محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

از تو می‌پرسند...

سلام،


ضمن عرض تبریک به مناسبت «ایام‌الله» دهه فجر انقلاب اسلامی ایران مسابقه‌ی امروز «از تو می‌پرسند...» رو شروع می‌کنیم.


سوال امروز برنامه‌ی ما: نویسنده‌ی سطور زیر کیست؟


" شجره‌ی طیبه‌ی «جمهوری اسلامی» که بذر مبارکش در این دیار به دست برکت‌خیز رهبر بزرگوار انقلاب افشانده شد و به خون پاک جوانان خداطلب آبیاری گردید و به اذن و توفیق حضرت حق همواره در ثمربخشی است، سایه‌ی میمون* خود را بر سر ساکنان این مرز و بوم گسترده است و هر روز و هر دم رسیدن میوه‌ای شیرین و ارمغانی نوین را نوید می‌دهد. دانش جوان فلسفه‌ی علم، در ظل ظلیل* این جمهوری چنین می‌نماید که رو به بالیدن است. "


راهنمایی: نوشته‌ی بالا مقدمه‌ی کتابی است که نویسنده، آن را اولین بار در سال ۱۳۶۸ به زینت طبع آراست(این ادبیات هم از تاثیرات همین نویسنده است!) ولی تا تابستان همین امسال شانزده بار دیگر چاپ شده است. البته نویسنده هرگز به صرافت حذف این مقدمه در هیچ یک از چاپ‌ها نیفتاده است. دیگر بیشتر از نمی‌توانم کمکتان کنم، اصرار نکنید!


در ضمن به هر یک از برندگان جایزه‌‌ای معادل بلیت رفت و برگشت به زادگاه گوینده‌ی این سخنان تقدیم خواهد شد. که گروه تولیدی «محفل» هزینه‌ی اون رو متقبل شده. امیدوارم شما برنده‌ی امروز برنامه‌ی ما باشید. این هم ادامه‌ی سخنان این نویسنده که بر سبیل دعا تقدیم می‌گردد:


"خدای را بخوانیم تا فضای شهادت آکَنَد این دیار را از عطر دل‌انگیز دانش و رایحه‌ی هوش‌نواز عرفان مالامال کند و به لبخندی مهرآمیز در جان شیفتگان این دیار، طراوت و لطافت بنشاند و هر همه را به راه‌های قرب خود هدایت کند و از دست نوازش‌گر خود شراب طهور بنوشاند. آمین!"


تا سلامی دیگر و برنامه‌ی آینده، بدرود!





* پانوشت: این متن دقیقا از روی آخرین چاپ کتاب خود نویسنده برداشت شده است. بدین وسیله اینجانب ،به عنوان راوی، هرگونه تلخیص، دست‌کاری و سوءاستفاده در تنظیم متن منظور را انکار می کنم. باشد که مانع هر سوءتفاهمی گردد.

دغدغه های یک فکر کتک خورده!

همچنان فکر این متهم کوچک گرفتار انواع و اقسام افکار نا جور و جور واجور هست! کار آنقدر بالا گرفت که برای اولین بار در زندگی بیست ساله خود با شخصی برسر هیچ (شاید!) به دعوایی در حد خود خشن پرداختم . گرچه بنده در این درگیری کتک خور بودم اما جان سالم بدر برده ام و همکنون آنچه رفته است را برایتان روایت می کنم!(البته این فقط روایت یک راوی نیست بلکه روایت یک کتک خورده رنجور است!)

مشکل از آنجا شروع شد که بعد از چندی صبح را با لبخندی بر لب و دلی شاد آغاز کردم که برای خودم هم موضوعی عجیب و غریب می نمود. در راه دانشگاه و اول صبح سوار بر تاکسی مسیری بودم که برای هفتمین سال پیاپی آن را می پیمودم.راننده تاکسی (خدایش ببخشد!)لطفی بر این بنده نحیف روا داشت و مسیر خود را تغییر داد و از مسیر ۷ ساله ما گذر نکرد . از آنجا که ترک عادت موجب مرض می باشد بر بنده این لطف سخت آمد (که نتیجه اش گران شد!) خلاصه من به سرزنش کردن جناب راننده پرداختم که ای فلانی من ۷ سال است که مسافر همین راهم و مسیرتان از جای دیگریست. او هم انکار می کرد که ما مسیر مشخص نداریم و من از اول گفته ام که مسیرمان به مقصد فلان است! لطف بعدی این بزرگوار آن بود که حتا لحظی بر پدال محترم ترمز پایش فشار نداد که مسیر این جانب طولانی تر نشود. ما هم که گرفتار فشار های فکری بودیم و روزمان را با لبخندی غیر معمول آغاز کرده بودیم تمام شجاعت و حماقت خود را جمع نموده و اقدام به نپرداختن کرایه کرده و از تاکسی پیاده شدیم!

مسافر کش بی چاره بدنبال ما افتاد با خطاب هوی آقا ! که پولت را بده . از او اصرار و از ما انکار . کار داشت بالا می گرفت که ترسی در دلمان افتاد و قصد کردیم که پولش را بپردازیم . اما از آنجا که کله مان بوی قرمه سبزی می داد بجای آنکه پول را در دستان این مرد زحمت کش بگذاریم آن را به داخل ماشین پرتاب نمودیم! طبق قوانین فیزیک هر عملی را عکس العملی ست و عکس العمل این حرکت بنده پرتاب شدن خود بر زمین بود. آقای مسافر این بنده پر وزن را با یک ضربه سرنگون نموده بود! ما هم که قصد نداشتیم خود را بازنده ببینیم از جای برخاسته و با کیف خود سر مبارک ایشان را مورد عنایت مخصوص قرار دادیم.سرتان را درد نیاورم که در آخر با میانجی گری عابران ما راه خود را گرفتین و رفتیم. در طول مسیر دانشگاه به زمین و زمان فحش نثار نمودیم. واز بی اخلاقی جامعه که خود نیز بدان گرفتار شده ایم ناله ای سر دادیم. روز با لبخند مان با احوالی تلخ ادامه یافت.

طبق گفته دوستان که اخلاق را عرف تعیین می کند این دعوای من و آقای راننده یک عمل کاملا اخلاقی بود! 

دغدغه های یک فکر رنجور!

تا حالا شده احساس کنید کله مبارکتان از شدت اندیشناک بودن به مرز انفجار رسیده باشد؟ حتما اتفاق افتاده! حالتی را در نظر بگیری که انواع و اقسام مسائل (دینی ُ اخلاقی ُ احساسی و درسی) شما را مورد حمله خود قرار دهند.نتیجه اش را هنوز نمی دانم و لی خدا عاقبت بنده حقیر  را که گرفتا این مساله گشته ام را به خیر کند.چند هفته ایست که در دانشکده کوچک خودمان محفل کوچک دیگری را تشکیل داده ایم به سبک سالهای خوش گذشته. اندک افرادی هستیم که هیچ ادعایی نداریم! نه ادعای با سواد بودن داریم و نه ادعای دیندار بودن داریم و نه هیچ ادعای دیگری . فقط برای یافتن پاسخ سوالات خود دور هم جمع می شویم. حاصل این چند جلسه بحث هایی پیرامون دین و اخلاق بود . خدا را شکر که افراد با انواع و اقسام افکار در این جلسه شرکت جستند و نگاه های متفاوت برایمان نمایان شد!

از دین گفتیم و انتظار ما از آن . به نتیجه ای واحد نرسیدیم. اما من به عنوان یک شنونده نکات جالبی را دراین گفت گو ها دیدم که آنها را بیان خواهم کرد.مثلا دوستی عقیده داشت که اگر از دین انتظار داشته باشیم که نتایج دنیوی و مادی به ما بدهد ارزش گزاره های دینی را پایین آورده ایم. این درحالی بود که ایشان اعتقاد داشت که دین یعنی رابطه انسان و خدا . واین رابطه در نماز خلاصه نمی شود یعنی بدون نماز خواندن هم می توان آدم دینداری بود. دوست دیگری اعتقاد داشت که اگر ما یک گزاره دینی داشته باشیم و به تمام شروط آن عمل کنیم باید نتایج آن را که در خود گزاره آمده در این دنیا هم ببینیم. مثلا  با رعایت تمامی شرایط در قرض دادن باید طبق آیه قران چند برابر آن را (آن به پول بر می گردد) در این دنیا پس بگیریم! دوست دیگری بیان می کرد که ایجاد تمام شرایط در دست ما نیست پس این گزاره ها عمل نخواهند کرد! خلاصه ما نفهمیدیم که بالاخره از دین باید این توقع را داشت که نتایج گزاره هایش را با تحصیل شرایط در این دنیا دید یا نه .

دوست دیگری در انتقاد به دینداران می گفت : چرا نماز می خوانید اما از فحشا و منکر به دور نیستید ! نماز خواندن شما ایراد دارد. دوست دیگری اضافه می کرد که نماز خواندن ما از روی نیاز و نتیجه گیری نیست بلکه از روی رفع تکلیف و عادت است. دیگری به این اعتقاد داشت که تا حال و حس نماز خواندن نباشد نباید این عمل را انجام داد.و دیگری به خود نماز انتقاد داشت! چکسی پاسخ این همه سوال را می داند؟ چکسی جرات بیان کردن این سوالات را دارد؟

این روز انواع و اقسام ایرادات را بر قران می بینیم. چکسی پاسخ خواهد داد. دادستان تهران؟متاسفانه همه ما که سرشار از این سوالاتیم متهم هستیم . ما به بی ایمانی متهم هستیم!

خاطرات آپولو توانای من

آپولو باز هم اسم کتاب دیگری را از تقدیر ملت خط زد. خودش تقصیری ندارد (جز اینکه خداست و بی تقصیر)، در پیشگویی های معبد دلفی هم خواب چاپ این جور کتاب ها را نمی دیدند. وگرنه اجازه نمی دادند آینده به این جا بکشد. بگذریم از اینکه همه شان کورند و خواندن نمی دانند. عجیب تر اینست که خود آپولو کمان گیر خوبی است، شاید هم فقط شکارچی خوبی باشد، این یکی را که به خطا زده. تقصیر خود ملت است باید کتاب های هنری و مورد پسند آپولو بخوانند. حالا دیگر دیر شده، نفرین اجرا شده و از زئوس هم کاری بر نمی آید. همه اش هم بخاطر این است که آپولو با زئوس جور است و با هم به گردش می رونند! تماما هم تقصیر پرومته است که کتاب را بدست انسان داد!
خدا سایه ی زئوس را از ملت کم نکند و گناه ما را برما ببخشاید، باشد که آپولو سایه اش را از کتاب های ما کوتاه کند!

پ.ن: جایی خواندم وزارت ارشاد هیچ حق قانونی برای توقیف کتاب «خاطر‌ات دلبرکان غمگین من» نوشته ی گابریل گارسیا مارکز نداشت. علیرضا باید تایید کند!

ترجمه دیگری از این کتاب توسط امیر حسین فطانت انجام شده و نشر ایران آن را در امریکا چاپ کرده که می توانید متن کامل آن را از اینحا دریافت کنید.

گوش های دراز دراز گوشها

تا حالا چیزی درباره گوش های دراز و اثرات جانبی آن چیزی شنیدید؟ حتما فیلم ذهن زیبا را دیده اید. اگر به دادگاه خانواده بروید حتما به همین نتیجه که من رسیدم می رسید. این یک بیماری واقعا خطر ناک و مسری ست. البته این بیماری دو جنبه دارد. یعنی دو شکل دارد. شکل حقیقی و البته شکل حقیقی. شکل حقیق اول مثل همان است که در فیلم ذهن زیبا بود و شکل حقیقی دوم هم آن است که به کلاه مربوط می شود.
داستان گوش های دراز داستان جدیدی نیست . البته زیاد هم قدیمی نیست . لااقل در ایران شکل اول و دومش تا بحال اینقدر به هم نزدیک و شبیه نشده بود. اوه گفتم ایران یاد آمریکا افتادم . البته این موضوع در آن جا از نوع دومش آب می خورد خیلی هم حال می دهد. البته الان که خوب به بخش بالایی بدنم فشار می آورم یک نوع سوم را پیدا می کنم که اسمش همین الان گذاشتم موج نو در گوش های دراز. این یکی تلاش در ایجاد گوش های دراز است . کمی با دومی فرق دارد و البته این هم با صنعت کلاه و البته داستان معروف دماغ های دراز ارتباط تنگاتنگی دارد. با این تفاوت که این باردر کنار استفاده از روش گوش های دراز فکری به حال دماغ های دراز هم شده است.
خلاصه این روز ها گوش دراز های زیادی را در اطراف خود می بینم و البته گوش دراز هایی که مرا گوش دراز می بینند.
من معتقدم و به این جعبه جادویی که گوش ها را دراز می کند و دراز می پندارد ایمان دارم. من هم به گوش های دراز خود می بالم!

مردی از جنس لجاجت، مردی از جنس حماقت!

این نوشته یکی از چندین شوخی هایی ست که می توان با جدی ترین کارها آقای احمدی نژاد رئیس جمهور انقلابی و اصولگرای اصلاح طلب و رئیس جمهور لیبرال کمونیست که اعتقاد زیادی به اسلام دارد و در همین راستا طرفدار بانکداری غیر اسلامی ست(این را از آخرین دستور ایشان برای نرخ بهره بانکها می توان فهمید) کرد. من به نوبه خودم پیش از سازمان تربیت بدنی و پیش از هر سازمان شکست خورده دیگری فرارسیدن سالروز حماسه سوم تیر را به شما و رهبر انقلاب و امام زمان و آقای جنتی و آقای مصباح یزدی و آقای خدا و ملت همیشه در صحنه ایران تبریک می گویم.

متن کامل پاسخ بوش به احمدی نژاد

متن کامل نامه بوش به احمدى نژاد را اندکی پیش روزنامه ایچنا- چاپ شانگهای- مخابره کرد. در این نامه آمده است:
«آقای محمود احمدی نژاد
رییس جمهور جمهوری اسلامی ایران؛
نامه ارسالی شما از طریق سفارت سوییس، حافظ منافع ایالات متحده امریکا در ایران، دریافت شد. بسیار خوشحال هستم که سرانجام باب تعامل و گفتگو بین دو کشور بزرگ و اثرگذار جهان یعنی جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده امریکا با این نامه باز شده است. همچنین درایت شمار را در تنظیم آن متن مصلحانه می‌ستایم که به جای پرداختن به مسایل بی اهمیتی نظیر نفت به دغدغه‌های بزرگتر بشری پرداخته بودید. این نشان می‌دهد که ما و شما در یک چیز با هم اتفاق نظر داریم و آن همان است که شما ایرانی ها به آن "کار را به کاردان بسپار" می‌گویید. به عبارت بهتر شما قبول دارید که دخالت در کارهای کم اهمیت مربوط به زمین بر عهده ما باشد و تعیین تکلیف در مورد امور آسمانی به عهده شما. کاملا موافقم به شرط آنکه به کاهش بهای نفت کمک کند!

آقای رییس جمهور
گمان می‌کنم – فارغ از اوضاع و افکار عمومی حاکم بر تهران و واشینگتن- من و شما در بسیاری از مسایل مثل هم فکر می‌کنیم.
مثلا شما از این نگران هستید که ما عراق را 50 سال به عقب برگردانیم و ما هم از این نگران هستیم که شما ایران را 50 سال به عقب برگردانید! شما نگران این هستید که ما صدها میلیارد دلار از خرانه چند کشور بیگانه برداریم و صرف هزینه‌های خودمان غیرضروری کنیم و ما هم نگران این هستیم که شما صدها میلیارد دلار از خزانه کشور خودتان بردارید و صرف هزینه‌های نامربوطِ دیگران کنید!
یا مثلا شما از من می‌پرسید: " چرا چنین مخالفت گسترده اى با برگزارى همه پرسى انجام مى شود؟ " و من هم از شما می‌پرسم " چرا چنین مخالفت گسترده اى با برگزارى همه پرسى انجام مى شود؟ " منتها شما از رییس جمهور امریکا در مورد همه‌پرسی در "فلسطین" می‌پرسید و من از رییس جهمور ایران در مورد همه‌پرسی در "ایران"!
در حقیقت حتی من فکر می‌کنم که ما حتی در مورد مساله اسراییل هم یکسان عمل می‌کنیم: من طوری در مورد اسراییل و هویت تاریخیِ آن صحبت می‌کنم که در نهایت به سود منافع امریکا باشد و شما هم طوری در مورد اسراییل و هویت تاریخی آن حرف می زنید که در نهایت به سود منافع امریکا باشد!

آقای رییس جمهور احمدی نژاد
قطعا می‌دانید که من نه آموزگارم و نه مانند شما سواد آکادمیک و دانشجو دارم. اما تا آنجا که آقای سازگارا به من گفته‌اند شما در رشته مهندسی عمران که یک رشته فنی است تحصیل کرده‌اید و در دانشکده‌ای فنی از دانشگاه علم و صنعت نیز تدریس کرده‌‌اید. بنابراین من نمی‌فهمم که چطور دانشجویان مهندسی، در کلاس‌های فنی با شما که معلم‌شان بوده‌اید در مواردی نظیر سیاست‌های امریکا، صلح جهانی، آموره‌های مسیح(ع) و لیبرالیسم بحث می کرده‌اند و شما نیز تاریخ جنگ‌های جهانی و هولوکاست را به آنها آموزش می‌داده‌اید!
آیا مفهوم "رشته‌های مهندسی" در ایران به معنای همان چیزی است که در سایر جاهای دنیا به آن "علوم انسانی" می‌گویند ؟ یا واقعا شما به کسی که قرار است سد و جاده و ساختمان بسازد در مورد تاریخ و فلسفه و دین و سیاست آموزش می‌دهید؟! اگر اینگونه است پس بیجهت نیست که چند برابر تلفات کلِ ارتش‌های خاورمیانه و آسیا، هر سال تلفات جاده‌ای دارید و با هر زلزله‌ی متوسطی، ده‌ها هزار نفر در ایران کشته می‌شوند!

آقای احمدی‌نژاد عزیز
البته نمی‌خواهم با این نامه در امور داخلی کشور شما دخالت کنم و اصولا گزینه نظامی را ترجیح می‌دهم ولی به آن دسته از مردم و یا دانشجویان که به نوشته شما دایما "نقشه 60 سال پیش جهان را نگاه می‌کنند و دنبال اسراییل می‌گردند و نمی‌توانند آنرا پیدا کنند" توصیه می کنم تعداد کشورهای جهان در آن تاریخ را از روی نقشه‌ها و کره‌های قدیمی بشمارند و با تعداد کشورهای جهان در حال حاضر مقایسه کنند، تا آرام بگیرند و بگذارند ما هم آرام باشیم.
گذشته از اینها من گمان می‌کنم بهتر است اگر برایتان مقدور نیست تا به دانشجویان رشته‌های مهندسی‌تان درس‌های فنی بیاموزید، دست کم تعدادی نقشه و کره جغراقیایی جدید برای آنها تهیه کنید تا این‌قدر مجبور نباشند اسراییل را بر روی نقشه‌ها و کره‌های 60 سال پیش پیدا کنند! (ایالات متحده امریکا حاضر است تحریم‌های ایران را در خصوص فروش تعداد معدودی نقشه و کره جدید توسط شرکت‌های امریکایی به موسسات ایرانی را لغو کند به شرط آنکه ایران هم کلیه فعالیت‌های غنی‌سازی خود را فورا به حالت تعلیق درآورد!)

آقای محمود احمدی‌نژاد
شما در نامه‌ی طولانی‌تان یک سطر را به مسایلی که باید برای ایرانی‌ها خیلی مهم باشد مثل " کودتاى ۱۳۳۲ و به تبع آن سرنگونى رژیم مشروع وقت، مخالفت با انقلاب اسلامى، تبدیل سفارت به مقر حمایت از فعالیت هاى مخالفان جمهورى اسلامی، حمایت از صدام در جنگى که علیه ایران به راه انداخت، مورد اصابت قرار دادن هواپیماى مسافربرى ایرانى و مسدود کردن دارایى هاى ملت ایران" اختصاص داده‌اید و در مقابل 12 صفحه در مورد مسایلی که برای شهروندان امریکایی مهم است مثل وضعیت روحی سربازان امریکایی در عراق، هرینه‌های سرسام آور جنگ عراق و دفاع از اسراییل برای مالیات‌دهندگان امریکایی، یازده سپتامبر و عوامل آن، کودتاها در امریکای لاتین، بی‌خانمانهای ایالات متحده و دستورات عیسی مسیح(ع) نوشته‌اید.
این نشانه حسن نیت شماست و من از طرف ملت و دولت امریکا از شما سپاسگزارم که حتی در این شرایط بحرانی و در این مجال و موقعیت تکرار ناشدنی نیز، آنقدر مهربان و از خودگذشته‌اید که به جای کشور و ملت خودتان به فکر ایالات متحده و ساکنان آن هستید. مطمئن باشید هیچ رییس‌جمهور در طول تاریخ مانند شما عمل نخواهد کرد!

همکار عزیز
متاسفانه بیش از این وقتی برای پاسخ به نامه شما ندارم وباید برای گروهی از نیروی دریایی که در قالب سه ناو هواپیمابر عازم خلیجِ همیشه فارس ایران هستند، عازم یکی از بنادر شوم. به هرحال صمیمانه‌ترین تشکرات خود و همکارانم به ویژه خانم رایس را از اینکه با درک موقعیت ما، نامه‌تان را طوری تنظیم کردید که کوچکترین خللی در تلاش‌های ما در خصوص اجماع جهانی بر علیه ایران وارد نساخت، تقدیم دارم.

با سپاس و احترام
جورج بوش کوچک
رئیس جمهور ایالات متحده امریکا

پی نوشت: راستی دوست عزیز
چون نه در امریکا و در هیچ کجای جهان، هیچ سفارتخانه و حتی شخصی حافظ منافع ایران نیست؛ مجبورم این نامه را با یک کبوتر ارزان قیمت چینی بفرستم یا اینکه وقتی خودم آمدم ایران آنرا بهت تحویل بدهم. امیدوارم راه اول کمتر طول بکشذ!
جورج»

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پسنوشت:
دوتا نکته به ذهنم رسید که درمورد این دو رئیس جمهور بگم. اولا اگر احمدی نژاد کاری عجیب بکند که نتیجه بدی به همراه داشته باشد این نتیجه تنها به ایران و چند همسایه اطرافش محدود خواهد شد اما اگر بوش کار حماقت باری را انجام دهد ممکن است تمام دنیا هزینه ای سنگین برای آن بپردازند.
ثانیا اون که گفتم مردی از جنس لجاجت بیشتر به احمدی نژاد می خورد و اینکه گفتم مردی از جنس حماقت به بوش برمی گشت!

جلسات شورای کل (1)

شرح یک جلسه

آقای دبیر کل : آقایان خوب است که در مورد مکانیزه کردن سیستم آموزش دبیران تصمیم گیری کنیم!

همه ی اعضاء یک صدا : بله، خیلی خوب است... همگی موافقیم...

آقای منشی کل جلسات : آقای دبیر کل، خاطر نشان می کنم که الان پنجاه و پنج جلسه (یعنی به تعداد کل جلسات) است که این موضوع ، دستور جلسه بوده است.

آقای معاون کل : نظر من این است که اصولا مکانیزه شدن به ترقی و تعالی یک سازمان کمک قابل توجهی می کند!

آقای مشاور کل : بله، من هم در مقام مشاور، با نظر آقای معاون کل کاملا موافقم ... اصولا تعالی و رشد به مکانیزه شدن کمک می کند!

آقای دبیر کل : آقای ناظر کل، آیا شما نظری در این باره ندارید؟

آقای ناظر کل : آقای دبیرکل، اصولا نظر دادن کار شماهاست و نظارت هم کار من. پس در کار من مداخله نکنید و بگذارید که به کار خودم برسم.

آقای مشاور کل : اگر نظر مشورتی بنده را جویا باشید، اصولا نظر و ناظر هم خانواده هستند ...

آقای منشی کل جلسات : آقای دبیرکل، خواهشمندم توجه کنید که جلسات محل فلسفه بافی نیست...

آقای دبیر کل : بله، نظر بنده هم این است که اصولا بافتن را باید به بافندگان واگذار کنیم.

آقای ناظر کل [سکوت]

آقای دبیر کل : به هر حال استفاده از رایانه می تواند ما را به سمت هدفمان سوق بدهد...

همه اعضاء یک صدا : بله، درست می فرمایید ...

آقای معاون کل : بله، من هم درست مثل شما فکر می کنم که مکانیزه شدن کمک شایان توجهی به رشد فرهنگ می کند!

آقای مشاور کل : کاملا درست می فرمایید ... دقیقا همان طور که گفتید، رشد فرهنگ به مکانیزه شدن کمک می کند!

آقای منشی کل جلسات : ...

:

:

: