آنچه در زیر می خوانید بخش اول از خلاصه ای است که از فصل اول کتاب گریز از آزادی برداشته بودم. این فصل به تشریح مفهوم ابهام بر انگیز آزادی می پردازد. این کتاب مهم ترین کتاب اریک فروم است ، و از اسم آن می توان انتظار مطالبی جذاب را داشت که اینگونه نیز هست.
=========================================
• آنچه به هستی انسان کیفیت خاصی می بخشد آزادی است.
• معنای آزادی به حسب درجه آگاهی و تصور انسان از خویش به عنوان موجودی مسنقل و جدا ، متغیر است.
• آغاز تاریخ زندگی اجتماعی بشر چنین بود که وی از حالت یکی بودن با جهان طبیعت
• بیرون آمد و از خویش به عنوان موجودی مجزا از محیط طبیعی و دیگر مردمان آگاه شد
• در تاریخ جدید ، سیر بیرون آمدن فرد از علقه های اولیه ، که می توان آ ن را سیر تفرد یا تعین و تشخص نامید، در قرون بین دوره رفورم تا زمان حاضر به اوج می رسد.
• در تاریخ زندگی فرد نیز همین سیر مشاهده می شود، کودک وقتی چشم به جهان می گشاید که دیگر به مادر یکی نیست ! مع ذالک ، با آنکه این جدایی آغاز زندگی فردی آدمی است، کودک تا مدت قابل ملاحظه ای از نظر کار با مادر یکی می ماند.
• به همان میزان که فرد با بند ناف به دنیای خارج متصل است ، به همان درجه فاقد آزادی است ، اما این بند ها یا علقه ها به او ایمنی و احساسی از تعلق می بخشد.
• این استقلال تنها در معانی ساده و اولیه جدا شدن دو بدن دارای حقیقتی است. از نظر کار ها و انجام وظایف نوزاد هنوز جزئی از مادر است. به تدریج کودک به مادر و دیگر اشیا به عنوان موجوداتی جدا از خود می نگرد . رشد جسمی و فعالیت های کودک باعث می شود جهان خارج از خویشتن را بصورت تجربه در آورد.تعلیم و تربیت به سیر پیشرفت تفرد کمک می کند.
• این سیر ناکامیها نهی هایی را به دنبال دارد که نقش مادر را دگدگون می سازد و او را به صورت کسی با هدفهایی مخالف خواسته کودک و حتی شخصی متخاثم و خطرناک در می آورد.
• کودک دچار خود مرکزی ست . یعنی به خود مشغول است . پدر و مادر قسمتی از دنیا کودکند و این دنیا هنوز قسمتی از کودک است.
• یکی ازجوانب متزاید تفرد ، رشد قدرت نفس است.
• به همان اندازه که کودک از این دنیا بیرون می آید ، به تنهایی خود پی می بردو با این حقیقت که وجودیست جدا از دیگران آشنا می شود.
• وقتی کسی فردیت یافت باید در برابر دنیا و جنبه های خطرناک و نیرومند آن بایستد.
• به همان اندازه که کودک هرگز نمی تواند به رحم مادر باز گردد ، به همان ترتیب نیز محال است بتواند روحا سیر تفرد را به عقب باز گرداند.
• تفرد سیری است که در آن نیرو و تمامیت شخصیت فردی افزون می شود ، اما احساس یکی بودن با دیگران از دست می رود . و کودک از سایرین جداتر می گردد.
• پیشرفت سیر تفرد غیر ارادی است حال آنکه در راه رشد نفس به چند دلیل فردی و اجتماعی موانعی وجود دارد.
سلام ،
از آنجایی که کم کم به سالگرد تاسیس محفل کتاب خوانی نزدیک می شویم ، در مقدمه این پست تاریخچه کوتاهی از محفلمان برایتان می نویسم.
محفل ما با خواندن کتاب مذهب علیه مذهب دکتر شریعتی حیات خودش را آغاز کرد. هدف ما در سال دوم دبیرستان ایجاد جمعی کتابخوان بود که در کنار مطالعه کتب به بیان فهم خود از آنها بپردازیم . این جلسات تقریبا تا پایان پیش دانشگاهی ادامه داشت و به سبک های مختلف این جلسات را برگزار کردیم. پس ما درواقع افرادی هستیم که ریشه ارتباطات ما غیر مجازی است. سال گذشته به علت آنکه افراد در دانشگاه های مختلف در حال تحصیل بودند تصمیم بر ایجاد این وبلاگ گفته شد. آنچه در زیر می خوانید یکی از جلسات غیر مجازی ما است که در روز ۲ آگوست ۲۰۰۷ با حضور عطا، محمد امین ، the One و sajjad در محل پارک نیاوران برگزار شد و پیرو مذاکرات قبلی بنا بود راجع به تجدد و تجددگرایی بحث آزاد کنیم.
=========================================
عطا:
مدرنیته و مدرنیزم ( تجدد – Modernity و تجددگرایی – Modernism )
مدرنیته حالت و وضعیت زیستن «انسان جدید» است و
مدرنیسم جهان بینی «انسان جدید».
( این مولفهها حداقلی هستند؛ یعنی به گونهای تنظیم شدهاند که همهی جوامع مدرن را دربربگیرند. در حالی که میدانیم ممکن است جامعههای مدرن فعلی مشخصههای بیشتری را نیز شامل شوند. در ضمن لازم است بدانید این چند بند نه پیامد مدرنیتهاند و نه عامل آن بلکه تنها مشخصههای آن هستند.)
این قسمت را از کلاسی از استاد دکتر حاج ابراهیم برداشت کرده بودم. همین جا از ایشان تشکر می کنم!
------------------------------------------------------------------------------------
The one:
مواردی که می توان به لیست بالا اضافه نمود:
11. تولید انبوه
12. نظام آموزشی همگانی
13. سوخت های فسیلی [بهره کشی مداوم از منابع به ظاهر پایان ناپذیر طبیعت بر مبنای تعلیمات اومانیستی]
14.کاپیتالیسم [استثمار کشورهای غیر متمدن به دست کشورهای اروپایی برای تامین مواد اولیه کارخانه ها]
15. بوروکراسی [دیوان سالاری. نظام های نوین اداری جهت مدیریت انبوه]
در مورد مولفه های پیشنهادی عطا :
3. پیدایش صنعت. می توان بیشترین نمود آن را در پیدایش ماشین های تولید ابزار دید و تعریف آن را بر این مبنا گذاشت.
موارد 5،7،9 شامل کشورهای صنعتی سوسیالیستی نمی شود.
قواعد دنیای مدرن از نظر الوین تافلر (برگرفته از کتاب موج سوم):
1. استانداردکردن (همسان سازی)
2.تخصصی کردن
3.همزمان سازی
4.تراکم
5.بیشینه سازی
6.تمرکز
پ.ن: در مورد کلمه ی مدرن و مشتقاتش کتاب های انبوهی نوشته شده و هزاربرابر آن مقاله و پایان نامه. در اینجا فقط مولفه هایی کلی و اغلب پذیرفته شده مطرح شده تا کمکی باشد به تمایز دنیای مدرن از پست مدرن و سنتی. در جلسه ای که شرحش رفت بقبه ی صحبت پیرامون تفاوت های زندگی نمونه ای ابتدایی از انسان مدرن (کارگر کارخانه) با نمونه ای ابتدایی از انسان سنتی(کشاورز) گشت می زد. در جلسات آینده ی محفل روی این مولفه ها به طور جداگانه بحث می شود.
در ادامه پستی از دوست جدیدمان "سعید" درباب همین موضوع منتشر خواهد شد که شرح بیشتری را در باب مدرنیته و مدرنیسم ارائه می دهد.
گفتم آهندلی کنم چندی ندهم دل به هیچ دلبندی
سعدیا دور نیکنامی رفت نوبت عاشقیست یکچندی
2. نوبت عاشقی:
( برای دیدن شناسنامهی کامل کتاب، از روی سایت شخصی مخملباف روی عنوان کتاب کلیک کنید. در آنجا میتوانید نسخهای از کل کتاب را نیز دریافت کنید. برای دریافت هر بخش نیز روی عنوان آن اشاره کنید.)
مجموعهای حاوی 2 داستان کوتاه و 3 فیلمنامه؛
داستان اول؛ «محبوبههای شب» روایت پسربچهای خیالباف و بازیگوش است از خیالات کودکانهاش.
نکته: همهی داستانها و فیلمنامههای کتاب در سال 68 نگاشته شدهاست، غیر از این یکی که در تابستان 65 به رشتهی تحریر درآمده است.
داستان دوم؛ «مرا ببوس» که 3 روایت است از عشقی ناکاممانده و زیبا. عشقی که در جریان مبارزات سیاسی پیش از انقلاب بین پسری مبارز، به نام مصطفی، و دختری بیتفاوت، به نام مرضیه، شکل میگیرد و در سلول 6 از بند 3 کمیتهی مشترک ضد خرابکاری جاودانه میشود.
روایت اول جریان شکلگیری این عشق را از زبان مصطفی، که اکنون زندانی شده است، بیان میکند. مخاطب او بازپرس پرونده است. روایت دوم به شیوهی جسورانهی نامهنگاری پرداخت شده است. نامههایی به غایت عاشقانه و نوستالژیک؛ نوستالژیک از آن لحاظ که آن شعر معروف مشیری به نام «کوچه» در برگیرندهی کل یکی از نامههاست:
بی تو مهتابشبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم...
مبارزات سیاسی آن دوران در این نامهنگاریها تنها بهانهای برای ابراز عشق تلقی میشود؛ مسئلهای که شاید برای برخی مقدس مآبانِ آن دوران بحث برانگیز باشد. و اما روایت سوم روایت حسن، دوست و همرزم مصطفی است. روایتی که شیدایی مرضیه در زندان و لحظههایی که دور از مصطفی است را به تصویر میکشد. این شیدایی به کل زندان سرایت میکند و زندانبانان این شورشها را به حساب مرضیه میریزند و او را زیر شکنجه میکشند.
تبحر مخملباف به نثرنویسی باز هم در اینجا برایم جلب توجه کرد. فضاسازی مخملباف در این داستان کوتاه بسیار زنده است. بیگمان این قسمتی از خاطرات چهار سال زندانی شدن او در همان کمیتهی مشترک ضد خرابکاری نیز هست.
فیلمنامهی اول؛ «سه تابلو»
ماجرای مرد نقاش و علیلی را روایت میکند که زنش به دنبال استثمار هنر اوست و در پی فروختن تابلوهای نهچندان عامپسند اوست.
نکتهی حائز اهمیت در اینجا استبداد زن نسبت به مرد و اجتناب نویسنده از به کار بردن مضامین فمینیستی در این فیلمنامه است. مخملباف سعی کرده است این پرهیز را در سایر نوشتهها (و حتی فیلمهایش) نیز دنبال کند.
فیلمنامهی دوم؛ «نان و گل»
داستان پسربچهای به نام عیسی است که در معرکهی سنگسار زنی دختر زن محکوم به رجم را نجات میدهد و فیلمنامه با سکانسهایی از خیابانگردی و گلفروشی و دیگر ماجراهای این بچهها ادامه پیدا میکند. نکتهی جالب فیلمنامه سکانس سنگسار است، که یک بار برای مادر دختر در پردهی اول و یک بار برای مادر پسر در پردهی آخر (در واقع سکانس آخر) آورده شده است. این فیلمنامه برای هندوستان و شرایط آن اقلیم نوشته شدهاست. اما اگر مخملباف پیشبینی میکرد که قرار است 19 سال بعد در یکی از شهرهای ایران مردم هنوز هم شاهد چنین واقعهای باشند، شاید این فیلمنامه را برای ساخت در همین مملکت مینوشت و بُعد اجتماعی فیلمنامه را پررنگتر و جذابتر میکرد. اما به همین دلیل (یعنی شرایط اقلیمی فیلمنامه) باید گفت این فیلمنامه بیشتر وضعیت اسفبار کودکان بیسرپرست و کارگر را برای جامعهی جهانی به تصویر میکشد و از ذکر وجوه رومانتیک رابطهی دختر و پسر تا حدی پرهیز میکند. البته این فیلمنامه تا آنجا که من مطلعم به فیلم در نیامده است.
فیلمنامهی سوم؛ «نوبت عاشقی»
پیرمردی کمشنوا با یک قفس و میکروفنی که به سمعکش متصل است در پی به دست آوردن پرندهای گمشده است. یکی از روزها در یک پارک جنگلی متوجه زن و مردی موبور میشود. او زن را شناسایی می کند و به مرد مومشکی، که شوهر زن محسوب میشود، اطلاع می دهد. مومشکی در ملاقات های بعدی آنها را تعقیب میکند و موبور کشته میشود. شوهر در دادگاه محاکمه میشود. دادگاه انتخاب و نحوه اعدام را به خود او واگذار میکند. شوهر غرق شدن در دریا را بر میگزیند...
این داستان با همین خط ساده و سیر طبیعی روایت نمیشود، بلکه در سه اپیزود و با سه روایت متفاوت بیان میشود. مخملباف به این شیوه مسایل مهم و قابل بحثی را مطرح میکند؛از جمله «نسبی بودن حقیقت» یا «چیستی حقیقت عشق» یا «نابودی عشق در وصال» و ...
اما نکتهی جالب اینجاست که یکی از مهمترین انتقاداتی که آن زمان به فیلمنامه میشد این بود که مسئلهی ارتباط با نامحرم در این فیلم به شکل مثبتی نمایش داده شده و به دلایلی از این قبیل از اکران عمومی فیلم جلوگیری به عمل آمد. در این باب سید مرتضی آوینی و همفکرانش نقدهای بسیار تندی به مخملباف کردهاند، که نمونهای از آن را اینجا میتوانید ببینید.
از آن سو نیز به شکلی غیر منتظره «دکتر سروش» در جبههی مخملباف قرار میگیرد و مفاهیم ارائه شده در این فیلمنامه را مثبت ارزیابی میکند و به فاشیستها توصیه میکند دست از «تقدیس خشونت» بردارند. مصاحبهی دکتر سروش را نیز اینجا میتوانید بیابید. برای دیدن سایر نقدها و یادداشت خود مخملباف دربارهی این فیلمنامه میتوانید به صفحهی «نوبت عاشقی» در سایت شخصی مخملباف مراجعه کنید.
دهانت را میبویند، مبادا گفته باشی دوستت دارم. – شاملو –