دو سال از مرگ مائو روی میگذشت که شیائوپینگ به عنوان جانشین او قدرت یافت و اصلاحاتی را در پیش گرفت. تغییرات شیائوپینگ از نظر تعداد محدود اما از نظر اثرگذاری وسیع بودند. شیوهی نوسازی که در چین پیاده شد بر خلاف کشورهای در حال پیشرفت مشابه (مانند مکزیک، آرژانتین و...) که دستورات اصلاحی را از وزارتخانهها به تمام استانها ابلاغ میکردند، ابتدا به صورت محلی آزموده میشد و سپس به صورت تدریجی الگویی برای تقسیمات کشوری بزرگتر میشد.
در اواسط دهه 70، نیروی کار چین اغلب یا در استخدام دولت بود و یا تحت نظارت دولت در زمینهای اشتراکی کار میکردند. با گسترش اصلاحات این زمینها به خانوادهها واگذار شد و بنابراین شرایط تخصیص کار بر مبنای خانواده که ریشه در تاریخ چین داشت دوباره احیا شد و سهم عظیمی از نیروی کار چینیان را به خود اختصاص داد. از طرف دیگر شرایط کار اشتراکی بر روی زمین تغییر ماهیت داد و جای خود را به بنگاه های تولیدی اشتراکی و خصوصی داد که به زودی تبدیل به محل اصلی جذب سرمایه گذاریهای خارجی شد.
دنگ شیائوپینگ به دهقانان اجازه داد بیشتر مواد غذایی تولیدی خود را نگه دارند، در پذیرش دانشجویان به دانشگاهها تاکید را به جای اعتقاد به ایدئولوژی مائوئیستی، بیشتر بر قابلیتهای آموزشی گذاشت. از صنایع سنگین به سوی تولید کالاهای مصرفیتر تغییر جهت داد و از همه مهمتر، عقاید سرمایه داری درباره سود و زیان را وارد چین کرد. سطح زندگی به طرز چشمگیری بهبود یافت. اقتصاد چین سرانجام رو به شکوفایی رفت.
در اوایل دههی 80 به روستاییان حق استفاده از زمینهای اشتراکی در چارچوب نظام «مسئولیت شخصی» داده شد. آنها میتوانستند مازاد تولید خود(نسبت به هدف تعیین شده از سوی دولت) را در بازار آزاد و به قیمت غیر دولتی بفروشند. تا پایان دهه این زمینهای اشتراکی کاملا منحل شده بودند. اگرچه روستاییان رسما نمی توانستند صاحب زمین باشند، اما میتوانستند آن را رهن کنند و اجاره دهند، کارگر استخدام کنند و محصول خود را به قیمت بازار بفروشند. در کارخانهها و شرکتها نیز با وجود آن که به مدیران استقلال و آزادی عمل داده شد و آنها را در سود سهیم کردند، اما مالکیت تا حد زیادی همچنان دولتی ماند.
اما عمدهی پیشرفت، مرهون سرمایهگذاریهای مستقیم خارجی عظیمی بود که جذب بازار چین میشدند. بسیاری از شرکتهای معتبر جهانی به خاطر نیروی کار ارزان، خط تولیدهای خارجی خود را در چین احداث کردند. البته این امر موجب شد تا چین که به خاطر سیاستهای مائوئیستی در زمینهی انرژی و بسیاری از مواد خام خودکفا شده بود به یکی از بزگترین واردکنندههای مواد خام جهان تبدیل شود. چین اکنون دومین وارد کنندهی نفت پس از ایالات متحده است و برای تامین مواد اولیه روز به روز بیشتر محتاج دیگر نقاط جهان به خصوص کشورهای آسیایی میشود. بنابراین بعضی از شرکت ها به فکر سرمایه گذاری خارجی افتاده اند، که خریداری خط تولید IBM توسط شرکت Lenovo از این نمونه است.
توسعه اقتصادی با توسل به اقتصاد بازار برای کشوری با اقتصاد دولتی و آمرانه بدون هزینه نبود، استثمار نیروی کار ارزان، افزایش نابرابری شدید طبقاتی و لطمه به اقتصاد بومی کشورهای خارجی روز به روز وسعت میگیرند. در ابتدای خصوصیسازی، روابط خاص بین اعضای حزب، مقامات حکومتی، کارفرمایان خصوصی و بانکها موجب سود سرشارشان شد. برای مثال مدیران شرکتهای تازه خصوصی شده که تعدادی سهام دریافت کرده بوند از بانک ها(یا دوستان) وام می گرفتند تا بقیه سهام را از کارگران خریداری کنند. همچنین بخش بزرگی از سرمایه ای را که شرکتهای خصوصی و خارجی میاندوزند از کار بی دستمزد کارگران به دست میآید(بر طبق یک گزارش در بین سالهای 1996تا2001، 23.1 درصد از کارگران شاغل عقب افتادگی دستمزد و 24.4 درصد از بازنشستگان عقب افتادگی مستمری داشتند). نتیجهی این امر بروز اعتراضهای شدید کارگری در بسیاری از مناطق بوده است. با آنکه کارگران چینی ظاهرا حاضرند ساعتهای طولانی و شرایط نفرت انگیز کار و دستمزدهای اندک را به عنوان بخشی از بهای نوسازی و رشد اقتصادی بپذیرند، اما عدم پرداخت دستمزدها و مستمری امر دیگری است. از طرف دیگر دولت(که همچنان تحت نظارت حزب کمونیست است) علاوه بر افزایش شدید کارگران دستمزدی(پرولتر)، نظام امنیت شغلی تضمین شدهای که قبل از دنگ وجود داشت و به «کاسه برنج آهنین» معروف بود را از میان برد، حمایتهای اجتماعی را به حداقل رساند و برای خدمات عمومی نرخ تعیین کرد. این وضعیت وقتی شکل فاجعه به خود می گیرد که حزب کمونیست به عنوان حامی رسمی کارگران با هر گونه جنبش کارگری مستقل به شدت مقابله می کند. حتی در غیاب حزب نیز وضعیت جدید تخصیص کار به خودی خود مانع ایجاد سندیکاهای دارای قدرت می شود.
پس از آنکه دنگ شیائوپینگ سالخورده در 1992 از منطقهی جنوبی چین بازدید کرد تا به چشم خود تاثیر بازد کردن درهای چین به روی جهان را بر توسعهی اقتصادی مشاهده کند، کاملا ابراز رضایت کرد. او گفت:«ثروتمند شدن باشکوه است» و اضافه کرد: «تا وقتی که گربه موش را میگیرد آیا مهم است که رنگ آن زرد باشد یا سیاه؟».
این همان سالی بود که او آشکارا آغاز به کار برنامه خود را در جهت ترویج یک «اقتصاد بازاری سوسیالیستی» اعلام کرد:
«برنامه ریزی بیشتر یا بازار بیشتر آنچنان تفاوتی با هم ندارند که بتوان بر اساس آنها سوسیالیزم را از نظام سرمایه داری بازشناخت. برنامه ریزی برای اقتصاد، هرگز معادل سوسیالیزم نیست، چرا که در نظام سرمایه داری هم برنامه وجود دارد؛ اقتصاد بازاری را هم نمی توان معادل سرمایه داری دانست، زیرا سوسیالیسزم هم اقتصاد دارد. برنامه ریزی و بازار چیزی بیشپ از دو ابزار اقتصادی نیستند.»
به هرحال فراتر از ملاحظات اقتصادی، چین گواه آشکار این مسئله است که اصلاحات اقتصادی منجر به اصلاحات سیاسی نمیشود. دموکراسی چینی تنها در آزادی اقتصادی خلاصه شد و آزادیهای مدنی تنها در ذهن مردمان باقی ماند. در سال 1989، میدان تیان آن من که برای چندمین بار عرصهی خواستههای اصلاح طلبانه و آزادی طلبانه بود، به اوج جایگاه نمادین خود رسید و در سطح جهان مطرح شد؛ این بار دانشجویان وارد میدان شده بودند. در پی مراسم ترحیم هو یائوبانگ، یکی از اصلاحطلبان اصلی چین، صدها هزار دانشجو بیش از یک ماه در تیان آن من تحصن کردند. نتیجه غیر قابل باور بود. در میان حیرت کسانی که به اصلاحات دنگ امید بسته بودند، تحصن با تفنگهای تهاجمی آ.ک 47 و تانکهای ارتش به پایان رسید.
چین با اتخاذ سیاستهای مالی جدید، باز کردن درهای چین به روی سرمایهگذاری خارجی و با پشتوانهی نیروی کار عظیم و ارزان خود توانست به سرعت جای خود را در میان کشورهای قدرتمند جهان باز کند. سرمایهی اصلی چین مردمش بودند. اغلب پروژههای زیرساختی آن بر اساس نظام مالی مبتنی بر وام(debt-financing) و کسری بودجه(deficit financing) به انجام میرسند که پشتوانهی اصلی آنها نیروی کار مازاد است. تجربهی چین نشان داد که مفهوم یک کشور بیش از هر چیز بر اساس مردمش شکل میگیرد، اما همچنین مشخص ساخت که بهای پیشرفت این کشور همانا خود مردم هستند. چین نشان داد تا چه میزان راه اقتدار ملی و رفاه نسبی میتواند از راه آزادی جدا باشد و هنگامی که پیشرفت اقتصادی کشور مطرح باشد، مفهوم کشور دگرگون خواهد شد.
سی سال پیش اتفاقی افتاد که پیامدهایش اکنون میتواند چهرهی جهان را تغییر دهد. کشوری جهان سومی قدم در راه دشوار پیشرفت گذاشت، راهی به کلی متفاوت با پیشینهی تاریخی دو هزار سالهاش. اما اهمیت این رویداد نه در تاریخ پرعظمت این کشور بود و نه در نژاد یا هوش برتر مردمانش، بلکه در عظمت خواست مردم آن بود. میلیونها انسان یکصدا در سراسر کشور از مردی حمایت کردند که نماد بزرگترین اصلاحات در تاریخ ایران بود. نام این مرد خمینی بود و خواست مردم آزادی...
een jomlatoon baram jaleb bood
نماد بزرگترین اصلاحات در تاریخ ایران بود
movafagh bashin
:)
http://301040.blogsky.com
جالب بود، ولی مثل نقش کمرنگ "آدم" در چین، "آدم" در این مقاله هم کمرنگ بود.
نام این مرد خمینی است
من به روزم
احمدی نژاد میرحسین را چیز کرد [خنده]