محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

مدرسه حسینی

محرم امسال مطالب خوبی درباره نهضت عاشورا مطرح شد . هم در پست ها و هم در نظرات دوستان.
بیان این مطالب توسط دوستان مطلب من را بسیار کوتاه کرد . نمی خواستم فقط یک معرفی کتاب خشک وخالی بکنم ولی ظاهرا هر چه می خواستم به عنوان حاشیه مطلب بنویسم قبلا بیان شده است.
کتاب مدرسه حسینی ، کتابی است که بیش از نیمی از آن را با وجود ایام امتحانات در 10 روز اول محرم خواندم و مطالب بسیار جالبی را در آن دیدم.
این کتاب نوشته دکتر "مصطفی دلشاد تهرانی" است. البته شهرت ایشان بیشتر در تدریس نهج البلاغه است، اما خواندن این کتاب نیز خالی از لطف نیست. موضوعی که در این کتاب مطرح است از عنوانش قابل پیش بینی ست. راه و رسم چگونه زیستن در نگاه حسین (ع).برای بسیاری از ما نام امام حسین با انقلاب و جهاد و جنگ و البته غم و غصه مترادف است. زندگی ای که مورد پسند یک انقلابی ، یک مجاهد و البته کسی که از راه اشک مردم پول در می آورد است.اما گروه اندکی از ما به بعد انسان سازی زندگی حسین توجه می کنیم.نه اینکه بگویم آن ابعاد دیگر وجود ندارند، بلکه منظور من آن است که در جمع افرادی چون من این بعد دیگر، مورد غفلت قرار گفته است.
در این کتاب بیان می شود که مدرسه حسین دارای ساختاری ست(که البته اینجانب فکر می کنم که این ساختار می تواند راهی برای انسانی زیستن باشد!)
1.فهم درست اسلام
2.جامعیت اسلام
3.هندسه صحیح اسلام
بسیاری از مشکلات کنونی جامعه اسلامی ، در فهم نا صحیح از اسلام(اسلام طالبانی مثلا) ، عدم پذیرش جامعیت اسلام(که خود جای بحث بسیار در باره مفهوم جامعیت دارد!) و هندسه ناصحیح اسلام است.(هندسه نا صحیح از آن اسلامی فقط ظاهر گرا و یا اسلامی بدون مناسک می سازد.)
بیان این سه موضوع از زبان امام حسین در هنگام نهضت ایشان جالب توجه است.
بعد از این سه در این کتاب به اصول تربیتی مدرسه حسینی پرداخته شده و سعی شده است که با استفاده از بیانات امام حسین این اصول مطرح شوند.چند اصلی که به نظر من قابل تامل هستند :
1.اصل عدالتخواهی و ظلم ستیزی
2.اصل خداترسی و ترس ناپذیری
3.اصل حفظ حدود الهی و مرزبانی
4.اصل بینایی و بیدار دلی
5. اصل استخدام وسایل درست در راه اهداف متعالی
6.دیگرخواهی و مشارکت درونی
7.نفی خودکامگی و خودکامگی پذیری
اما در اخر مطلبم حدیثی را از اما صادق (ع) که در این کتاب بدان برخورد کردم را برایتان می نویسم. این حدیث درباره از جامعیت انداختن اسلام و تخدیر جامعه توسط بنی امیه است.

"همانا بنی امیه راه فرا گرفتن ایمان را برای مردم باز گذاشتند ولی راه فراگفتن شرک را بستند، برای اینکه چون مردم را به شرک کشاندند، مردم شرک را نشناسند"!!
الکافی،ج 2،صص415-416

اهریمنان

«شیاطین» بهترین کتابی است که نخوانده‌ام... یعنی هنوز تمامش را نخوانده‌ام. درست است که با معرفی یک کتاب ناخوانده کاری ناپسند و غیرمتعارف مرتکب می‌شوم اما این را بگذارید به حساب هیجانی که هنگام خواندنش به من دست داد. من نخستین و واپسین مکان برای ابراز وجد و هیجان خود را همین محفل گرم و صمیمی یافتم، پس از این عمل شرمی به دل راه ندادم، شما نیز شماتت نکنید!



فیودور میخائیلوویچ داستایفسکی نیم‌نجیب‌زاده‌ای روس است که در 16سالگی مادر خود را از دست می‌دهد و دو سال بعد دهقانان پدرش را در ملک خصوصی‌اش به قتل می‌رسانند.


او را به جرم شرکت در گروهی سوسیالیست مآب به اعدام محکوم می‌کنند و تا پای دار می‌رود ولی تخفیف بزرگ منشانه‌ی تزار(!) مانع مرگش می‌شود. سپس... تبعید به سیبری، خلع نجیب‌زادگی، الغای درجه‌ی ستوانی، کار در اردوگاه‌های کار اجباری و سرانجام بازگشت به خانه با دستی خالی از ثروت و پر از تجربه...


داستایفسکی را برتر از هر نویسنده‌ی روس می‌دانند؛ زیرا نه مانند تولستوی در ثروت زیست که مانند او در پیری زهد پیشه کند و نه مانند پوشکین و گوگول به محافل سلطنتی بار می‌یافت و تشویق می‌شد. تند مزاجی و غرورش نیز از خودساختگی و استقلالش بود.


خالق رمان «ابله» در 1881 میلادی تن به مرگ تسلیم کرد در حالی که از پیشتازان نقد مدرنیته محسوب می‌شود، غرب‌زدگی را خوار می‌شمارد، الحاد را مضحک می‌خواند، سوسیالیسم را راه نجات روسیه نمی‌داند و پان‌اسلاویست‌ها را نیز تقبیح می‌کند. حتی جالب است بدانید که او در همین کتابی که در کار خواندن و معرفی اش هستم رویای امریکایی را نیز پوچ می‌انگارد و مهاجران به امریکا را ضعیفانی وطن‌فروش می‌خواند. به نوعی می‌توان او را از اولین داستان‌گویان اگزیستانسیالیست دانست که در پرتو ایمان به مبدا در جست‌و‌جوی راه نجات است. وی بر ارزش‌های سنتی نیز بسیار ارج می‌گذارد و خود را یک ارتدوکس باایمان می‌داند. هرچند او یکی از اولین سنت‌شکنان فن روایت است و بسیاری از نویسندگان مدرن و پسامدرن از (جمله ژان پل سارتر، مارسل پروست، آلبر کامو و حتی همینگوی) به الهام گرفتن از داستان‌هایش اعتراف کرده‌اند.(منبع: ویکی‌پدیا، مدخل داستایوسکی)



طرح داستانی «شیاطین» بسیار ستبر و عظیم است و تا این جایی که من خوانده‌ام بسیار جذاب می‌نماید. یعنی نویسنده علاوه بر خلق شخصیت‌های متعدد، عمق‌یافته و متضاد حادثه‌پردازی و خلق موقعیت‌های ناب را نیز فراموش نمی‌کند.


این لینک را هم مدتها پیش خوانده بودم، یک سخنرانی از دکتر ناصر فکوهی است درباره ی نسبت داستایفسکی و نیهیلیسم. بی ارتباط نیست با همین رمان پس ببینید. همچنین بد نیست به مدخل تسخیرشدگان در ویکی‌پدیا نیز نگاهی بیندازید. در ضمن بد نیست بدانید از این رمان ترجمه ای قدیمی با عنوان تسخیرشدگان (جن زدگان) توسط اصغر خبره زاده نیز در بازار موجود است. ناگفته پیداست ارزش و عیار ترجمه ی نو بیشتر است.



«شیاطین» (جن‌زدگان) را داستایفسکی در پنجاه سالگی می‌نگارد. سروش حبیبی آن را از روسی به فارسی ترجمه می‌کند و به نشر نیلوفر می‌سپارد، تا او هم بهار همین امسال در شمارگان 4400 نسخه به کتاب‌فروشی‌های شهر بسپارد و آن‌ها هم به ازای دریافت 12500 تومان این کتاب 1019 صفحه ای را در دستان ما قرار دهند.



صرفا برای آشنایی با حال و هوای روایت و ذهن داستایفسکی قسمت‌هایی از این کتاب را انتخاب کرده‌ام که در پی می‌آید. *سه نقطه نشانه‌ی تلخیص است!*



" ناگهان با لکنت، با لحنی که به هذیان می‌مانست گفت:« - ...می‌گویند ذهن فرانسوی دروغ‌باف است و همیشه هم همین طور بوده است. آخر چرا به فکر فرانسوی چنین نسبتی می‌دهند؟ درد فقط تنبلی روس‌هاست. عجز حقیر ما در پدید آوردن اندیشه است. این انگل‌خصلتیِ زشت ما در کنار ملت‌های دیگر است [به فرانسوی: این‌ها فقط تنبلند، همین!] تقصیر ذهن فرانسوی چیست؟ برای سعادت بشر باید بیخ روس‌ها را، مثل همه‌ی انگل‌های زیان‌بخش، از زمین برانداخت.


- تو هیچ نمی‌فهمی، هیچ می‌فهمی که اگر شما گیوتین را به جلو صحنه آوردید و آن را با این شادمانی و افتخار برافراشته و به آسمان رسانده‌اید فقط برای این است که بریدن سر از همه کار آسان‌تر است و پروردن اندیشه در سر از همه کار دشوارتر. [به فرانسوی: شما تنبلید! پرچم شما کهنه‌پاره‌ای بیش نیست، نماد ناتوانی]...» " (صفحه‌ی 294)



" گفتم: «من دیروز در اتاق این الکسی نیلیچ چای خوردم. انگاری جز انکار خدا فکری در سرش نیست!»


شاتوف، شمع کوچک تازه‌ای به جای ته‌شمع سوخته گذاشت و زیر لب گفت: «الحاد روسی سطحی است و هیچ وقت از حد واژه‌بازی و حرف مفت تجاوز نکرده.» ... «آدم‌های کاغذی! فکرهاشان همه چاکرمآبانه است. هیچ اصالتی ندارد.» ... «کینه هم در کارشان هست. اگر فرض کنیم که وضع روسیه، یکدفعه به معجزه‌ای از پایه عوض شود و... فوق‌العاده ثروتمند شود و مردم بسیار خوشبخت شوند، این‌ها اولین کسانی‌ خواهند بود که سخت تلخکام باشند. زیرا آن وقت دیگر کسی را ندارند که به او کینه بورزند، و چیزی که به آن تف بیندازند...»" (صفحه‌ی 191)



" [یک دیالوگ محشر دیگر، صدایی در دلم می‌گوید این پیش‌گویی انقلاب اکتبر است:]


«... ولی این یکی را باید بشنوید. در همین بخش ما یک هنگ پیاده مستقر شده است. روز جمعه در... با چند نفر از افسران این هنگ میگساری می‌کردیم. آخر سه نفر از رفقا آنجا هستند. صحبت از الحاد بود و خوب معلوم است که خدا را پاک مرخص کرده بودیم، و حال می‌کردیم و جیغ و داد بود و خنده و شوخی! راستی یادم رفت این را بگویم؛ شاتوف معتقد است که اگر روزی قرار باشد در روسیه انقلابی صورت بگیرد و نظامی یا نهادی برانداخته شود حتما باید کار را از الحاد شروع کرد. شاید حق داشته باشد. یک سروان پیر خرفت هم بود. آنجا نشسته بود و هیچ حرف نمی‌زد. اگر شما چیزی گفتید او هم گفت. بعد ناگهان وسط اتاق ایستاد و می‌دانید، به صدای بلند، طوری که انگار با خود حرف بزند گفت: - اگر خدا نباشد درجه‌ی سروانی مرا باید انداخت پیش سگ!- کلاهش را برداشت و دست‌هایش را به دو طرف بالا برد و اتاق را ترک کرد.»


نیکلای وسیه‌والودویچ برای بار سوم خمیازه‌کشان گفت: «با همین حرفش فکر متینی را بیان کرده است.» " (صفحه‌ی 310)

تصویر محرم

    

   

   

    

--------------------------------

عکس هایی است از عزاداری عاشورا و تاسوعا در جوار حرم حضرت معصومه(س)

نگاتیو برای نمایش آن کفایت نمی کرد‌!

... و أنا من حسین

" ب"



پیامبر(ص):



أتبکونه و لا تنصرونه ؟



برای او گریه می کنید و یاری اش نمی کنید؟



(لهوف/سید ابن طاووس)

 

 

--------------------------------------

 

سلام

پیامبر(ص) این سوال را قبل از وقوع کربلا پرسیده اند و مخاطب‌شان افرادی هستند که بعد از واقعه برای حسین(ع) گریه می کنند. و از آنها می پرسند چرا گریه می کنید و یاری اش نمی کنید.

پیامبر(ص) می توانست به عنوان یک خبر از آینده بگوید : یاری اش نمی کنید و بعد برای او گریه هم می کنید.

اما این جمله خبر نیست و سوال است و اشاره به یاری کردنی دارد  بعد از وقوع واقعه و کنار گریه کردن آمده.

گویا یاری کردنی هست که به جای گریه کردن یا در کنار گریه کردن باید صورت گیرد.

نفهمیدم، گذاشتمش اینجا بلکه چیزی بگویید تا بفهمم.

یاعلی

چرا یک عمر پشت ذوالفقار مرتضی خم بود ؟!

 

اگر در کربلا طوفان نمی شد ، کس نمی فهمید


چرا یک عمر پشت ذوالفقار مرتضی خم بود ؟!


آنچه در ادامه می آید چکیده ای است از صحبت یک ساعت و نیمه اینجانب در میان جمع برخی از دوستان که به اختصار می آورم :


نگاه و بررسی به واقعه عاشورا و جریان نهضت کربلا بارها و بارها از طریق افراد و گروههای مختلف با سطح فکر و نوع بینش خاص خود صورت پذیرفته است و جالب اینجاست که در این جریان شناسی هر کسی از ظن خود یار عاشورا می شود . در واقع از این واقعه هم می توان آزادگی و آزادی خواهی امام حسین و به تبع آن نقش عاشورا در مردمسالاری و حتی آزادی مطبوعات را درآورد و هم می توان به نفع بحث ولایت مداری و تبعیت محض و مطلق از ولی سود جست . کما اینکه در جامعه هر یک از این مباحث با بیانی کمتر یا بیشتر از این ارائه می شود .


ولی من نمی خواهم در این بحث همانند تمام مباحث روشنفکری مسلک ضد عوام گرایی و به جهت دریافت قصد و منظور حقیقی جریان عاشورا و یا کنکاش پیرامون رمز ماندگاری و علل گستردگی پاسداشت این حرکت در میان تک تک توده های مردم و یا انتقاد از نحوه های عزاداری تحریف شده و الی آخر بپردازم بلکه برعکس می خواهم بگویم هر کس و هر فرد ( به معنای اخص کلمه فرد ! ) باید از ظن خود یار و یاور عاشورا شود که مگر نه این است که از هر نوع و تیپ شخصیتی در این جریان مشاهده می شود . متاسفانه سواد ناقص تاریخی ما که قد نمی دهد ولی در همان حد که همه مان می دانیم و شنیده ایم اگر بخواهیم اول از گروه خوب ( اینوری ها البته اگر ما اینوری باشیم ! ) شروع کنیم از دم دستی ترین ملاک که تفکیک سنی باشد را مد نظرقرار دهیم از ۶ ماهه تا ۷۵ ساله ( از مراسم شیرخوارگان حسینی تا سالخوردگان حسینی ! ) و به تبعش از کودک و نوجوان و جوان و میانسال هم می توان یافت ، از منظر تفکیک جنسیتی که خود دیگر واضح و مشخص است که از زن و مرد که حاضرند و نقشی دارند . دیگر بماند که سیاه و سفید و فقیر و غنی هم بود . البته تا در همین طرف خوب هستیم یک تفکیک اساسی تر و قابل مطالعه تر تفکیک فکری و عقیدی ( که صد البته نه به معنای تضاد و تمایز بلکه فک از جهت سطح نگاه و نوع فکر همگی در یک راستا ! ) هم حتی قائل شویم منتهی این جریان شناسی باز هم از آن بحث های مطالعاتی در شخصیت های کربلاست که واقعآ لازم است .


و اصل کلام من در این قسمت این است که در میان همه این هفتاد و دو خوب به علاوه خاندان ، هر کس به هر دلیل و نحوی با یکی از این نقش های جریان ساز بیشتر احساس قرابت می کند و به دنبال آن ارادات و علاقه مضاعفی می ورزد . در واقع در جریان کربلا هر کسی ، شخصیتی خاص خودش را دنبال می کند ( که این ها همه در کنار کلیه افراد این جریان هستند منتهی این شخصیت خاص تر است از نظر او ! ) حتمآ شما هم همچین شخصیتی را برای خود دارید ؟!؟!


در ادامه اگر به آن طرف بدها هم برویم خواهیم دید که از هر نوع گروه شر و تفکر و اندیشه کج و زشت می شود پیدا کرد ( در حقیقت همان ۳ گروه اصلی و تاریخی بدی و پلیدی ( و به تعبیر دکتر شریعتی سه دشمن رسالت و رستگاری ! ) که همواره دامن گیر بشر در کل دوران حیاتش بوده است را می شود یافت : قاسطین ( افراد آشکارا ستمکار کربلا ( دشمن آشکار حقیقت )) ، مارقین ( افراد دچار کج فهمی و کم آگاهی و تعصب در جریان کربلا ( بی شعور حقیقت نشناس )) ، و در نهایت ناکثین (دوستان و همرزمان نیمه راهی در واقعه کربلا (حق شناس خیانتکار )) ! پس حتی افراد مایل به بدی هم می تواننند تیپ مورد علاقه خود را از هر جهت که بخواهند ( از نظر نفهمی بگیر تا قساوت قلب ! ) در گروه آن وری پیدا کنند !


بحث دیگر من در این باره است که در جریان کلی واقعه عاشورا از ابتدا تا انتها ( البته ابتدا و انتهای تاریخی و محدود به زمان آن مد نظر من است وگرنه مشخصآ عاشورا ابتدا و انتهایی ندارد ! ) تمامی انواع و اقسام صفات خوب و بد موجود در عالم هستی و نهاد و سرشت آدمی به نمایش در می آید . من اینچنین ادعا می کنم و برای اثبات آن هم همه می توانند از هر صفت مصادیقی ذکر کنند منتهی باز هم اینجا نیازمند مطالعه بس دقیق و جریان شناسی کامل نهضت است . گویا جهان آفرنش در یک بازه جمع شده است .


در آخر هم به نقش اول این جریان اشاره کنم ( همان طور که هر اتفاقی یک شخصیت اصلی دارد که البته این مقام به منظور تعیین جایگاه و ایجاد رتبه بندی و قائل شدن به برتری برای آن نقش اول نیست و بیشتر به همان فرد محبوب و مورد علاقه این جریان باز می گردد منتهی این بار قدری فراتر از یک حب و احساس و علقه شخصی بلکه با دلیل و توجیه همراه است . ) و نظر افراد هم به نسبت شناختشان (این بار گقتم شناخت ! ) متفاوت است همان گونه که من قائل هستم زینب شخصیت اصلی و نقش اول جریان کربلاست ( حتمآ هم شما به نقش اولی کسی اعتقاد دارید ؟! ) . در حقیقت اینجا زینب به معنای اصلی نام خود می رسد ( و زینب ، زینت اب می شود و برای علی جز همچین زینتی را نمی توان متصور شد ! ) جدای از آن زینب آئینه تمام نمای ۵ نفر اصلی آفرینش می شود و در کربلا درس تمام این مکتب را یک جا پس می دهد و با بیشترین نمره قبول می شود ! ( زینب هر چند آن طور که نشاید جدش را درک ننمود و از وجود مادر زود بی بهره شد ولی تحت تعلیم پدر بود و نماینده تمام عیار او و دو برادر خود را به خوبی نیز همراه بود ! )( و جدای از زینب هر یک از آن ۴ نفر خود به طریقی در این جریان حاضرند که بماند تا بحث بیش از این به درازا کشیده نشود ) .


در جمع بندی آخر ، این ها نکاتی چند بود که ( با تمام تلاشم در اختصار متن اصلی صحبتم ! ) توانستم در حد فهمم از جریان نهضت عاشورا بفهمم ، دو سوال درونی از شخصیت مورد ارادتتان و نظرتان در مورد نقش اصلی این حرکت پرسیدم که اگر جواب بدهید ، بد نیست !



چند جای پیشنهادی هم برای این ایام که سخنرانی اش می ارزد :


۱ )


سخنرانی سید محمد خاتمی / روز جمعه 28 دیماه بعد از نماز مغرب و اعشاء / محل برگزاری خیابان ایران شهر - خانه هنرمندان ایران


۲ )


ــ پنج شنبه (شب تاسوعا) با حضوردکتر محسن آرمین (سخنران دوم متعاقبا اعلام می‌شود)
ـ جمعه (شب عاشورا) با حضور مهندس لطف‌الله میثمی و دکتر علیرضا علوی‌تبار
ــ شنبه (شب شام غریبان) با حضور سرکار خانم فریده ماشینی و دکتر محسن کدیور


( از ساعت ۱۹ تا ۲۱:۳۰ )


آدرس: خیابان سمیه – بین سپهبد قرنی و استاد نجات الهی – پلاک 180 ( دفتر مرکزی جبهه مشارکت )

۳ )

برنامه های حسینیه ارشاد ( از ساعت ۱۹:۳۰ الی ۲۱:۳۰ )


ــ پنج شنبه (شب تاسوعا) : جناب آقایان اکبرین و رهامی

ـ جمعه (شب عاشورا) : جناب آقایان کدیور و مهدوی

ــ شنبه (شب شام غریبان) : جناب آقایان سحابی ، اشکوری و ظریفیان


انقلابی اصلاح طلب !

چند مدت پیش مراسم صدمین سالروز تولد مهندس بازرگان بود .


به نظر می رسد این سده ی اخیر سده ی بازرگان و نوع تفکر خاص برتر او در ایران باشد .


به همین جهت بر آن شدم تا درباره این شخصیت همیشه جاوید تاریخ معاصر ایران سلسله مطالبی را عرضه کنم . منتها این مطلب نخستین مطلب از آن مجموعه مطالب است و با توجه به در پیش بودن ایام عاشورای حسینی و اولویت این مناسبت ، ادامه مطلب مربوط به مهندس بازرگان در ایام دهه پیروزی انقلاب و به فراخور آن روزها ارائه می گردد .


تاریخ صد ساله اخیر ایران – قرن نوزده و بیست میلادی - نام ها و یادها دارد از انقلابیون، رادیکال ها، جان باختگان بر سر آرمان و قدرت، و این اواخر هم که به قدرت رسیدگان با احساس رسالت تاریخی . اما نامداران مصلح و مصلحان اهل مدارا که مجالی یافته و مقامی گرفته باشند ، به تعبیری، سه تن بیش تر نبوده اند: امیرکبیر، دکتر مصدق و مهندس بازرگان.


هر سه این شخصیت ها قابل تامل و تدبر بسیار برای روزگار امروزند . ( هر چند با تسامح بسیار شاید توانست نام خاتمی را هم به این لیست افزود که خود جای کار دارد و در آینده ! )


در این بخش اول ، پیش از هر گونه اظهار نظر پیرامون آن بزرگوار تنها به آوردن بخشی از مقاله نوشته شده توسط خود آن مرحوم بسنده می کنم . لطفا متن زیر را با حوصله و سر وقت مطالعه فرمایید .



بخش کوتاهی از مقاله ( حکومت از پایین ) به تاریخ تیرماه ۱۳۳۵ ( ۵۱ سال پیش ! با توجه به تاریخ نگارش مقاله و در نظر داشتن شرایط سیاسی - اجتماعی تاریخ آن دوران و نکات و مطالب محتوای مقاله توجه فرمائید .) - تهران نوشته شده توسط خود مرحوم بازرگان :


(( همگی شنیده ایم و خوانده ایم و فهمیده ایم که حکومت دموکراسی، یعنی حکومت مردم بر مردم، بهترین شکل حکومت و شاید تنها صورت قابل قبول آن است. این طرز حکومت است که بهتر می تواند ضامن استقلال مملکت و موجب اصلاح و سعادت و ترقی ملت باشد.


بنابراین از هر جهت که نگاه کنیم چاره ای و راهی برای اصلاح حکومت و سیاست جز استقرار دموکراسی و تأمین آزادی نمی بینیم و خواسته های مردم را در سایه چنین حکومتی باید جست وجو کرد. حکومت مردم بر مردم که لازمه آن در دست گرفتن حکومت به وسیله ملت و متصرف شدن دولت و قدرت است از دو راه می تواند تامین شود؛ از بالا یا از پایین؛ به عبارت دیگر، از خارج یا از داخل.


تعریف حکومت از بالا یا از خارج، آن است که مقامات اساسی و موثر اولیه مملکت از طرف افراد و قوای ملت احراز شود (مانند سلطنت، نخست وزیری، وزارت، وکالت، ریاست های عالیه، فرماندهی قشون، ریاست بانک و غیره)، و بعد با در دست داشتن پست های بالا، اعمال نفوذ روی پست های پایین و کلیه شئون و امور کشور به عمل آید و بدین طریق، استقلال و حیثیت و مملکت حفظ شود.


طریقه دوم- که بعداً توضیح بیشتری در زمینه آن داده خواهد شد- این است که تصرف از جزییات امور و آحاد عناصر کارها که به دست تک تک افراد ملت گردانده می شود شروع گردد. وقتی پست ها و کارهای کوچک مملکت، بر طبق برنامه منظم مرتبط، در دست ملت قرار گرفت اولاً صف مقاومت محکم نفوذناپذیر در برابر هیات حاکمه غاصب تشکیل خواهد شد و ثانیاً تصرف عمومی کلی، به طور یکجا و طبیعی عملی می گردد. غالب مردم و مصلحین و رهبران و احزاب شق اول را که به نظر سریع تر و مستقیم تر و مؤثرتر می آید در نظر گرفته اند و هدف خود را احراز قدرت از طریق نفوذ در مجلس و دولت قرار داده اند. شاید بتوان گفت از صدر مشروطیت به این طرف، هر نهضت و اقدامی در ایران شده، تنها در این جهت بوده.


چه خوب بود اگر این حقیقت را مردم ایران و حتی خود ما که نام مان را ملیون گذارده ایم می فهمیدیم و معتقد می شدیم که دموکراسی یک لفظ یا یک روپوش یا تابلو نیست که تا بر سر چیزی یا جایی زدند از حالت و خواص قدیم به وضع جدید درآید. اگر تمام مردم مملکت در یک رفراندوم آزاد طبیعی جمع شده تومارها امضا کنند که ما طرفدار دموکراسی و آزادی هستیم باز هم تا واقعاً و عملاً عوض نشده باشند آن حکومت و مملکت، دموکراسی نخواهد شد. دموکراسی در جنبه اخلاقی و اجتماعی آن یعنی اینکه مردم حقیقتاً به یکدیگر علاقه و احترام داشته برای سایرین از صمیم قلب حق نظر و آزادی و مخصوصاً ارزش قائل باشند، و به این نکته وقوف یافته باشند که تا همفکری و همکاری عمومی نباشد و افراد دست از خودبینی و خودخواهی برندارند موفقیتی نصیب اجتماع و افتخاری نصیب شخص نخواهد شد. این از جنبه اخلاقی و اجتماعی مساله بود که بسیار دقیق و عمیق است و مع ذالک کافی نیست. از جنبه عملی و اداری یعنی اینکه هر کس سهیم و مسوول و مشغول به وظایف باشد و تنها مملکت و دولت نباشد که یک واحد دموکراسی تشکیل داده چشم و دست همه به سوی اوامر و الطاف او دراز باشد، بلکه هر قسمت و هر جزیی از کشور، به نوبه خود تکرار و مظهری از تشکیلات دموکراسی بوده ولایات و شهرها برای خود واحدهای دموکراتیک تشکیل دهند و در شهرها، هر محله و هر صنف و هر دسته و هر اداره و موسسه، باز به دست مردم آن قسمت با روح همفکری و همکاری و خدمتگزاری بر اساس آزادی و احترام و انضباط اداره شود.


چنین اجتماعی یک اجتماع صددرصد دموکراتیک و یک توده پیوسته مستحکم مغزداری خواهد بود که پاینده و زاینده خواهد شد. اجتماعات دموکراسی اروپا و امریکا تا اندازه ای این طور است.


چون در ایران، مردم به این مطلب توجه و تأمل نکرده یا کم توجه می کنند و در هر حال حوصله و حمیت فکر اساسی و کار حسابی را نداریم، همیشه از روی عجله و هوس تقلیدمآبانه خواسته ایم خلع ید را با عوض کردن تابلو انجام دهیم و کاری به داخله و پایه و ریشه کار نداشته باشیم؛ طبیعی است که باید شکست خورده باشیم. ))




این متن تنها گزیده ی مختصری از مقاله ی فوق الذکر است که ان شاء الله در آینده قسمت های دیگر آن نیز خواهد آمد . نکات مذکور در متن با توجه به جامعه امروز ایران و تاریخ نگارش شده مقاله در نیم قرن پیش ، تحلیل بخش های آن خود مستلزم بحثی جدا و فراوان است که به خوانندگان و بخش نظرات محول می کنم .


با توجه به طولانی شدن این پست و حد کفایت موضوع و مطلب ، جهت تفکر و بررسی در آن ، در اولین فرصت متن کامل وصیت نامه مهندس بازرگان را در وبلاگ خواهم آورد .


به عنوان حسن ختام ، به تلنگر تکان دهنده ای از قول ایشان در سال ۳۴ اشاره می کنم که گفته اند خصلت جامعه ایرانی این است که کارهای مبارزاتی و اصلاح جویانه در آن بر عکس همه ی دنیا از یک کار جمعی و بزرگ شروع می شود ولی پس از موفقیت هی کارها به سمت فردمحوری و حذف یاران پیش می رود !!!


از این عقرب خون می چکه قربان!

"عقرب روی پله های راه آهن اندیمشک یا از این قطار خون می چکه قربان!" بر خلاف اسم بلندش یک داستان کوتاه است. داستانی درباره ی سرباز وظیفه ای به نام مرتضی که مرخص شده و می خواهد به خانه اش در تهران برگردد.

سابقه ی معرفی آن را در محفل داریم. خواندن داستان تجربه ای جدید و لذت بخش بود، نوآوری ها و ساختارشکنی های آن بسیار استادانه انجام شده و کاملا در اختیار روند داستان بود. سعی کردم برخی از آن ها را لیست کنم:

- روایت نامانوس و تغییر در راویان و شیوه ی روایت

- فرار از آوردن اسم شخصیت اصلی

- نوشتاری کردن لهجه و فضاسازی بواسطه آن

- در هم آمیختن رویا و واقعیت، خصوصا در آخر داستان

- صحنه ی بدیع اتاق شهدا در ایستگاه قطار

- لکنت داشتن دوست مرتضی، سیاوش، و نوشتاری بودن آن

- به جای هم گرفته شدن مرتضی و سیاوش توسط دیگران

- باور مرتضی به اینکه سیاوش است و شهید شده. "م م من...ش ش ش شهید شُ شدم!"

- بازگشت داستان به نقطه ی شروعش

پست مدرن خواندن این اثر جرات می خواهد. اما مخفی ماندن هویت شخصیت اصلی در بیشتر مدت داستان و فرار از ارایه ی روایتی کلی در طول داستان بر این مدعا صحه می گذارد.
از طرف دیگر ساختارشکنی هایی فرامتنی و در رابطه با فرهنگ غالب جنگ داشت که کمتر در ادبیات خود نظیرش را دیده ایم. مانند:

- نشان دادن خوشحالی مردم در هنگام صلح

- صحبت شیخ بی ریش در تلوزیون

- "شما زیر کولر نشستین به ما می گین مقاومت کنین"

- برای اثبات "مرد بزرگ"ی بودن یک سردار شهید، به کفش های بزرگش اشاره می کند.

- بد جلوه دادن دژبان ها

در پایان فقط اضافه می کنم که کتاب با این جمله آغاز می شود: "تمام صحنه های این رمان واقعی است."