی با عنوان «دولت مهدی (ع)، سیرت مهدی (ع)» به مسئلهی مهدویت پرداخته است. این کتاب با رویکردی روایی و نقلی در پی بیان اوصاف زمانهای است که در آن صلح، امنیت، ایمان و عدل حاکمیتی ابدی مییابد و این همه در پی ظهور و انقلاب مهدی (ع) است که رخ خواهد نمود. نویسنده در بیانی که در مقدمه دارد این گونه چارچوبهای بحث را روشن میکند:
" دولت مهدی (ع)، سیرت مهدی (ع) عنوانی است برای آشنایی با جلوههایی از دولت کریمه و سیرت جلیلهی امام زمان (عج). بحثی در چگونگی شکلگیری دولت آرمانی مهدی (ع) و ویژگیهای آن دولت، و نگاهی به سیرت انقلابی و اصلاحیِ آن حضرت و چگونگی احیای زمین و آدمیان در پرتو عدالت و ظهور امنیتِ فراگیر در عالم، و مروری بر سیرت اقتصادی، سیرت فرهنگی، سیرت اجتماعی، سیرت مدیریتی و سیرت فردیِ والاترین ثمرهی نبوت و امامت. "
آن چه هر اهل مطالعهای را راغب به خواندن این کتاب میکند ایجاز و اختصار مثالزدنیِ آن است. استاد دلشاد تهرانی در چیزی حدود 60 صفحه این بحث را با به کارگیری چندین روایت از منابع مختلف شیعه و سنی جلو میبرد. ایشان در کنار نقل احادیث و اخبار معتبر، به بسیاری از متون یا اشعار دیگر هم برای غنای اثر خود متوسل شده اند که به زعم بنده بسیار موفق بودهاند و لطمهای به ایجاز سخنشان نزده است. نویسندهی این کتاب در ذکر منبع و مرجع وسواس و دقت زیادی به خرج دادهاند و هیچ نقل قولِ سادهای را بدون ارجاع نگذاشتهاند. ایشان برای نگارش همین 60 صفحه، 47 منبع و ماخذ را ذکر کردهاند. آیا حیف نیست که ما برای شناخت امام عصرمان چند صفحه از این کتابِ هفتصد تومانی را ورقی -هرچند کوتاه- نزنیم؟
شناسنامهی کتاب: دولت مهدی (ع)، سیرت مهدی (ع)/ مصطفی دلشاد تهرانی - تهران: انتشارات دریا، 1382. قیمت: 7000 ریال
گوش دادن به حرف های آلبر کار چندشناکی بود ولی تنها دوای موجود بود . البته باید آدم خوش شانسی باشم که کارم به جاهای باریک نکشید! منظورم اینکه کارم به خودکوشی نکشید! البته آلبر به شدت خودکشی را نفی می کرد . اون اصلا قبول نداشت که با خود کشی همه مشکلات حل می شوند. اما حرف هایی که می زد درباره پوچ بودن زندگی ، طرفداری از نفرینیان ، منطق پوچ و هزارتا کوفت و زهرمار دیگر ، زندگی کردن را سخت می کرد! به قول sajjad مرده شور من و آلبر و نیچه رو ببرم که دردی به دنیا اضافه نکردیم ، فقط رنج رو بیشتر کردیم!!
اینجا خیلی هم جای بدی نیست! کلی آدم - آدم های جورواجور- در وقت هواخوری در حیاط زندان از این طرف که به دیوار های بلند ختم می شود به آن طرف که به دیوار های بلند با سیم خار دار ختم می شود ،در حال حرکت هستند. به تنها تیکه از آسمان که برایشان باقیمانده نگاه می کنند. البته این تنها تیکه باقیمانده آنقدر بزرگ هست که با دیدنش آدم یاد خودِ خود آسمان بیفتد. بعضی از این زندانی ها مثل من آرزو دارند -البته یکسری از کسانی هم که مردند آرزو داشتند- که آدم های معمولی می بودند. آن وقت آزاد بودند، از هر بند و فکری!
خلاصه اینجا خیلی هم جای بدی نیست! در اینجا آدم های جالبی پیدا می شوند. مثلا چند روز پیش مردی با ریش های بلند را دیدم که لباس کشیشها را به تن کرده بود و قلم به دست زمان هواخوریش را می گذراند. بنده خدا دیوانه است! خودش را قدیس می نامد و کتابی که نوشته را اعترافات نام گذاری کرده است . آن روز ،آنچه می نوشت را بلند بلند تکرار می کرد."بدینسان جریان دوستی را با گل و لای هرزگی آلودم و آبهای زلال آن را با رودخانه سیاه جهنمی شهوت تیره کردم . و هنوز به رغم چنان شرارت متعفنی چندان غره بودم که آرزوی توفیق در جهان را داشته باشم. عاشق نیز شدم و این دامی بود که ساخته بودم. " با این جمله آخر تمام همبندی هایش موافقند. زندانی های بند ابد !!"خدای من ، خدای رحیم ، چقدر با من خوب بودی ، چرا دران جام لذت تلخی بسیار آمیختی . عشق من برگشت و من در زنجیر های به وصال رساندن آن گرفتار شدم. حتی در بحبوحه لذت هایم از نگرانیهایی که تازیانه های بیرحم حسادت ، بدگمانی ، ترس ، خشم و مجادله شدید بدانها دامن می زدند در تلاطم بودم. " واقعا خنددار و جذاب نیست؟ از همبندی های این قدیس محترم که نامش آگوستین هست ، فردی به نام مصطفی به خاطر داستان های کوتاهش معروف است. او هم درکار نوشتن است. زندانی های بند ابد به او مراجعه می کنند و داستان های عشقی زندگیشان را برای او تعریف می کنند تا در کتابش آنها را هم بنویسد. اسم کتاب را گذاشته " حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه" اسم جالبی برای حکایت عشق است. اول کتابش را با این عبارت شروع کرده . "اگر در کلمات درمانده و بی پناه و از نفس افتاده ای این کتاب کوچک اندک حرمتی هست، باری با فروتنی تمام آن را پیشکش می کنم به زن ها. به همه زن ها . این تنها ساکنان سمت روشن و معصوم و معنادار زندگی. " من هم می خواستم داستانم را برایش تعریف کنم . پس دست به قلم بردم و چیزکی نوشتم. نامش را گذاشتم داستان سرزمین درون. حکایت عشق بی قاف بی شین بی نقطه آ قای سیاه به خانم سفید!
===========================================================
باعرض پوزش به خاطر مشکل پیش آمده در لینک گذاشته شده. امیدوام بتوانم مشکل را حل کنم.
خسرو شکیبایی در گذشت...
این مهمترین خبری بود که سینمای ایران در این هفته تولید کرد. میتوان این را در زمرهی افتخارهای ناب سینمای ما ثبت کرد؛ این که با وجود سالنهای خالی سینما، بازار داغ قاچاق فیلم و مرحمتهای بینظیر مسئولین وزارت ارشاد باز هم مردم ایران از عوالم سینما بیخبر نیستند و هر از چند گاهی چیزی به گوششان میخورد. البته نمیتوان انتظار داشت خبرهایی مثل «صدور پروانه فیلمبرداری جدیدترین فیلم بهرام بیضایی» یا «لغو پروانهی اکران آخرین فیلم داریوش مهرجویی» به مردم برسد. این اخبار در ردیفی نیستند که مردم بهایی، هرچند ناچیز، به آن بدهند.
- « خبر بد است که خوب میفروشد. » (این دیالوگ را «کِرک داگلاس» در فیلمی از «بیلی وایلدر بزرگ» با عنوان «تکخال در حفره» (با نام تجاری «کارناوال بزرگ») خطاب به عکاس جوانی ادا میکند. دیدن این فیلم علیالخصوص به کسانی توصیه میشود که شبکهها و سایتهای خبری همچنین روزنامهها و خبرنگارهایشان را با دیدی مثبت یا حتی بیطرفانه نگاه میکنند.)
این دیالوگ گویای احوال سینمای ایران است؛ کافیست کسی از هنرمندان بمیرد تا مردم کمی هم به یاد سینما و اهالی آن بیفتند. خسرو شکیبایی که جای خود دارد. آخرین فیلمی که از او دیدیم مال چه زمانی بود؟ «حکمِ» کیمیایی بود یا «رییسِ» او؟ خدا نکند! شاید هم «اتوبوس شب» بود، که البته این یکی قابل تحملتر است. شاید هم برمیگردد به «سالاد فصل»؟
هامون ساختهی داریوش مهرجویی فیلمی است که «حسین معززی نیا»، منتقد معروف، به عنوان نسل قدیم فیلمبینهای حرفهای همیشه به دیدن آن در سینما افتخار میکرد و معتقد بود نماد اقبال مردم به سینما، در دوران او، صفهای طویل پشت گیشهی هامون بوده است. بسیاری معتقدند آخرین باری که خسرو شکیبایی دیده شد، در همین «هامون» بوده است. آنها میگویند شکیبایی بعد از این فیلم، در نقش «جمید هامون» ماند و کاراکتر جدید دیگری عرضه نکرد. میدانیم شکیبایی در شش فیلم از مهرجویی ایفای نقش کردهاست، که البته میتوان گفت همهی این نقشها بسیار نزدیک به هم بودند. اما این نقد، در شکل حداکثری آن، هر چه هم از سر دانشهای تکنیکی سینمایی باشد، باز هم بیانصافانه است. همین موضوع است که نشان میدهد حتی منتقدین سینمای ما هم از فیلمهای نوگرا و متفاوت سینمای ایران بیخبرند. مثلا اگر آنها همین فیلمی را که میخواهم معرفی کنم به دقت دیدهبودند، حتما حرفشان را پس میگرفتند.
چه کسی امیر را کشت؟ دومین ساختهی بلند کارگردانی جسور و جوان به نام «مهدی کرمپور» است که در آبان 1385 اکران شده و بازیگران سرشناسی در آن ایفای نقش میکنند. فیلمنامهی این اثر هم یکی از دقیقترین فیلمنامههایی است که اخیرا با آن در ایران روبرو شدم. نکتهی جالب دربارهی این فیلم، نقشیاست که «مانا نیستانی»، کارتونیست محبوب متواری، در طرح و تولید آن داشتهاست. برای آگاهی از این نقش و همچنین دغدغههای شخصی کارگردان، به سایت اختصاصی مهدی کرمپور بروید، شک ندارم خودتان به جسارت او معترف خواهید شد! ماجرای فیلم را هم که عنوان آن داد میزند و نیازی به ایجاد تعلیق و جذب مخاطب نیست.
نکتهی جالب دیگری که میتوان دربارهی فیلم گفت این است که: «مهمترین تفاوت آن با سایر فیلمها این است، که ما از طریق رو به دوربین صحبت کردن بازیگران متوجه داستان فیلم می شویم. یعنی مثل فیلم های دیگر با آن شکل همیشگی "بازی کردن" بازیگران روبرو نیستیم. این بار شیوهی جدیدی از بازیگری نشان داده میشود. "مونولوگ گویی". هر هشت بازیگر این فیلم (به عقیده نگارنده) یکی از درخشان ترین بازی های خودشان را ارائه داده اند.»؛ (منبع)
و شاید متفاوتترین نقش خسرو شکیبایی هم در این فیلم رقم خورده است. از اوصاف نقش شکیبایی، تا آن جا که به داستان فیلم لطمه نخورد، همین بدانید که:
«شکیبایی گرچه مشابه نقش "اکبر" را در سالاد فصل [در نقش عادل مشرقی] نیز تجربه کرده، اما این بار بسیار بهتر و قوی تر این نقش را بازی می کند. بچه چهار راه مولوی که به قول خودش "بی سوات" است و اکثر محله های جنوب تهران "روی سبیلش قسم می خورن". او از طبقه محروم جامعه است و کاملا مشخص است که یک گذر سنت به مدرنیسم را طی کرده است. شکیبایی به بهترین شکل این نقش را بازی کرده است و کاراکتر اکبر را کاملا باورپذیر ساخته است. نمونههایی از مونولوگ های اکبر: "اونایی که ما زدیم، شما رو میزش می رقصیدین" ، "یارو مدیر کارتِننیگ(منظور کارتینگ) نیست که جخد ما نتونیم اسمشو لفظ قلم صدا بزنیم قهر کرده باشن شازده قشمشم" ، "مرجان خانوم اصله، اصلا خودشه" و "دیدم مایه شو داره، بهش گفتم حاضری خلاصش کنیم؟مایه و مخلفاتش با من،کاشته پشت هیجده اش با تو"...»؛ (منبع)
مهدی کرمپور فیلم دیگری دارد به نام «جایی دیگر»، که هنوز اکران نشده و گویی قرار نیست هرگز اکران شود، چرا که اخیرا در شبکهی ویدیویی خانگی توزیع شده است.
چنان که اشارت رفت، مهمترین اثر ابن ابی الحدید، کتاب شرح نهجالبلاغهی اوست که از کتب معتبر و مهم ادبی، تاریخی و کلامی است و از همان زمان تالیفش شهرت یافته و محل مراجعه و استفادهی دانشمندان قرار گرفته است.
چگونگی تالیف کتاب
مولف خود در مقدمهی کتاب میگوید ابتدا وقتی که ابنعلقمی، وزیر شیعی خلیفه، او را بر این کار واداشت، او شرحی مختصر مشتمل بر معانی و لغات غریبه نوشت و به همین اکتفا کرد. اما بعد فکرش دگرگون شد. او خود در مقدمه کتاب اینگونه توصیف میکند:
« ولی چون [این بنده] در آن باره نیکو اندیشید، دید که این جرعهی اندک، تشنگی را فرو نمینشاند که بر عطش میافزاید و کافی نیست؛ بدین سبب... سخن را در شرح آن گسترش داد، گسترشی که شامل مباحث لغوی و نکات معانی و بیان و توضیح مشکلات صرفی و نحوی بود و در هر مورد شواهد دیگری، از نظم و نثر، که مؤید آن باشد، آورد و در هر فصل کارها و وقایع تاریخی مربوط به آن را شرح داد و ... در هر مورد که در شرح نیازی به آوردن انساب و امثال و نکات لطیف بود فروگذاری نکرد. و این شرح را با مواعظ و اشعار زهد و دینی آراست و حکمتهای گرانبها و آداب و عادات و خلق و خوی مناسب با موضوع را آورد؛ و چنان رشتهی گهر و گردنبند آراستهای شد که بر هر رشته و آویزهی رخشان پهلو میزند و مایهی رشگ و شرمساری هر بوستان و گلستان است... »[1]
تالیف کتاب 4 سال و 8 ماه طول کشید که خود ابن ابی الحدید از تطابق مقدار زمان نگارش کتاب با مقدار زمان خلافت امیرالمومنین علی اظهار نیکبختی میکند.
اندر کیفیت و کمیت کتاب
این کتاب توسط مولف در 20 مجلّد نگاشته شده است و چنان که او تاکید دارد واجد جنبههای گوناگون و بسیاری است. اما به نظر میرسد سه جنبه بر دیگر جنبهها برتری دارد؛ که عبارتاند از:
الف. جنبهی ادبی؛ بد نیست بدانید در مجموع هشتهزار بیت شعر در این کتاب در موضوعات نحوی و لغوی آورده شده که خود 400 صفحه را در برمیگیرد.
ب. جنبهی تاریخی و اجتماعی؛ در این باره توضیح جداگانهای داده خواهد شد.
پ. جنبهی کلامی، که این جنبه از لحاظ کمّی بر دو جنبهی پیشین برتری دارد.[2]
« جلوهی تاریخ در شرح نهجالبلاغه »
قسمتهای تاریخی این کتاب از لحاظ تعدد منبع نقل و وثاقت تاریخی بینظیر است؛ چرا که مولف از مخزن بیکران کتابخانههای خلیفهی عباسی بهره میبرده است.[3] البته تنها شرح خطبهها و نامههای حضرت علی واجد نکات تاریخی بوده و در میان شرح حکمتها نکتهی قابل ذکر تاریخی یافت نمیشود. با این وجود سودبخشترین و عامپسندترین بخش کتاب همین نکات تاریخی-اجتماعی آن است. به ویژه تاریخ صدر اسلام و نیمهی نخست قرن یکم هجری که در این کتاب به جذابترین وجه ممکن منعکس شده است.
همین جذابیت و سادگی بود که سبب شد مرحوم دکتر محمود مهدوی دامغانی دست به تلخیص و ترجمهی این جنبه از شرح نهجالبلاغه بزند و اثر تاریخی ارزندهای را به زبان فارسی به جا بگذارد. این ترجمه در 8 جلد توسط نشر نی با نام «جلوهی تاریخ در شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید» به چاپ رسیده است. مترجم بر این باور است که این تنها معادل ترجمهی دو جلد از شرح نهج البلاغه است و ترجمهی کل این اثر عظیم نیازمند کاری گروهی و طولانی مدت است. البته پیش از این هم سعی در ترجمه یا تلخیص این کتاب شده است ولی هرگز هیچ کدام به روانی و توفیق این 8 جلد نرسیدند.
چون به شخصه در دوران دبیرستان با مطالب تاریخی این کتاب، در مورد احوال و اقوال صحابه و تابعین، انس زیادی گرفتم و مطالب زیادی آموختم، به هر کس که به این قبیل مطالب علاقه دارد توصیه میکنم حتما نگاهی به آن بیندازد. پس از چندی غور در دنیای بیکران اینترنت به چیز غریبی برخوردم؛ متن کامل همهی ۸ جلد کتاب فوق، آن هم به صورت html در اینجا. نمی دانم حقوق مولف و مترجم و ناشر این وسط به کدام گوشه رها شده است! سایتی که اقدام به این کار کرده چندان هویت مشخصی ندارد و مشابه همین را در حق بسیاری از کتب دیگر و مولفین آن مرتکب شده است. در باب احکام شرعی و اخلاقی مترتب بر این عمل حرفی برای گفتن ندارم!
لینک بخش نخست یادداشت؛ معرفی مولف
[1] ابن ابی الحدید، «جلوهی تاریخ در شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید»، ترجمهی مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران 1379خ. ص سیزده و چهارده.
[2] مهدوی دامغانی، منبع پیشگفته، ص هجده.
[3] برای آگاهی از منابعی که مولف برای ذکر مسایل تاریخی به آن ارجاع داده است، نک. مقالهی «ابن ابی الحدید»، دایرةالمعارف تشیع، ج 1، زیر نظر بهاءالدین خرمشاهی و کامران فانی، تهران 1375خ.
این اواخر آلبر خیلی حالش خراب بود. همه چیز را قاطی کرده بود .در ساعت هواخوری وقتی باهم راه می رفتیم ُ سعی می کرد گذشته را بیاد آورد . گویی رسالتی داشت در این یاد آوری ها و چه چیز مفت تر و در دسترس تر از گوش و هوش من ؟ یکبار در باره داستانی با من صحبت کرد که خود نوشته بود و لی از آن فقط انتهایش را به خاطر داشت. فقط به یاد داشت که دستانش را سوال گونه به پایان برده است. و این سوالی بود که جوابش شاید مرا ازین زندان رها می کرد و شاید بیشتر در بندم می کشید!
کلاماندس که هنوز اسیر احساس گناهش در کوتاهی از نجات دادن دختری است که خودش را از پل پرت کرد، با خود می اندیشد اگر آن لحظه تکرار می شد می توانست به گونه ای دیگر عمل کند یا نه ؟ او در رویای تکرار این فرصت است.فرصتی برای خوبی اش یا دستگم حفظ توهم اینکه خوب است.((آه دختر جوان ، بازهم خودت را در آب بیفکن تا من یکبار دیگر فرصت کنم هردو مان را نجات دهم!)) اما خوشحال است که مجبور نیست دوباره دست به این انتخاب دشوار بزند.((ووی...! آب چه سرد است! ولی خیالمان آسوده باشد! حالا خیلی دیگر دیر شده است. همیشه خیلی دیر است ، خوشبختانه!))
وقتی با خودم فکر می کنم، آری خوشبختانه همیشه خیلی دیر است! قبل از گرفتاری در این زندان تنگ و جانکاه ، هنگام گذر از خیابان های شلوغ شهر ، از خود می پرسیدم این همه هیاهو ، این همه اضطراب ، این همه شتاب از سر چیست؟ می گویند آدم های شهر نشین نمی توانند دمی را در روستایی کوچک بگذرانند. آری این چنین است. لحظه ای جدا بودن از این هیاهوی پوچ انسان را به خود باز می گرداند. و آنگاه از خود خواهی پرسید ،برای چه باید زیست ؟ این همه شتاب از چه روی بود؟ چه هستیم ، چرا هستیم و چرا باید باشیم؟ آری بدور از هیاهوی شهر دیگر هیچ چیز نمی تواند ما را از اندیشیدن به خود باز دارد. و آنگاه خواهیم فهمید که چه پوچ شتابان به دنبال این استخوان خوک هستیم!
پیشگفتار:
مذاهب و فرق اسلامی با همهی افتراقات و اختلافهایی که در بسیاری از مسایل کلامی، فقهی یا تاریخی دارند، در چند چیز توانستهاند وفاقی نسبی کنند؛ قرآن، شخصیت پیامبر مکرّم اسلام –صلّی الله علیه و آله و صحبه و سلّم– و شخصیت حضرت علی –علیه السّلام– از جمله مهمترین این مفاهیم و مسایل است.
به جز فرقهای که در تاریخ با نام «ناصبیّون» شناخته میشوند، همهی فرق اسلامی بر این موضوع متّفقاند که علی بن ابیطالب اولین مردی است که اسلام آورد و جزو باتقواترین و زاهدترین صحابه به شمار میآید و علاوه بر خدمات و مجاهدتهای بیشمارش به اسلام و پیامبر، سرسلسلهی دودمانی است که همگی در علم و فضل و حکمت سرآمد دوران خودشان محسوب میشوند.
بهترین مرجعی که میتواند تا حدی فضل و علم علی را منعکس کند اثر گرانبهایی است که شریف رضی در قرن چهارم ق. با عنوان «نهجالبلاغه» از سخنان و نامههای آن حضرت گردآوری کرده است.[1] بر این کتاب شرحهای گوناگونی نوشته شدهاست که مرحوم علامه امینی در «الغدیر» 80 شرح از این شروح را نام برده است. سنت شرحنویسی بر نهجالبلاغه تا کنون نیز ادامه یافته است.[2] با این که هر یک از این شروح در جایگاه خود واجد اهمیت است اما به اذعان بسیاری از مورخین و علما بهترین و معروفترین شرحی که بر این کتاب وجود دارد، شرح «ابن ابی الحدید معتزلی» است.[3] در این جا خواهیم کوشید ابتدا با ارائه شرحی اجمالی از احوال و آراء ابن ابی الحدید و سپس با ذکر اوصاف مهمترین اثرش، شرح نهجالبلاغه، و ترجمههایی که از این کتاب شده، معرفیمان را از شخصیت این دانشمند بزرگ به پایان ببریم.
زندگی ابن ابی الحدید و آثار او:
با وجود این که شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید در زمان نگارش آن میان اهل علم معروف شد، لیکن هیچکس از نگارندهی آن زندگینامهی درخوری گردآوری نکرد و نام او در بسیاری از منابع رجال آن دوره ثبت نشده است. شاید برخی هم به عمد چیزی دربارهی او ننوشتهاند.
با این همه میدانیم وی روز اول ذیالحجه 586ق. مطابق 30 دسامبر 1190م. در مداین، شهر باستانی ایران، از خانوادهای فرهیخته و اهل دانش متولد شد. در بغداد تحصیل کرد و در همانجا به خدمت دستگاه خلافت عبّاسی در آمد. در آن روزگار (یعنی قرن هفتم ق.) شیعیان نفوذ زیادی در دستگاه خلافت داشتند، که یکی از مشهورترینشان «ابن علقمی» وزیر دانشمند و امامیِ «مستعصم» عباسی، آخرین خلیفهی دستگاه عباسیان بود. وی به ابن ابی الحدید توجه زیادی نمود و او را به نوشتن شرحی بر نهجالبلاغه تشویق نمود. ابن ابی الحدید هم این کتاب را به همراه مجموعهای از اشعارش به نام «سبع العلویات»، که موضوع آن فتح خیبر و مدح پیامبر و علی –علیهما السلام– به همراه مرثیههایی بر امام حسین است، به ابن علقمی تقدیم نمود. وی تالیفات بسیاری در زمینههای گوناگون دارد؛ از جمله نقدها و شرحهایی که بر رسائل بوعلی، فخر رازی و غزالی در فلسفه نگاشته است و حاشیههایی که بر کتب کلامی و حدیثی از دانشمندانی چون سید مرتضی، زمخشری، سید رضی و ابن اثیر نوشته است.[4]
بنابر گزارشهایی مرگ او به احتمال زیاد مصادف است با فتح بغداد توسط مغولها. با این حساب وی به سال 656 ق. در بغداد به سن 70 سالگی درگذشتهاست. داستانهایی که حکایت از اسارت او و حکم قتل او توسط مغولها و رهایی او با وساطت «خواجه نصیر الدین طوسی» دارد خالی از سند است.[5]
آراء و افکار ابن ابی الحدید و مذهبش:
ابن ابی الحدید در زادگاه خود اندیشهی معتزلیان بغداد و بصره و بسیاری دیگر از نحلههای کلامی را به وسیلهی مطالعهی آثار ایشان فرا گرفت و مکتب «معتزلهی بغداد» را اختیار کرد.[6] وی پس از عزیمت به بغداد و تحصیل در مدرسهی نظامیه نزد بسیاری از علمای شافعی مذهب بغداد تلمّذ کرد. فلذا بسیاری او را از لحاظ فقهی پیرو مذهب شافعی میدانند. هرچند وی چندان عنایتی به علم فقه نداشت.
اخیرا جریان اکثریت اسلام (یعنی اهل تسنن) در تلاش است ابن ابی الحدید را پیرو مکتب تشیع جلوه دهد تا بدین وسیله سخنانی را که وی در افضلیت علی و اهل بیت –علیهم السلام– و در نقد و طعن خلفای سهگانه ایراد کرده است از حییز انتفاع خارج کنند. با این وجود مستنداتی که نشان دهد وی سنی مذهب بوده بسیار بیش از آن است که بتوان همه را انکار کرد.[7]
شاید با توجه به قصاید سبع علویات و با توجه به دوستی و مصاحبت او با ابن علقمی است که تنی چند از علمای رجال (از جمله «ابن کثیر» در البدایة و النهایة) وی را شیعی «غالی» قلمداد کردهاند. که این مطلب قطعا مورد تردید است.
ادامه دارد...
تا اینجا تا حدی با مولف کتاب «شرح نهجالبلاغه» آشنا شدیم. قصدم این بود همهی مطالب را یکجا منتشر کنم، اما از مینیمالیسم حاکم بر وبلاگ کمی ترسیدم! نقدا PDF کامل این یادداشت را در اختیار علاقهمندان قرار دادم. در یادداشت بعدی با خود کتاب بیشتر آشنا می شویم؛
[1] برای اطلاعات بیشتر دربارهی نهجالبلاغه و مولف آن نک:
الف. مقدمهی سید شریف رضی بر نهجالبلاغه.
ب. مقدمهی ابن ابی الحدید بر شرح نهجالبلاغه، «جلوهی تاریخ در شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید»، ترجمهی دکتر محمود مهدوی دامغانی، ص 27.
پ. مقدمهی عالمانهی مرحوم سید جعفر شهیدی در ابتدای ترجمهاش بر نهجالبلاغه.
[2] برای آگاهی از شروحی که بر نهجالبلاغه موجود است نک. مقدمهی دکتر محمود مهدوی دامغانی بر «جلوهی تاریخ در شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید»، ص پنج و شش.
[3] دکتر محمد معین، ذیل «نهجالبلاغه». همچنین نک. پانویس پیشین ص هفت یا سیزده.
[4] برای نوشتن این بند از مقدمهی دکتر محمود مهدوی دامغانی، پانویس 2، بهره گرفتم.
[5] برای نمونه نک. ویکیپدیا مدخل ابن ابی الحدید.
[6] برای آگاهی از چیستی «معتزله»، علیالخصوص مکتب بغداد و تفاوتش با مکتب بصره نک. توشی هیکو ایزوتسو، «مفهوم ایمان در کلام اسلامی»، سروش، تهران 1380، ص 53-56
[7] برای آگاهی از مصادیقی که اثبات میکند ابن ابی الحدید از اهل تسنن است، نک. مقالهی «ابن ابی الحدید»، دایرةالمعارف تشیع، ج 1، زیر نظر بهاءالدین خرمشاهی و کامران فانی، تهران 1375.همچنین نک. مقدمهی دکتر محمود مهدوی دامغانی، پانویس 2، ص پانزده.