محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

یک فیلم ، یک مقاله و یک کتاب

به ترتیب حروف الفبا هم که باشه فیلم مقدمه:  (فیلم شاهکار جاده مالهالند(2001) ساخته آقا لینچ )

اول از همه باید بگم با وجود اینکه یکی از بهترین فیلم های زندگیم بود، هرگز پیشنهاد دیدنش رو بهتون نمی دم چون از نظر صحنه های منافی عفت ، خیلی خرابه.

دوم از همه اینکه بعد از حدود 2 ساعت ونیم که فیلم رو دیدید، تقریبا هیچی نفهمیدید، مگر اینکه قبلش یه مطلب خونده باشید، که اون وقت هم فیلم خراب می شه، ولی در صورتی که تا اون موقع دوام آورده باشید، به میزانی از ارضا می رسید که ...

دوست دارم یه کم درمورد مفهوم فیلم بنویسم.

مقاله: همانطور که آقا الوندی پور(ونداد) در شماره 31 مجله فیلم نگار به صورت مختصرتوضیح دادن. اساس فیلم بر پایه یکی از نظریات فروید می باشه. البته صحت و سقم نظریه رو نگفته، منم که از اونجایی که عوامم و دیدی منفی به آقا فروید داشتم، شروع کردم. ولی واقعا نظرم نسبت به این دانشمند تغییر کرد.

کتاب: ... و بالاخره چندی پیش عزیزی کتاب "وضعیت آخر" اثر تامس. آ.هریس را بهم امانت داد تا با مشروح این نظریه آشنا بشم.

به طور خلاصه از کتاب می تونم بگم که : هر شخص دارای 3 شخصیته: 1) کودک یا من گرسنه 2) والد یا من محکوم کننده 3) بالغ یا من مرکزی.

می دونم خیلی دارم از مطلبم سانسور میکنم، ولی اینم می دونم که اگر بخوام بیشتر بگم، از حوصله وبلاگ خارجه و بقیه دردسرها. ولی می خوام به قسمت مورد علاقه خودم یعنی مورد 2 بپردازم. همون جایی که خودم ازش ضربه خوردم.

این قسمت شخصیت که تقریبا در 5 سال اول تشکیل می شه، یه جورایی خیلی مهمه. هر حرفی که پدر و مادر یا هر بزرگتری به عنوان هشدار ، تنبیه، تشویق، رخصت، حرف، عمل یا ... انجام می دهند به طرز فاحشی در ناخودآگاه ما اثر می ذاره.

نتیجه اخلاقی: پدر و مادر خوبی باشید، تا به جامعتون گند نخوره!!!

زیرنویس: اگر خواستید می تونم بیشتر توضیح بدم، یا حتی می تونم فیلم رو.... نه هیچی!!!

 

لینک نقد فیلم نگار از این فیلم در حاشیه وبلاگ قرار داده شده است. امیدوارم مفید باشد

خرده روایت های راوی: ابوالهول

راوی از مسیر همیشگی اش می رفت و مثل همیشه عجله داشت که ناگهان متوجه شد چیزی برخلاف همیشه راهش را سد کرده و مانند ابوالهولی از آسمان بر سر راهش نازل شده است. نردبان دو پایه ی زردی تمام عرض پیاده رو را مسدود کرده بود. راوی چاره ای نداشت یا باید از زیر نردبان می گذشت یا از خیابان.
راوی خرافاتی نبود ولی نمی توانست از زیر نردبان رد شود، ممکن بود نردبان ناگهان باز شود و روی سرش بیافتد. خیابان از آن هم بدتر بود. بخاطر سرازیری، ماشین ها، خلاص شده از بند می غریدند و منتظر عابری بودند تا شکارش کنند. راوی می دانست ابولهول به جواب اشتباه رحم نمی کند پس منتظر ماند ببیند جواب بقیه چیست.

دانشجو ؟!؟!؟!؟!؟

 

 

به مناسبت سالروز ۱۶ آذرماه ، روز دانشجو ، این بار تصمیم گرفتیم خود دانشجویان درباره این روز و مخصوصآ نقش ، جایگاه و وظایف دانشجو در شرایط جامعه امروز صحبت کنند و نظر بدهند . پس اگر زحمتی نیست به قسمت نظرات مراجعه کنید و در بحث شرکت داشته باشید . در ضمن نمیدونم این روز رو باید تبریک گفت یا نه ؟!!!

هفت از چهل - عقلانیّت و فردگرایی در مدرنیسم

 

"ب"

سلام

 

از مجموعه‌ی جهان بینی مدرنیسم  الف) جهان بینى علمى را در پست قبل گفتیم. ب) و ج)اش را هم الان می گوییم. مورد د) انکار سنت‌ها علاوه بر مورد هـ) ا ُُم هم که به موضوع سکولاریزم می پردازد را  هم یک پست اختصاصش می دهیم به شرط توفیق.

 

 اما ادامه:

 

ب)عقل و عقلانیّت

یکى دیگر از ویژگى هاى مدرنیسم، برداشت خاص آن از عقل و عقلانیّت است. مدرنیسم بر عقل ابزارى تأکید دارد. شکى نیست که هیچ دین آسمانى اى منکر عقل ابزارى نیست. آنچه که دین متذکر مى شود، این است که اولاً، مرتبه ى عقل محدود به عقل ابزارى نیست، بلکه مرتبه ى والاترى از عقل وجود دارد که وظیفه ى آن، همان طور که در عقل ابزارى مورد تأکید است، فقط شکل دادن به جهان آن گونه که آدمى مى پسندد نیست، بلکه به کشف ابعادى از حقیقت نیز مى پردازد. ثانیاً، همان عقل عملى و ابزارى نیز کارکرد مهم تر و ماندگارترى نیز دارد که عبارت است از راهیابى به حوزه ى ارزش ها و امور اخلاقى و نیز تدبیرگرى براى آبادانى فرجام زندگى (معاد). دین، گام را فراتر نهاده و حتى امر معاش را نیز در همین راستا قرار مى دهد و به آن هویّت و معناى مقدسى مى بخشد.  اساساً «نقد دینى به مدرنیته، در پویش آن براى ارتقاى سطح معاش مردم و یا در حرکت نوآورانه ى آن نیست، بلکه در بى التفاتى به غایت شناسى و مغفول گذاشتن جهت حرکت و سوگم کردگى (Loos Of Direction) آن است.»  ثالثاً، عقل ابزارى در انتخاب هدف و در تدبیر و برنامه ریزى هاى عملى خود، تنها بر «عملى بودن» و «کارآمدى» پاى مى فشارد که دربردارنده ى مضامینى چون سهولت، کم خرج بودن و سودمندى نیز مى باشد. از این رو، در این منظر، امور مهمى چون «وظیفه» و «تکلیف» بدون در نظر داشتن نتایج عاجل، جایى نخواهد داشت; اما بر اساس تعالیم دینى، عقل و عقلانیّت از مفهوم گسترده ترى برخوردار است و گاه اساساً وظیفه بر کارآمدى، سودمندى و جز آن، مقدم مى شود.  علاوه بر همه ى این تفاوت ها، ادیان آسمانى، اساساً باور به «عقل بسندگى» و بى نیازى از وحى را در هیچ یک از لایه ها و مراتب عقل انسانى برنمى تابند.

 

ج) انسان گرایى و فردگرایى

شکى نیست که همه ى ادیان آسمانى، کرامت و شأن بلند انسانى را ارج مى نهند. قرآن مجید همه ى طبیعت و مخلوقات و موجودات آن را مسخّر انسان مى داند و به رساترین نحو، کرامت انسان را گوشزد مى نماید (وَ لَقَد کَرَّمنا بَنى آدَم); اما در عین حال تصریح مى کند که آدمى با انحراف از مسیر مشخص الهى که در قالب ادیان آسمانى بر او عرضه شده است، از مقام حیوانات نیز فروتر مى رود. بدین ترتیب، دین، کرامت و محوریّت انسان را به مبدأ و مقصد وى (خداوند) پیوند مى زند و روشن است که این امر با برداشت هاى افراطى اومانیسم (انسان گرایى) و شأن خداگونه اى که این مکتب فکرى به وى مى بخشد، در تقابل است; در واقع هیچ دینى خوش باشى بى قید و شرط انسان و عدم تکلیف او در برابر تعالیم آسمانى را برنمى تابد.  دین، در کنار اعطاى حق، تکلیف را نیز به عهده ى بشر مى نهد و این دو را ملازم با یکدیگر مى داند. بسیارى از منتقدان دین باور، معضلات جدیدى چون تخریب محیط زیست، خشم و خونریزى هاى جهانى و نابرابرى هاى اقتصادى را، که بشر مدرن دچار آن شده است، ناشى از پافشارى بر حق بدون تکلیف دانسته اند. 

در مکتب اومانیسم (انسان گرایى)، به تعبیر «شلر» معیار و مقیاس همه چیز خواست انسان است.  نتیجه ى چنین تلقى اى، نگاه مادى به انسان، نفى حاکمیت دین و زمینى کردن تعالیم دینى است.  از این منظر، اگر دینى هم اعتبار داشته باشد، باید در جهت تأمین خواسته هاى افراد باشد و مراد از «دین انسانى» نیز همین است.  اما دین اصیل، با اعطاى آزادى به انسان، آزادى وى را هدفمند و مسؤولانه و توأم با تکالیفى در برابر خدا و سایر همنوعان و مخلوقات قرار داده است.

فردگرایى مورد ادعاى مدرنیسم نیز پیامدهاى گوناگونى دارد که با تعالیم دینى سازگار نیست. این انگاره، عرصه ى اجتماعى انسان را از پیوندهاى اجتماعى جدا ساخته و خودمحورى و نیز احساس بى معنا بودن زندگى را براى وى به ارمغان مى آورد; از این رو «چارلز تیلور»، فیلسوف برجسته ى معاصر، که خود درصدد تعدیل و ایجاد اصلاح در پیامدهاى مدرنیسم و دفاع از اخلاق «اصالت» مى باشد، با اذعان به این امر، یکى از پیامدهاى برجسته ى مدرنیته را فردگرایى افراطى ( ExcessiveIndividualism) دانسته و آن را عاملى مى داند که به احساس بى معنا بودن زندگى و کمرنگ شدن افق ها و حدود اخلاقى مى انجامد. از نظر وى، تمرکز بر فرد، که در دموکراسى بسیار برجسته و مشهود است، باعث کم شدن هر چه بیشتر توجه و نگاه فرد به دیگران و در نتیجه به وجود آمدن خودبینى مى شود.  البته وى از اخلاق اصالت به گونه اى مستقل از دین دفاع مى کند که از اشکالات متعدّدى برخوردار است و در این جا نمى توان به آنها پرداخت.  همچنین نتیجه ى انگاره ى فردگرایى در عرصه ى اقتصادى، به وجود آمدن سیستم ناعادلانه ى سرمایه دارى، و در عرصه ى معرفت شناختى، معیار شدن شناخت فردى در شناخت حقیقت، و در عرصه ى اخلاقى، هرج و مرج و نسبیّت افراطى در فضائل بشرى، مى باشد، که همه ى این امور، مغایر با تعالیم دینى است.

امروزه اندیشمندان، به نارسایى فردگرایى اذعان دارند. براى مثال، «مک اینتایر» تخریب فضیلت مدنى، نابودى اصل شهروندى و پیوندهاى اجتماعى، آزادى خودمحورانه و اسارت انسان در خویشتن را معلول فردگرایى لیبرالى مى داند. وى افراد آزاد به این معنا را «برده هاى شادکام» مى نامد و راه برون رفت از این مهلکه را احیاى اخلاق و تجدید شکوه اقتدار اخلاقى اجتماع، که داراى بنیانى مستقل از فرد و منافع فردى باشد، مى داند.

 

این فردگرایی همان سیر تفرد است که سابقه اش را در محفل داریم یا نه؟

 

..::یا علی::..

 

دغدغه های یک فکر رنجور!

تا حالا شده احساس کنید کله مبارکتان از شدت اندیشناک بودن به مرز انفجار رسیده باشد؟ حتما اتفاق افتاده! حالتی را در نظر بگیری که انواع و اقسام مسائل (دینی ُ اخلاقی ُ احساسی و درسی) شما را مورد حمله خود قرار دهند.نتیجه اش را هنوز نمی دانم و لی خدا عاقبت بنده حقیر  را که گرفتا این مساله گشته ام را به خیر کند.چند هفته ایست که در دانشکده کوچک خودمان محفل کوچک دیگری را تشکیل داده ایم به سبک سالهای خوش گذشته. اندک افرادی هستیم که هیچ ادعایی نداریم! نه ادعای با سواد بودن داریم و نه ادعای دیندار بودن داریم و نه هیچ ادعای دیگری . فقط برای یافتن پاسخ سوالات خود دور هم جمع می شویم. حاصل این چند جلسه بحث هایی پیرامون دین و اخلاق بود . خدا را شکر که افراد با انواع و اقسام افکار در این جلسه شرکت جستند و نگاه های متفاوت برایمان نمایان شد!

از دین گفتیم و انتظار ما از آن . به نتیجه ای واحد نرسیدیم. اما من به عنوان یک شنونده نکات جالبی را دراین گفت گو ها دیدم که آنها را بیان خواهم کرد.مثلا دوستی عقیده داشت که اگر از دین انتظار داشته باشیم که نتایج دنیوی و مادی به ما بدهد ارزش گزاره های دینی را پایین آورده ایم. این درحالی بود که ایشان اعتقاد داشت که دین یعنی رابطه انسان و خدا . واین رابطه در نماز خلاصه نمی شود یعنی بدون نماز خواندن هم می توان آدم دینداری بود. دوست دیگری اعتقاد داشت که اگر ما یک گزاره دینی داشته باشیم و به تمام شروط آن عمل کنیم باید نتایج آن را که در خود گزاره آمده در این دنیا هم ببینیم. مثلا  با رعایت تمامی شرایط در قرض دادن باید طبق آیه قران چند برابر آن را (آن به پول بر می گردد) در این دنیا پس بگیریم! دوست دیگری بیان می کرد که ایجاد تمام شرایط در دست ما نیست پس این گزاره ها عمل نخواهند کرد! خلاصه ما نفهمیدیم که بالاخره از دین باید این توقع را داشت که نتایج گزاره هایش را با تحصیل شرایط در این دنیا دید یا نه .

دوست دیگری در انتقاد به دینداران می گفت : چرا نماز می خوانید اما از فحشا و منکر به دور نیستید ! نماز خواندن شما ایراد دارد. دوست دیگری اضافه می کرد که نماز خواندن ما از روی نیاز و نتیجه گیری نیست بلکه از روی رفع تکلیف و عادت است. دیگری به این اعتقاد داشت که تا حال و حس نماز خواندن نباشد نباید این عمل را انجام داد.و دیگری به خود نماز انتقاد داشت! چکسی پاسخ این همه سوال را می داند؟ چکسی جرات بیان کردن این سوالات را دارد؟

این روز انواع و اقسام ایرادات را بر قران می بینیم. چکسی پاسخ خواهد داد. دادستان تهران؟متاسفانه همه ما که سرشار از این سوالاتیم متهم هستیم . ما به بی ایمانی متهم هستیم!

خدا کجاست؟

 یه شب خواب دیدم که با مادر پیرم رفتم توی دشت و اونجا صدای خدا رو شنیدم که گفت: دنبال چی می گردید؟ من گفتم : دنبال تو. دارم دنبال تو می گردم. بعد اون صدا گفت: برای پیدا کردن من که نمی خوات این همه راه بیایی توی دشت و بیابون. و به من گفت: من توی سفره خالی شما هستم . توی چروک های صورت عزیز . توی سرفه های مادربزرگ. توی شیار های صورت پدربزرگ ،توی ناله های زنی که داره وضع حمل می کنه. توی پینه های دست آدم های بدبخت و فقیر. توی آرزو های دختر های فقیر دم بخت که دوست دارن کسی با اسب سفید بال دار بیات و اونها رو از نکبت و فقری که توش گیر کرده اند نجات بده. توی عینک ته استکانی چشم های پدران ناامیدی که با جیب خالی ، بچه مریضشون رو از این دکتر به اون دکتر می برن.توی دل دو تا پسر بچه دبستانی که سر یک مداد پاک کن توی خیابون با هم دعواشون می گیره. توی دل مردی که شب با جیب خالی باید بره خونه اما از زن و بچه هاش خجالت می کشه . توی دل زن اون تعمیر کاری که دوست داره شب ها که شوهرش از کار برمی گرده خونه ، دست هاش از کار و روغن وگریس سیاه باشه که یعنی اون روز کاری بوده و شوهره پولی در آورده و به همین خاطر اول به دست های شوهرش نگاه می کنه ببینه سیاه اند یا نه ؟ توی دل اون شوهره که اگه دست هاش سیاه نباشن ساکت می ره یه گوشه اتاق تا گرسنه بخوابه اما صدای زنش که هی به بچه هاش می گه خدا بزرگه ،خدا بزرگه، نمی ذاره اون بخوابه.توی فکر های اون فیلسوف بیچاره که می خوات من رو ثابت کنه اما نمی تونه. توی نماز های طولانی آن عابد که خلوت شبانش رو حاضر نیست با همه دنیا عوض کنه . توی چشم های سرخ شده کسی که به نا حق سیلی می خوره اما خجالت می کشه گریه کنه. توی اندوه بزرگ و عمیق پدری که جسد پر از خون پسرش رو از جبهه می آورند و فقط به چشم های پسره نگاه می کنه  و صورتش خیس اشک می شه.توی زبان طفل شش ماهه ای که از تشنگی خشک شده بود و به جای سیراب کردنش تیر به گلویش زدند. توی شرم پدر اون طفل که از زنش خجالت می کشید اون رو با گلوی پاره به مادرش برگردونه. توی لای در و دیوار له شدن. توی خاک هایی که روی شهید ریخته می شه. توی اشک های بچه ای که برای اولین بار از درد بی پدری گریه می کنه و حتی کعنای یتیم شدن رو نمی تونه بفهمه . توی تنهایی آدم ها . توی استیصال آدم ها . توی استیصال. توی استیصال. توی خدایا چه کنم ها؟ توی خوشحالی شب عید بچه ها . توی شادی عروس ها توی غم تمام نشدنی زن های بیوه. توی بازی بچه ها . توی صداقت. توی صفا . توی پاکی.توی توبه. توی توبه های مکرری که دائم شکسته می شن. توی پشیمانی از گناه. توی بازگشت به من. توی غلط کردم ها.توی دیگه تکرار نمی شه. توی قول می دم دیگه بچه خوبی باشم. توی دوستت دارم. توی آدم هایی که خودشان شده اند بهشت. توی علی ع که خودش بهشت متحرکه. و باز هم توی علی. توی نماز علی.توی اشک های علی. توی غم های علی . توی لب های مادرت که روزی سه بار مهر نماز رو می بوسه. توی دست های فاطمه  که هر روز صبح قرآنی رو که تو براش خریدی باز می کنه. توی دل شلوغ تو. توی همه دانسته های بی در و پیکر تو . توی تقلای تو. توی شک تو. توی خواستن تو. توی عشق تو به...

آقا مستور

======================================================== 

 یادداشت ناظر:

مهدی عضو جدید وبلاگ است. گرچه بی خبر آمد ولی امیدوارم که مطالب جالب و جذابی را در وبلاگ قرار دهد!

مقدمه ۲

در ادامه مقدمه پیش که از جنبه تعاریف اولیه دین به بحث قوانین پرداخته بود ، این بار با مقدمه ی کوتاه دیگری از جامعه مدنی به همان مقوله نیم نگاهی انداخته می شود .

برای جامعه مدنی چندین شاخصه ابتدایی در نظر می گیرم که اینها اساسی ترین ویژگی هاست و می توان بر آن افزود :

جامعه مدنی بایستی تمام سطوح جامعه را در بر گیرد و به معنای اخص کلمه جامعه مدنی بیشتر ناظر به قسمتی از بخش میانی جامعه است. یعنی آن جامعه در قسمت بزرگ خود ، افرادش به رفتارهای معطوف به ارزش‌ها و رویه‏های مدنی (قوانین مدنی ناشی از آن ها ) بیشتر از سایر رفتارها التزام دارند. از این رو وقتی گفته می‏شود جامعه ی مدنی منظور این نیست که از صدر تا ذیل جامعه ، همه افراد مدنی‏اند (جامعه پر از کانت ، مونتسکیو و . . . باشد ) ، بلکه منظور این است که رفتارهای مدنی در بخش میانی جامعه یک رفتار غالب است. روشن است که رفتار مدنی هم در بخش بالا (در دولت و احزاب) و هم در بخش پایین (خصوصاً در میان خانواده‏ها) نفوذ دارند.

در مقابل هم می توان به عنوان مثال از ناسیونالیست‏های افراطی برخلاف میهن‏دوستان ؛ فمینیست‌های افراطی برخلاف فمینیست‌های اصلاحی ؛ بنیادگرایان دینی برخلاف نواندیشان مذهبی و غیره به عنوان کسانی که با ارزش‌ها ، رفتارها و رویه‏های مدنی مخالف‏اند و ارزش‌های دیگری را دنبال می‏کنند و در حقیقت یک مقاومت مدنی را ایجاد میکنند ، نام برد . رفتار و مقاومت مدنی با ارزش‌های مدنی مشخص می‏شود. و نیز حتی از آن سوی قضیه از آنجا که در بخش میانی جامعه افراد ، گروه‌ها و تشکل‏های گوناگون مدنی وجود دارند و در میان آنها به جای یگ گفتمان چند گفتمان رواج دارد ، بخش میانی جامعه مستعد اختلاف و درگیری است و به اصل سامان‌بخش نیاز دارد. این اصل سامان‌بخش همان التزام همة افراد و تشکل‏ها به ارزش‌های مدنی و التزام به رویه‏های دموکراتیک و قانونی است.

منتهی باید دانست و مشخص نمود که ارزش‌ها، رفتارها و رویه‏های مدنی کدام است ؟ پایه‏ای‏ترین ارزش‌های مدنی اعتقاد به برابری ( نه به مفهوم یکسانی ! ) ، آزادی ( شامل تمامی انواع آزادی نوع بشر به ویژه آزادی اندیشه وهمه ی دیگر توابع آن ! ) ، امنیت  ، عدالت ( نه به معنای پایمال شده امروزی آن که لغلغه زبان حاکمیت است بلکه مفهوم اساسی آن بویژه عدالت قضایی و عدالت اقتصادی ! ) و التزام به قانون (التزام افراد به قانون (البته قانونی که نافی حقوق اولیه بشر نباشد) که یک امر محوری در جامعه مدنی است. روشن است در جامعه ای که اطلاق دینی بر آن می شود ، از میان منابعی که منجر به تصویب قانون می‏شود بعضآ ( و نه حتمآ و لزومآ ) از منابع شرعی هم استفاده می‌گردد . (مثل قانون مدنی ایران که پس از مشروطه به تدریج به تصویب مجلس رسید) ولی یک فرد مدنی، تفاوت و کارکرد احکام قانونی و احکام شرعی را می‏فهمد و این دو را با هم خلط نمی‏کند و یا یکی را به نفع دیگری نفی نمی‏کند. ( هر یک از این دو جایگاه خود را داراست و هرچه این دو مفهوم در جامعه از یکدیگر تفکیک شده تر باشند ، جامعه مدنی تر است . ) ).

التزام به ارزش‌های برابری و آزادی این زمینه را فراهم می‏کند که فضای جامعة مدنی به روی همة افرادی که در معرض تبعیض اقتصادی، جنسیتی، قومیتی و مذهبی قرار دارند، باز شود. لذا یکی از مولفه‏های جامعه ی مدنی امروزی حضور جنبش‏ها و پویش‏های گوناگون اجتماعی (مثل جنبش دانشجویان، زنان، کارگران و ...) است.

از سویی دیگر میزان حضور و گسترش افراد ، محافل و تشکل‏های مدنی به عوامل گوناگونی بستگی دارد. به عنوان نمونه و مهمتر از همه زیرساخت‏های اقتصادی ـ سیاسی ـ اجتماعی جامعه باید تا حدودی رشد کرده باشد. تا زمانی‌که دغدغة اصلی مردم امور معیشتی ، سرپناه ، غذا و درمان است، مجالی برای رشد افراد و فعالیت‏های مدنی فراهم نمی‏شود دیگر آنکه افراد آگاه باید بتوانند تشکیل شوند و امکان ایجاد تشکل داشته باشند ، به رسانه‏های مستقل از دخالت دولت دسترسی داشته باشند ، بتوانند اجتماع کنند و مستمراً فعالیت داشته باشند ، آنها باید بتوانند هر سه بخش جامعه (بالا، میانه و پایین) را از منظر مدنی به نقد بکشند ؛ همچنین نیز دولت باید دموکراتیک عمل کند و خود را در برابر جامعة مدنی پاسخگو بداند و در جهت محو آن گام برندارد ؛در آخر آنچه بسیار مهم به نظر می رسد آنست که فرزندان مردم در تمامی بخش های جامعه باید از امکان تحصیل و تربیت مدنی (خصوصاً از طریق آموزش و پرورش و مدارس و رسانه‏های جمعی) برخوردار باشند. یعنی آنکه برخلاف حوزة دولت که افراد در آن کنترل و نظارت می‏شوند ، در جامعة مدنی افراد به عنوان موجوداتی اجتماعی تربیت می‏شوند و می‏فهمند تنها با همکاری با یکدیگر است که می‏توانند اهداف عمومی و حتی خصوصی خود را بهتر پیگیری ‏کنند. فرد در جامعه مدنی می‏داند که احترام به دیگری فی‏نفسه باارزش است.

با توجه به توصیفات فوق از جامعه مدنی ( یا بهتر بگویم جامعه قانونی ! ) جامعه ما در حال حاضر هیچ یک از شاخصه ها را نداشته و یک جامعه دچار بحران و هرج و مرج زده است و قانون ( که در راس امور است ! ) قدرت خود را از دست داده و تنها ابزار و آلت است . در ادامه سعی بر آن است که با توجه به مقدمات مطروحه به بحث اساسی حقوق در جامعه ایران امروز بپردازم .