محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

الحمد الله اکبر على ما هدانا

عیدتان مبارک!



"اللهم اهل الکبریاء و العظمة و اهل الجود و الجبروت و اهل العفو و الرحمة و اهل التقوى و المغفرة اسالک بحق هذا الیوم الذى جعلته للمسلمین عیدا و لمحمد صلى الله علیه و آله ذخرا و شرفا و کرامة و مزیدا ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تدخلنى فى کل خیر ادخلت فیه محمدا و آل محمد و ان تخرجنى من کل سوء اخرجت منه محمدا و آل محمد صلواتک علیه و علیهم اللهم انى اسالک خیر ما سالک به عبادک الصالحون و اعوذ بک مما استعاذ منه عبادک المخلصون".







گریز از آزادی(۲/۲)

ضعف طبیعی انسان شرط فرهنگ اوست!
در پست قبلی کمی درباره سیر تفرد در هنگام رشد یک کودک و نتایج و تحولات ناشی از آن در زندگی کودک سخن گفتم و اما اکنون:
• هرچه کودک بزرگ می شود ، به همان اندازه که علایق اولیه می گسلند ، تلاش برای آزادی و استقلال در او بیشتر پرورش می یابد ، این سیر دارای دو جنبه است:
1-رشد کودک از لحاظ جسمانی و ذهنی و روانی . افزایش تمامیت و توحید این سه . ساختمان متشکل و منظمی به رهبری اراده و عقل پرورش پیدا می کند که این ساختمان را نفس می نامیم .
سیر متزاید تفرد = رشد قدرت نفس(این رشد به شرایط اجتماعی وابسته است)
2-جنبه دیگر تنهایی دائم التزاید است.یعنی ایستادگی در برابر دنیا و جنبه های خطرناک و نیرومند آن ، آنهم به تنهایی
نتیجه این جنبه گریز شخص از فردیت خود است.
سیر تفرد غیر قابل بازگشت است. تنها راه نجات ، ارتباط خود انگیخته انسان با آدمیان دیگر و طبیعت است. این ارتباط بدون از بین بردن فردیت شخص ، او را با دنیا پیوند می دهد.
عالیترین بیان این ارتباط ، عشق و کار مولد است!
• اولین قدم آدمی در جهت بیرون آمدن از مرحله ماقبل انسانی ، آزادی از قید غرایز جبار است.
در جانوران عالی تر ، و به خصوص در انسان ، غریزه مقوله ایست رو به کاستی و بلکه نیستی!
•معنای آزادی :
1 -آزادی برای انجام کاری (آزادی مثبت)
2- آزادی از چیزی (آزادی منفی )
• در آدمی برای انجام یک کار محرک وجود دارد اما نوع رضایت وابسته به انتخاب است.
• بیان رسایی از رابطه انسان و آزادی در داستان رانده شدن انسان از بهشت وجود دارد.
آغاز داستان بشر یک انتخاب است. و در این داستان تاکید بر گناه آلود بود این انتخاب و نخستین عمل انسانی ست . نتیجه این عمل رنجی ست که از آن به بار می آید.
به عنوان عملی آزاد سرپیچی آغاز عقل است.
آزادی نو رسیده به شکل لعنت نمایان می شود . آدم از بند گوارای اسارت بهشت آزاد شده است ، اما آزاد نیست که بر خود حکمروا باشد و فردیت خویش از قوه به فعل در آورد.
•گواه احساس یکی بودن با طبیعت ، مذاهب ابتدایی هستند.
نتیجه گیری از آنچه گفته شد:
• یکی بودن با طبیعت قبیله و مذهب به فرد ایمنی می بخشد. یعنی او از تنهایی و شک مصون است.
• اما اگر شرایط اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی – که همه سیر تفرد انسانی بدانها وابسته است- اساسی برای تحقق فردیت بدان معنا که همکنون گفتیم به دست ندهد ، و مردم نیز آن علایق را که به ایشان ایمنی می بخشد از دست داده باشند. این خلا ، آزادی را مبدل به بار غیر قابل تحملی خواهد کرد که در این حال با شک ، یا یک زندگی بی معنی و بدون جهت تفاوتی نمی یابد. گرایش نیرومندی در افراد به وجود خواهد آمد که از این آزادی به گریزند و به تسلیم نوعی رابطه بین آدمی و دنیا پناه برند که به آنان نوید نجات از عدم یقین و شک می دهد، هر چند که این جریان آزادی ایشان را می رباید.
• سیر تفرد وابسته به شرایط اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی است.
• بیشتر از 400 سال طول کشید تا قرون وسطی فرو شکسته شود و مردم از آشکارترین قیود رهایی یابند. اما با رشد روز افزون فرد بعد از آن دوران تاکنون ، بین دو معنای آزادی از چیزی و آزادی برای کاری فاصله بیشتر و بیشتر شد.
نتیجه این عدم تناسب بین آزادی از بند ها و فقدان امکانات برای تحقق آزادی مثبت و فردیت ، آن شده که مردم در اروپا وحشت زده از آزادی می گریزند و به بندهای تازه یا لااقل به بی اعتنایی کامل پناه می برند.

گریز از آزادی(۲/۱)

آنچه در زیر می خوانید بخش اول از خلاصه ای است که از فصل اول کتاب گریز از آزادی برداشته بودم. این فصل به تشریح مفهوم ابهام بر انگیز آزادی می پردازد. این کتاب مهم ترین کتاب اریک فروم است ، و از اسم آن می توان انتظار مطالبی جذاب را داشت که اینگونه نیز هست.


=========================================


• آنچه به هستی انسان کیفیت خاصی می بخشد آزادی است.
• معنای آزادی به حسب درجه آگاهی و تصور انسان از خویش به عنوان موجودی مسنقل و جدا ، متغیر است.
• آغاز تاریخ زندگی اجتماعی بشر چنین بود که وی از حالت یکی بودن با جهان طبیعت
• بیرون آمد و از خویش به عنوان موجودی مجزا از محیط طبیعی و دیگر مردمان آگاه شد
• در تاریخ جدید ، سیر بیرون آمدن فرد از علقه های اولیه ، که می توان آ ن را سیر تفرد یا تعین و تشخص نامید، در قرون بین دوره رفورم تا زمان حاضر به اوج می رسد.
• در تاریخ زندگی فرد نیز همین سیر مشاهده می شود، کودک وقتی چشم به جهان می گشاید که دیگر به مادر یکی نیست ! مع ذالک ، با آنکه این جدایی آغاز زندگی فردی آدمی است، کودک تا مدت قابل ملاحظه ای از نظر کار با مادر یکی می ماند.
• به همان میزان که فرد با بند ناف به دنیای خارج متصل است ، به همان درجه فاقد آزادی است ، اما این بند ها یا علقه ها به او ایمنی و احساسی از تعلق می بخشد.
• این استقلال تنها در معانی ساده و اولیه جدا شدن دو بدن دارای حقیقتی است. از نظر کار ها و انجام وظایف نوزاد هنوز جزئی از مادر است. به تدریج کودک به مادر و دیگر اشیا به عنوان موجوداتی جدا از خود می نگرد . رشد جسمی و فعالیت های کودک باعث می شود جهان خارج از خویشتن را بصورت تجربه در آورد.تعلیم و تربیت به سیر پیشرفت تفرد کمک می کند.
• این سیر ناکامیها نهی هایی را به دنبال دارد که نقش مادر را دگدگون می سازد و او را به صورت کسی با هدفهایی مخالف خواسته کودک و حتی شخصی متخاثم و خطرناک در می آورد.
• کودک دچار خود مرکزی ست . یعنی به خود مشغول است . پدر و مادر قسمتی از دنیا کودکند و این دنیا هنوز قسمتی از کودک است.
• یکی ازجوانب متزاید تفرد ، رشد قدرت نفس است.
• به همان اندازه که کودک از این دنیا بیرون می آید ، به تنهایی خود پی می بردو با این حقیقت که وجودیست جدا از دیگران آشنا می شود.
• وقتی کسی فردیت یافت باید در برابر دنیا و جنبه های خطرناک و نیرومند آن بایستد.
• به همان اندازه که کودک هرگز نمی تواند به رحم مادر باز گردد ، به همان ترتیب نیز محال است بتواند روحا سیر تفرد را به عقب باز گرداند.
• تفرد سیری است که در آن نیرو و تمامیت شخصیت فردی افزون می شود ، اما احساس یکی بودن با دیگران از دست می رود . و کودک از سایرین جداتر می گردد.
• پیشرفت سیر تفرد غیر ارادی است حال آنکه در راه رشد نفس به چند دلیل فردی و اجتماعی موانعی وجود دارد.

گوش های دراز دراز گوشها

تا حالا چیزی درباره گوش های دراز و اثرات جانبی آن چیزی شنیدید؟ حتما فیلم ذهن زیبا را دیده اید. اگر به دادگاه خانواده بروید حتما به همین نتیجه که من رسیدم می رسید. این یک بیماری واقعا خطر ناک و مسری ست. البته این بیماری دو جنبه دارد. یعنی دو شکل دارد. شکل حقیقی و البته شکل حقیقی. شکل حقیق اول مثل همان است که در فیلم ذهن زیبا بود و شکل حقیقی دوم هم آن است که به کلاه مربوط می شود.
داستان گوش های دراز داستان جدیدی نیست . البته زیاد هم قدیمی نیست . لااقل در ایران شکل اول و دومش تا بحال اینقدر به هم نزدیک و شبیه نشده بود. اوه گفتم ایران یاد آمریکا افتادم . البته این موضوع در آن جا از نوع دومش آب می خورد خیلی هم حال می دهد. البته الان که خوب به بخش بالایی بدنم فشار می آورم یک نوع سوم را پیدا می کنم که اسمش همین الان گذاشتم موج نو در گوش های دراز. این یکی تلاش در ایجاد گوش های دراز است . کمی با دومی فرق دارد و البته این هم با صنعت کلاه و البته داستان معروف دماغ های دراز ارتباط تنگاتنگی دارد. با این تفاوت که این باردر کنار استفاده از روش گوش های دراز فکری به حال دماغ های دراز هم شده است.
خلاصه این روز ها گوش دراز های زیادی را در اطراف خود می بینم و البته گوش دراز هایی که مرا گوش دراز می بینند.
من معتقدم و به این جعبه جادویی که گوش ها را دراز می کند و دراز می پندارد ایمان دارم. من هم به گوش های دراز خود می بالم!

حلول ماه مبارک رمضان مبارک باد










خطبه پیامبر(ص) در روز آخر شعبان

سلمان فارسى رحمه الله فرمود: «خطبنا رسول الله صلى الله علیه و آله فى آخر یوم من شعبان، فقال یا ایها الناس قد اظلکم شهر عظیم مبارک، شهر فیه لیلة خیر من الف شهر، جعل الله صیامه فریضة و قیام لیله تطوعا، من تقرب فیه بنافلة من الخیر کان کمن ادى فریضة فیما سواه، و هو شهر الصبر، و الصبر ثوابه، الجنه، و شهر المواسات و شهر یزاد فى رزق المؤمن، و شهر اوله رحمة،و اوسطه مغفرة، و آخره عتق من النار، و هو للمؤمن غنم و للمنافق غرم‏» (1)

ماه رمضان براى مؤمن سود و براى منافق خسران است

حضرت سلمان فرمود: در روز آخر شعبان پیامبر(صلى الله علیه و آله) براى ما خطبه‏اى در فضیلت ماه رمضان قرائت فرمود: و در خطاب خویش به ما فرمود: اى مردم براستى سایه افکنده بر سر شما ماه بزرگ مبارکى، ماهى که در او شبى است که از هزار ماه بهتر است، که خداوند روزه‏اش را فرض و واجب نموده، و به پا داشتن عبادات شبش را به طور استحباب مقرر فرموده است، کسى که تقرب بجوید به خداوند،به انجام نافله خیرى، مثل آن است که در غیر ماه رمضان فریضه‏اى انجام داده باشد، و این ماه ماه صبر است، و صبر هم اجر و ثوابش بهشت است.

و ماه روزه، ماه مواسات و برابرى است، و ماهى است، که رزق مؤمن در او زیاد مى‏گردد، و ماهى است که اولش رحمت و وسطش مغفرت و آمرزش، و آخرش آزادى از آتش جهنم است، و این ماه براى مؤمن بهره و منفعت است، و براى منافق خسارت و ضرر.

پى‏نوشت:

1- مستدرک الوسائل مرحوم نورى نقل از وقایع الایام، ص 436.

روزه، درمان بیماریهاى روح و جسم صفحه 69

سید حسین موسوى راد لاهیجی

زیر نظر شورای ادبی!

نفهمیدم منظورش چی بود ، اسفند 85 – نوروز 86 ! مطمئنم نیک اسم دوستش بود . چون زیرش چند بار خط کشیده بود مثل اینکه بخواد روش تاکید کنه.کتابخانه ملی جای هر کسی نیست . باید کارِت درست باشه تا بتونی بری اونجا. چون می خوان کلیه حقوق محفوظ بمونه.
چندتا حرف مقطع نوشته بود می خواست یه رمزی و بهم بگه . تهران ص . پ
چندتا سیب برداشتم توی این دوره زمونه سیب خیلی گرون بدست میاد. کاغذش از جنس خوبی نبود . عجیبم نیست که توی این شرایط نتونن کاغذ خوب گیر بیارن . این ازون نسخه ها بود که 2200 بار پیچیده بودنش . ولی من باورکرده بودم که چاپ دومش از قبلی بهتر شده.
اسمش عطا است . نمی دونم چرا جلو اسمش یک الف با ستا نقطه نوشته. ولی فهرستش خیلی بلند بالا نیست می شه براش راحت پیچیدش.
مسافر ، بلدرچین ، زندگی سگی ، تمبر، بلیت ، پری دریایی ، بازگشت ، بن بست ، پیشکشی .هنوزم نتونستم بفهمم که چی میخواد بگه . می دونید توی لیستم دیگه اینا رو ندارم . شاید نتونم زبونش رو بفهمم. فقط می دونم اینا حرفای خودش نیست . همش رو از یه دهقان شنیده . اونم همش رو از خودش نوشته ، ولی احمد میگه خودش بعضی هاش رو دیده.
فهرست نویسی بر اساس اطلاعات فیپا. شاید این یه کمکی بکنه . برای ادبیات امروز خیلی غریبِ . حتی ننه مریم هم دیگه دست از عبدو کشیده.
همش به من می گن که چرا دیگه برای گلچهره نامه نمی نویسم . لعنت به این جنگ که زود تموم شد . سهم ما هم شده رسید قبر توی بهشت زهرا . خواستن اگر مردیم و پول خریدن قبر رو نداشتیم رو زمین نمونیم. تقصیر گلچهره نیست که این طور شد. همش رویا رو می بینم با اون پیشونی شکستش.
آخرین تمبر که افتاد توی آتیش ، یاد سینه سپید و کبودش افتادم. من باید برم .این آخرین بلیتمه .پشتش سر سری آدرسشو نوشته بود ، آخه دیدن رفقای قدیمی خجالت آوره. بازگشتم جنگی بود مثل بقیه کارهام . انگار اون چشم های پیشکش شده تمام حرف ها رو بهم زده بود.
قطار پر شد از کهنه سرباز . این پاداش سکوت ما بود. جناب آقای باز پرس من حرف هایم را قبلا گفته ام و در باز جویی هست . من قاتل پسرتان هستم. یواش یواش بچه ها بزرگ شدند، مردم شروع کردند به حرف زدن و پچ پچ کردن. همان شب میترا خودش را کشت. بله مامور ها آمدند جنازه را بردندو دنبال عکس سام بودند.مردم جمع شدند سر کوچه هیچکس به فکرش نرسید که لااقل آن حلبی را بکند.گفت زن سام نباید تا آخر عمر بیوه بمونه. واین معرکه بود، خیلی عالی ، مثل پیشکش ننه عبدو. مثل سفر به گرای 270 درجه.
نبش ستار خان ، قیمت 12500ریال ، نشر افق کتاب سرای نیک ،آقای احمد دهقان من قاتل پسرتان هستم!

عقرب روی پله های راه آهن اندیمشک

سوار می شوی .
قطار به راه می افتد حس می کنی سیاهی کش می آید و همه چیز پشت سرت جا می ماند. تو می روی و او می ماند .
بین دو واگن ایستاده ای و قطار تتق تتق تتق می رود به سوی تهران .
لحظه غریبی است. سخت است. دل بزرگی می خواهد، اما تو تحملش را نداری . بغضت می ترکت و گریه میکنی.
بوی شکلات و کاه توی سرت می پیچد...نباید توی کوپه ها بروی ، چون آلوده است. چون چرک و خون ، واگیر دار است. دست به هر چیز بزنی پوستت تاول می زند.
تتق تتق تتق ...
....مامور قطار دوباره می آید . می گوید قبل از اینکه به تهران برسی پیاده شو. می گوید توی راه آهن پر لز مامور است . گمان می کنند فراری هستی . قطار جایی حوالی تهران نگه می دارد تا آبگیری کند . پیاده شو!
تتق تتق تتق ...
...- پاشو ببینم !...
لگدی به پهلویش خورد.
- اینجا چی کار می کنی ؟
چشم باز کرد و دژبانی را دید که باتوم به دست ببالای سرش ایستاده .
- مال کدوم گروهانی؟
دژبان سر باتوم را آهسته می زند به ستونی که او بهش تکیه داده بود.
-م م من...ش ش ش شهید شُ شدم!
تمام صحنه های این رمان واقعی است.
....هیس ... یکهو صدای قل قل قلیان قطع شد. در تلویزیون شیخی که ریش نداشت داشت حرف می زد. انگار ناراحت بود اما گاهی گوشه لبش زورکی بالا می رفت. همه گوش می کردند. می گفت: خب جنگه این نه اینکه به حمدالله پیروزی مهم باشه هست اما ما از اولش به لحاظ شما که می دونین همین شما رزمنده ها ما رو که چه جانفشانی ها واقعا این همه کردن بعدش از توپ و خمپاره خب چقدر شیمیایی زدن که نه اینکه ما بگیم نه کربلا رو نه خود پونصد و نود و هشت که قبول کنیم خود آقای خاویر پرز که گفته شروع کرده از اولش به یقین ما نبودیم بعدش که هی زدن و این همه خرابی واقعا این همه خونه ها می دونید شما چاه های نفت ما بسه دیگه شهدای ما به حمدالله ما زیر زور هیچ وقت که نرفتیم درد داره مصلحت نبود مگه اینکه...
تصویر چند لحظه قطع شد.
عقرب روی پله های راه آهن اندیمشک یا ازین قطار خون می چکه قربان!
حسین مرتضائیان آبکنار
نشرنی 1384
بالاخره باید این اتفاق می افتاد. هرچقدر هم یه چیزی رو مقدس نشون بدی بازم یکی پیدا می شه که حریم ها رو بشکنه و تقدسش رو زیر سوال ببره! حالا می خواد کار درستی باشه یا نه! اینکه از جنگ ایران عراق انتقاد کردن کار درستی هست یا نه رو کاری ندارم.
این جریانیه که چند سال راه افتاده و و هرچند بعضی اون رونمی پسندند اما تا تاریخ زنده است ادامه داره. اگر سینما رو سانسور می کنیم و اگر کتاب ها رو آتش می زنیم فقط حق نقد و قضاوت را از بازماندگان جنگ می گیریم و اون رو به تیغ تند و بی رحم نقد بازماندگان بازماندگان می سپاریم !