راوی که دیگر روایتش نمی آمد آنقدر حوصله اش سر رفت که مجبور شد برود سراغ روایت های قبلی اش. اما خیلی زود از نشخوار کردنشان خسته شد، اغلب خام و بی نمک بودند. راوی دلیلش را این دانست که تا به حال همه جور کتابی خوانده جز کتاب آشپزی. پس بی مقدمه رفت سراغ کتاب آشپزی قدیمی مادرش و در مقدمه اش خواند:
آشپزی بالاتر از هنر است، آشپزی یک روش زندگی است… زمان مهمترین عامل در آشپزی است. اما اگر می خواهید آشپز شوید باید از اتفاقات روزانه فاصله بگیرید، آشپزی فقط حال را می فهمد…
راوی بعد از کمی تفکر متوجه شد راوی هیچگاه آشپز نخواهد شد و چون از تفکر زیاد گرسنه اش شده بود در فهرست کتاب بدنبال راهنمایی پخت نیمرو گشت. اما چیزی پیدا نکرد و مجبور شد برای پختن به غریزه اش رجوع کند. پس نیمرو را دو رو پخت.
‹‹‹به نام خدا›››
رنگم کن...
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ...[قرائت]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ...[ترتیل]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ...[قرائت]
[صدای عادی] : هِه، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، اینم مثل بقیه حرفام و حرفاتون ، آخرین مخرجی رو که می تونیم براش تصور کنیم ، گلوِه... یعنی همه حرفامون همین طوریه... همشون به جای اینکه از دل بیات بیرون ، از دهن میات...
مُردم اَندَر حسرتِ فهمِ دُرُست! همیشه همین طوریه، میگم اعوذ بالله ، ولی به هر کسی پناه می برم ، جز خدا، هِه، هِه [کشیده]، همه کارهام همین طوریه، همشون از روی کلیشه و دقیقا همون طوری که همه انتظارشو می کشن...
خیلی تعجب کردین ... نه؟ ولی این بار ، می خوام متفاوت باشم...
همیشه، برای مناسبت ها مراسمی برگزار می کنیم، اولش یه قرآنی می خونیم تا بگیم ، آره بابا... ما همه کارهامون با نام خدا شروع میشه، تازه بعضی وقت ها، همین کار رو هم نمی کنیم!
[در جای مجری] [باز کردن تومار خیالی]: به نام دوست، که هر چه هست از اوست! قرآنی که هم اکنون شنیدید ، کار برادرم ساده ی کج فهم بود، که اصلا خودش هم نفهمید چی گفت، چه برسد به شما... بله... در ادامه یک مسابقه پانتومیم داریم و بعدش هم ... چی...؟ چی...؟ [با لحن تمسخر آمیز] بگم...؟ بله... سخنرانیِ استاد عزیز ،آقای مبتکریان که انشاالله، دو سه تا تیکه بندازن ، یه کم بخندیم، ولی آخرش اینه که چون اون آدمِ خیلی با حالیه، فقط خودش می فهمه، چی می گه. چون، یا صدای بلندگو ضعیفه ، یا صدای استاد و یا گیرنده ها خاموشه، اگر هم هر دو روشن باشن، این گوش ماست که مثل در و دروازه کار می کنه... و صدا ها زوزه کشان از کنار دروازه رد می شه و آه از نهاد همه بر میات[با لحن گزارشگر فوتبال]
[با لحنی ملتمسانه، دو زانو و دستانی به نشانه دعا]: آه خدایا...
[صدای عادی، ایستاده]: نه بابا ، اینم دیگه قدیمی شده، چون من حتی از این کلمه هم درست استفاده نمی کنم.
من حتی نمی دونم ، خدای خودم رو هم چه جوری صدا کنم... یکی به من بگه، من باید چی کار کنم؟ [رو به تماشاچیان] دیگه خسته شدم، کسی که حتی خدای خودش رو هم نتونه صدا کنه... دیگه چی داره؟
[صدای موبایل]: اَه تو دیگه کی هستی بابا... [قطع کردن موبایل]
خدایا، من خیلی تنهام ، دلم رو گم کردم. تیر زبونم ، دلم رو زخمی کرده. خدایا، به من بگو چی کار کنم...؟
خسته شدم از زندگیِ روزمره و روزمرگی زندگی، دیگه این دورنگی داره حالم رو به هم می زنه، می خوام یه کم خودم باشم. چقدر نمایش بازی کردن؟ خدایا... اگه می خوای بگو شِرکه، ولی می خوام ببینمت، می خوام بِشنَومت... خدایا باهام حرفم بزن. دلم از خودم و هرچی آدم اطرافمه به هم می خوره...
[خطاب به حضار] :هممون دورنگیم ، تفاهمِ خوبی داریم... نه؟
ولی این زندگی رو با این تفاهمِ لعنتی دوست ندارم... خدایا حِسِْت می کنم، ولی دیگه خسته شدم از یک سری خم و راست شدن های بیهوده که ذهنم مشغول گناهه و لی ظاهرم در حال عبادت، دیگه از خوندن قرآنی که همش برای خود نمایی و به رخ کشیدنِ صدام باشه، خسته شدم.
وای خدایا... من که حداقل ظاهر دینم رو حفظ کردم اینجوریه، چه برسه به اونایی که همین رو هم ندارن، حتما دلِ اونا دیگه مُرده...
[صدای موبایل]: ای بابا ، تو هم گیر دادی ها! [قطع کردن موبایل]
[با لحن عصبانی]: ...اَه، خدایا... به حرفام گوش نمی کنی...؟ ها...؟ من یه کامپیوترم رو با اینترنتش از تو بیشتر دوست دارم... [با لحن معمولی]: ولی نه خدا جون، مرامتو عشقه، کامپیوترم هم نتونست، این دو رنگی رو کم رنگ کنه... خودت رنگم کن... می دونم تو خودت کبوتر رو رنگ می کنی، جای کلاغ هدیه می دی... خدایا...
این سینَم[نشان دادن سینه] رنگم کن... مرام کُشَم کن...
[صدای موبایل]، [برداشتن موبایل و جواب دادن بلافاصله و عصبانیت]: سلام رفیق [بلا فاصله]، وِلِمون می کنی یا نه؟ می خوایم دو دقیقه با خودمون تنها باشیم، ببینم می تونی گند بزنی به اون یا نه؟[قطع کردن موبایل]
[صدای کشیده تمسخر آمیز]: رفیق... هِه... رفیق دیگه چه کشکیه؟ رفیقی که با آدم حرف نزنه، یعنی اصلا برو گمشو.
[نشان دادن صورت]: بیا بزن تو صورتمون دیگه... نه بیا دیگه! بیا بزن تو صورتمون ...
چقدر همیشه صاف بیام دانشگاه ، صاف برگردم؟ می خوام اینجا هم تو رو ببینم[اشاره به محل] ، می خوام اینجام تو رو ببینم [اشاره به سینه].
خدایا... قلب من ، جای یه نفر رو بیشتر نداره، اگه می آی، همین الان بیا وگرنه... وگرنه... وگرنه.... [با ناله و صدای کم]
[نشستن و سر را چمباتمه کردن]...
[صدای موبایل]: سلام رفیق...
[بعد از مدتی با لکنت] : چی...؟ خدا جون...؟ دِلَم...؟ کو...؟ [سکوت] [گریه] بخونمت...؟ [رفتن به جایگاه قرآن و خواندن آیات 152 و 153 سوره بقره با لحنی گریه آلود و با ترتیل] :
‹‹‹فَاذْکُرُونی اَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرون ‹152› یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا اِسْتَعینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاه ، اِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرین ‹153› ›››
از زمانی که افراطی ترین و بی اخلاق ترین مجموعه های سیاسی در راس هرم اجرایی کشور قرار گرفتند این منکر مسلم ( فحاشی های سیاسی ) تبدیل به یک رویه شد . اما چون باز گفته اند امیدوارانه باید نوشت پیش بینی می شود که در سال ۸۷ با به دست آوردن سهل مجلس توسط محافظه کاران دیگر این فحاشی ها کمتر و جامعه ، زندگی سیاسی آرام تری داشته باشد . فکر می کنم امید دیگر ما در سال ۸۷ برگزاری چند تا جشن بزرگ دیگر برای مسئله هسته ای که حق مسلم ماست باشد . خیلی هم خوبه . همش باید عزادار باشیم ؟ چه اشکال داره اقلاْ در یک مورد هی جشن بگیریم . اصلا به ما چه در دنیا در مورد مسئله هسته ای ما چه خبر است . تورم و گرانی و خودکشی و دستگیری های دانشجویی و سرسام آور شدن قیمت مسکن هم بود که بی دلیل یک عده خودشان را برای آنها ناراحت می کردند . امسال فقط جشن هسته ای . هرچه بیشتر بهتر .
اگر هیچ کدام از این امیدواری ها قبول ندارید حتماً یک امید بزرگ در سال آینده هست که می تواند کلاْ ذهن و دل مردم را به یک رویکرد مثبت بکشاند . مسئله ای که همه مردم به آن دل بسته اند . آن هم انتخابات ریاست جمهوری است که مقدماتش از پایان سال پیش رو آغاز خواهد شد . این انتخابات می تواند سرنوشت مردم و تاریخ ایران را تغییر دهد . به همین دلیل همه به این اتفاق مهم چشم دوخته اند . نتیجه این انتخابات حتماْ تغییرات مثبتی در زندگی مردم به وجود می آورد و می تواند به بزرگترین امیدواری و مثبت نگری به تاریخ آینده ایران را در پی داشته باشد .
این قسمتی از مقاله « سال خوبی باید باشد ! » نوشته محمد علی ابطحی در ویژه نامه نوروز ۸۷ مجله (( شهروند امروز )) بود . اصلا هم مقاله علمی و تحلیلی هم نیست و کاملا هم سبک غرغرای خودمونه . ولی آخرش یه حرف خیلی خوب زده که به نظر من امسال تو این همه تاریکی دور و اطرافمون این آخری یه حرف اساسیه . خیلی هم درست و حسابی و قابل تأمل و پر از جای فکر و کار . سال پایان کابوس و شایدم فراتر از اون پریدن از خواب و حتی رویا !امسال سال امید به تغییراته . همین ، حالا با شکوفه و بدون شکوفایی ! این بار ما هم می توانیم !
این به عنوان پیش پست من تو سال جدید . تا ببینیم چی می شه !
...........................................................................................................
ما هنوز آتش این منزل سردیم بیا
ترک این گوشه ویرانه نکردیم بیا
گرچه رفتند سواران و فروخفت غبار
تا که دوریم دو در این عرصه بگردیم بیا
تا مبادا شود از جوش جنون صحرا خشک
ما همان خیره سر بادیه گردیم بیا
مینمایند که شب ایمن و رام است رمه
لیک ما شیروشان روزنوردیم بیا
کهنه شد قصه نامردی و مردی، گویند؟
ما ولی بر سر آنیم که مردیم بیا
همت آن است که از پا نفتد سرو سرود
شکوه بگذار کز این باغ چه خوردیم، بیا
دلت ار ساغر و پیمانه بیدردان زد
ما که همکاسه و همکوزه دردیم، بیا
برگ سبز غزل و خون دلی هست هنوز
گرچه با موی سپید و رخ زردیم بیا
گو چو سیل از سر سرنا مرو ای سایه عمر
که به دنباله دامان تو گردیم بیا
ب
سلام
عرض کرده بودیم که فرایند و بسط اندیشههای دکتر سروش را با دو رویکرد میتوان دنبال کرد.
رویکرد نخست: شخص محور است یعنی با توجه به شخصیتهایی که بیشتر در شکلیابی اندیشههای دکتر سروش تأثیر گذار بودهاند، شناسایی فرایند فکری به ایشان انجام پذیرد.
رویکرد دوم: جریان یا موضوع محور است یعنی با توجه به جریانهایی که دکتر سروش با آنها در تقابل بوده یا موضوعاتی که دغدغة فکری او را تشکیل میدهند، بسط اندیشههای ایشان، بازخوانی و تحلیل شود. نگارنده با عنایت به هر دو رویکرد، توصیف و تحلیل خود را از بسط فکری دکتر سروش ارایه میدهد.
رویکرد اول که اجمالا طرح شد. اما رویکرد دوم:
----------------
فرایند فکری سروش با رویکرد جریان و موضوع محوری
دکتر سروش در دومین توصیف و تحلیل بسط فکریاش با جریانها و موضوعات متنوعی درگیر شده است. دغدغههای فکری و اجتماعی سروش را نمیتوان یکسان معرفی کرد. گاهی مارکسیسم و زمانی معرفت تجربی و در مواردی، معرفت دینی و سپس دین و بعد مسایل سیاسی و اجتماعی و حکومت جمهوری اسلامی ایران دغدغه و موضوع نگاشتهها و سخنرانیهای او به شمار میآمد. بر این اساس، میتوان پنج مرحله را در این رویکرد به فرایند فکری سروش نسبت داد. شایان ذکر است گر چه دغدغههای دکتر سروش سیر تاریخی پیدا میکند اما اینگونه نیست که اگر در مرحله نخست، دغدغهایی داشته و بعد وارد دغدغة دیگری در مرحلة دوم شدهاند، دست از دغدغة گذشته برداشته است بلکه دغدغهها و موضوعات پژوهشی ایشان سیر تکاملی مییابند.
مرحلة نخست: دغدغه مقابله با مارکسیستها
اگر خوانندگان با آثار نخستین دکتر سروش مانند نهاد ناآرام جهان (نظریه فلسفه ملاصدرا درباره حرکت جوهری) و فلسفه تاریخ و ما در کدام جهان زندگی میکنیم و دگماتیسم نقابدار یا ایدئولوژی شیطانی و دانش و ارزش و نقدی و درآمدی بر تضاد دیالکتیکی آشنایی داشته باشند، درمی یابند که این دوره از آثار قلمی سروش گرچه مطالعات علمی و فلسفی تلقی میشوند اما سروش عمدتاً یا جریان و فلسفه مارکسیسم در چالش است و نشان میدهد که اولاً فلسفه غیر از علم است و نمیتوان با مطالب علمی به نظام فلسفی دست یافت. و ثانیاً با توجه به این که قانونهای علمی ابطال پذیرند و تجربهها مسبوق به فرضیهها هستند، پس نمیتوانند جهت کل تاریخ را نشان دهند و فلسفه تاریخ را بزایند؛ ثالثاً اخلاقیات نیزاز علوم تجربی جدایند و رابطه منطقی میان آنها وجود ندارد و مقولهای بنام اخلاق علمی و اخلاق تکاملی زاییده مغالطه ربط «باید به هست» است.
سروش برای این که مبنای خود را در باب علوم تجربی طبیعی و انسانی به اثبات برساند، آثاری را در حوزة علم و فلسفه علوم اجتماعی ترجمه و تألیف میکند. وی ، علاوه بر تألیف کتاب علم چیست فلسفه چیست؟ که به فلسفه علم و فلسفه فلسفه و درسهایی در فلسفه علم الاجتماع که به فلسفه علوم اجتماعی مربوط است و تفرج صنع به ترجمة آثار ذیل پرداخت:
1.فلسفه علوم اجتماعی، آلن راین، موسسه فرهنگی صراط.
2.مبادی ما بعدالطبیعی علوم نوین، ادوین آرثر برت، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
23.علم شناسی فلسفی، مجموعه مقالاتی از دایره المعارف پل ادواردز.
4.تبیین در علوم اجتماعی، دانیل لیتل، موسسه فرهنگی صراط.
پس تا اینجا دکتر سروش تلاش میکند با بهرهگیری از فلسفه علم و فلسفه فلسفه و فلسفه علوم اجتماعی، رویکردی معرفت شناسانه و درجه دوم به علوم انسانی و طبیعی و فلسفه داشته باشد و نظریه ابطال پذیری پوپر و دیدگاه هیوم در باب معضله استقرا را احیا کند. و اعتبار و حجیت منطقی تجربه علمی را بکاهد. و استقرا و تجربه را در اثبات معارف تجربی ناکارآمد معرفی کند. تا بتواند فلسفه علمی و اخلاق علمی و تکاملی مارکسیستها را نقد کند.
مرحله دوم: دغدغة معرفت دینی و تأکید بر نسبیت آن
مرحله نخست تنها دکترسروش را در نقد مارکسیسم مدد نرسانید بلکه او را به دنیای دیگری سوق و جهت داد. وی با استمداد از مرحلة نخست، وارد دومین مرحله میشود یعنی معرفت دینی را بجای معرفت تجربی، موضوع پژوهش خود قرارمیدهد رویکرد معرفت شناسانه و درجه دوم و تاریخی و فلسفه مضاف به علوم و معارف اسلامی او را به نسبی گرایی معرفت دینی میکشاند. سروش با نوشتن قبض و بسط تئوریک شریعت نه تنها متون دینی را صامت معرفی میکند بلکه فهم دین و معرفت دینی را زاییده همه معارف بشری اعم از علم و فلسفه میداند. معرفت تجربی که هیچ گاه توفیق اثبات نمییابند و پروندة آنها تنها در حد ابطال به بایگانی میرود، ترابط وثیق تأثیر گذارانه بر معارف دینی میگذارد و معرفت دینی نامقدس و ناکامل و نسبی و عصری را به ارمغان میآورد.
پس مبنای سروش در فلسفه علوم تجربی، منشأ پیدایش نظریه قبض و بسط در فلسفه علوم دینی گردید.
مرحله سوم: تفسیر گزارههای دینی
سروش با طرح قبض و بسط تئوریک شریعت، در اردیبهشت 67 و خردهگیریهای ناقدان و توصیههای پارهای از دوستان بر آن شد تا پا به عرصة دیگری بگذارد و خود را از بی دینی مبرا سازد. بر این اساس در سال 1368 در مسجد جامع امام صادق (ع) به تفسیر نهج البلاغه پرداخت. و خطبه امام علی (ع) درباره متقین را با عنوان اوصاف پارسایان و نیز نامه امام علی به امام حسن علیهماالسلام را با عنوان حکمت و معیشت در دو دفتر شرح و تبیین کرد. دکتر سروش در مقدمه اوصاف پارسایان مینویسد:
«این خطابهها که با عنایت ارباب معنی ایراد و به لطف و همّت یاران مشفق تدوین گردید (به سال 1368 هجری شمسی) ، از نخستین برکات مسجد جامع امام صادق (ع) بود که نصیب این جانب شد و اینک خدای پارسایان را بر اتمام این خدمت اندک سپاس میگذارم.»
و نیز در پیشگفتار دفتر نخست حکمت و معیشت مینویسد: «ورود به مسجد جامع امام صادق برای من ورود به یک ضیافت الهی بود و اینک که به کارنامة شش سالة خود در آن خانة خدا مینگرم آن را مشحون از لطف و برکت و توفیق الهی مییابم ، عظیم فرحناک میشوم و خدای منّان را سپاس میگذارم که چنا خدمت مبارکی را نصیب این مسکین کرد.
وی نیز تأکید میکند که:
«آب را باید از سرچشمهها برداشت واین سرچشمهها جز ارشادات و تعلیمات پیشوایان دین نیست. کلمات پیامبر (ص) و خطبههای نهجالبلاغه و دعاهای صحیفة کاملة سجادیه، منبع فوّار فضایل خداپسند اسلاماند و برای تدوین علم اخلاق اسلامی باید از آنها مدد جست. مفاهیمی چون توکل و تقوا و توبه و شکر که از ارکان اخلاق دینیاند. و مطلق در اخلاق غیر دینی، سمتی و محلّی ندارند، باید با تعمّق در آیات الهی و روایات دینی کشف و تبیین گردند و برای بر پا کردن بنای اخلاق دینی به کار گرفته شوند.»
مرحله چهارم دغدغه دین و تأکید بر نسبیت آن
مرحله چهارم اندیشة سروش زاییده تأثیر گذاری مرحلة دوم است. وی در این مرحله وارد دین شناسی میشود، به عبارت دیگر، نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت که به حوزه فلسفه معرفت دینی ارتباط داشت بر مباحث فلسفه دین و دین شناسی تأثیر میگذارد سروش در این مرحله، دیگر از فهم دین سخن نمیگوید بلکه خود دین، موضوع تحقیق اوست. در سال 1367 در مسجد امام صادق (اقدسیه تهران) بحث علل اقبال به دعوت انبیاء را ارایه میکند و در سال 1368 به قم آمده و در موسسه امام رضا (ع) بعد از توصیف و گزارش نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت و تبیین نسبی گرایی معرفت دینی به مباحث فلسفه دین مانند انتظار بشر از دین و علم و دین میپردازد و بعدها کتابهای فربهتر از ایدئولوژی (1373ش) و بسط تجربه نبوی (1378ش) را به انتشار میرساند. و حقیقت دین را با تجربه دینی مترادف دانسته و آن را بسط میدهد.
مرحله پنجم: نقد اندیشه سیاسی و اجتماعی حاکم بر جمهوری اسلامی
پنجمین مرحله فکری سروش به درگیری مباحث تئوریک او با مسایل سیاسی ـ اجتماعی است که از سال 1371 در دانشگاه اصفهان به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه آغاز شد و با سخنرانی انتظارات دانشگاه از حوزه، فایل این مرحله ظهور یافت ویراست این سخنرانی در کتاب فربهتر از ایدئولوژی منتشر شده است که بعدها با نگارش سیاست نامه به کار خود ادامه داد.
دکتر سروش در مرحله پنجم، حلقه کیانی را که در اواخر دهة 60 و در اوایل دهة 70 برای نشر دیدگاههای خود راه انداخت، تبدیل به یک حزب سیاسی، اجتماعی کرد تا بتواند به تغییر نظام سیاسی ـ اجتماعی بپردازد و انقلاب دیگری را در کشور ایجاد کند. شاگردان زیادی تربیت کرد که بسیاری از آنها در جریان انتخابات دوم خرداد 1376 توانستند کرسیهای مختلف قوه مجریه و مقننه و سایر نهادهای دولتی و اجتماعی را بدست گیرند و برخی دیگر نیزبا تشکیل NGO به فعالیتهای غیر دولتی اشتغال ورزیدند. نگارنده در این مرحله با همکاری جمعی از محققان حوزه توانستند با حضور در مجامع علمی و نشریات مختلف کشور به نقد اندیشههای سروش و جریان حلقه کیان بپردازند. نشریههای کتاب نقد، قبسات، معرفت، صباح، و غیره در این دوره، نقش به سزایی داشتند.
«استانیسلاولم» یکى از متفکران اروپاى شرقى، در مقدمهی یکى از رمانهاى خود، مطلب خیلى عمیقى را مطرح کرده است. از نظر او رشد تکنولوژى درواقع رشد محرومیت است.
وی چنین استدلال میکند: در گذشته همه جای دنیا وضع بدین صورت بود که تلویزیونها یک شبکه بیشتر نداشتند و وقتی که تلویزیون را روشن میکردی بسته به ذوق و سلیقهی خودتان از همین یک شبکهی تلویزیونی لذت هرچه تمامتر میبردید. اما الان اگر در کشوری زندگی کنید که پنجاه شبکهی تلویزیونی داشته باشید، ببینید چه بر سر شما میآید. یک شبکهی تلویزیونی را باز میکنید و میبینید درحال پخش یک فیلم سینمایی است که شما خیلی آن را دوست دارید. اما وقتی در حال تماشای فیلم سینمایی هستید پیش خود میاندیشید که لذت بردن از تماشایِ این فیلم بهقیمت از دست دادن چهل و نه شبکهی دیگر است و بهتبع آن از چهل و نه لذت دیگر محروم میشوید. این خود باعث میشود که مقدار واقعی لذت اول در کام و ذائقهی شما کمتر جلوه کند چون متوجه میشوید که چه چیزهای با ارزش دیگری با این یک لذت از بین میرود. حال اگر شبکهی دیگری را انتخاب کنید باز هم وضع بر همین منوال خواهد بود؛ یعنی تماشای شبکهی دوم نیز حتی اگر فیلم خوبی داشته باشد شما را از چهل و نه شبکهی دیگر محروم خواهد کرد. حال سوال این است که زمانیکه شما یک شبکهی تلویزیونی داشتید بیشتر لذت میبردید یا اکنون که پنجاه شبکهی تلویزیونی دارید؟"(شوخی: از نظام جمهوری اسلامی کمال تشکر را دارم که بیش از هفت شبکه تلویزیونی برای ما مهیا نکردند، از تداخل برنامههای لذتبخش اجتناب کردند و امکان لذت را به حداکثر ممکن رساندند!)
(خلاصه، به نقل از ملکیان. دربارهی استانیسلاو لِم، خالق سولاریس، هم به اینجا نگاه کنید.)
در همهی عرصهها این موضوع دست به گریبان انسان هزاره سوم است؛ منوی رستورانها، فیلمهای روی پردهی سینماها، نمایشهای در حال اجرا، مجلات روی دکهها و حتی کتابهای روی پیشخوانها. اگر در هر کدام از اینها مبنایمان بر لذت باشد، شک نداشته باشید که محرومترین افراد تاریخ در لذت بردن خواهیم بود.
تا به حال به سردرگمی خود هنگام ورود به اینترنت دقت کردهاید؟ هرچند اکنون این استیصال برایم عادی شده است اما هرگز نتوانستهام از آن دوری کنم. تعداد لینکهایی که انسان میتواند به آنها فقط سری بزند چنان زیاد است که اگر یکی را انتخاب کنی مدام نگران این هستی که نکند آن یکی بهتر باشد. حتی ما اصلا نمیدانیم با انتخاب این یک لذت چند لذت دیگر را از دست خواهیم داد. این دیگر آخرین درجهی زیان انسان مدرن است؛
« إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ»