برای آن که بتوانیم رویکردی نقادانه به واژهی احیا داشته باشیم، ناچاریم دست به دامان آثار یکی از مشاهیر ایرانزمین بزنیم که او حقیقتا یگانه فردی است که به شکلی خستگیناپذیر به دفاع همهجانبه از سنت میپردازد. و او کسی نیست جز پروفسور سید حسین نصر. وی که اکنون مدتهاست دور از ایران به سر میبرد و در در ایالات متحده به تألیف و ترویج فرهنگ و معارف اسلامی همت گماشته است، در کتابی با عنوان «اسلام و تنگناهای انسان متجدّد»[1] نکاتی را در باب مسألهی احیا، و نوع برخورد روشنفکران و متجددین مسلمان با این مسأله بیان نموده است، که به عقیدهی نگارنده بسیار جای تأمل دارد. با این که نصر این کتاب را نخستین بار در سال 1975م منتشر کرده است، اما بسیاری از مسایلی که در این کتاب بدان پرداخته شده است، همچنان محل بحث و نظر است.
دکتر نصر در فصل 10 کتاب مزبور با بیان این نکته که در میان تجددطلبان مسلمان علاقهی شدیدی در به کارگیری کلماتی چون انحراف، انحطاط و رنسانس اسلامی مشاهده میشود، به نقد و نفی شکل رایج کاربرد این کلمات میپردازد و نشان میدهد این واژگان بیشتر به علت نفوذ و گسترش گفتمان مدرنیته در جهان اسلام است که در میان متفکرین مسلمان رواج یافته است. در این میان اما مشخصا بر واژهی رنسانس [= احیا] تأکید بیشتری کرده و معتقد است تجددگرایان این واژه را به شکلی پرآشوب در هر زمینهای، از ادبیات و هنر گرفته تا سیاست و اجتماع، به شکلی شیطنتآمیز به کار میبرند. چه این که «رنسانس» یادآور دورهای از تمدن غرب است که در پی آن روحیههای سرکش، سکولار و انسانمدارانهی مدرن جای خود را میان هنرمندان و متفکران گشودند و سبب افول تمدّن مسیحی شدند.
او در باب بهکارگیری کلمهی احیا در میان مسلمانان هشدار میدهد که "بسا میشود که طرز فکری مستقیما اسلامستیزانه را به نام احیاء تفکر اسلامی یا عملی مستقیما خلاف تعالیم شریعت را به نام تجدید حیات اجتماعی اسلامی میشناسند!" (ص 270) او در ادامه تأکید میکند که نباید صرف هر تغییر در زمینههای فکری و علمی را احیا نامید و مثبت قلمداد کرد، چرا که این گونه تغییرات عین انفعال و تحقیر در برابر مدرنیته است. نصر معتقد است اساسا جهل به اصول مطلق اسلامی و عدم ایمان به ساختار ثابت اسلام سنتی است که سبب بروز این گونه رویکردها در میان متجددان شده است و در این جاست که او متفکران جدید را به حمله به انسجام حدیثی و حجّیت تفاسیر سنّتی قرآن، متهم میکند.
اما نصر با تکیه بر پیشفرضهایی که ذکر کردیم، به ذکر بدیلی برای معنای کلمهی رنسانس میپردازد؛ "رنسانس در معنای اسلامی کلمه، فقط میتواند به معنای نوزایی یا به معنای تحتاللفظی re-naissance [= تولد دوبارهی]، مبادی و هنجارهای اسلامی و نه صرف نوزایی، صرف نظر از هرگونه موضوع و متعلّق آن باشد... رنسانس در معنای اسلامی کلمه، مطابق با تجدید یا نو شدن است که در فضای سنّتی، آن را به نام رسالت یک فرد نوکننده یا مجدّد میشناسند." (ص273) بدین گونه است که نصر واژهی مجدّد را در مقابل کلمهی متجدد مطرح میکند و تاریخ اسلام را مشحون از مجددینی مینامد که "تجسّمِ تمامعیار اصول اسلام بوده و به احیاء و اِعمال آن اصول در موقعیتی خاصّ میاندیشیده است." (ص274) او شرط اولیهی یک رنسانس اسلامیِ حقیقی را استقلال از تأثیر و نفوذ غرب متجدّد و همهی اوصاف و مشخصّات دنیای متجدّد میداند.
در نهایت اما نصر بهترین کار برای «روشنفکرانِ» مسلمان را استفاده از عبرتهایی میداند که دنیای غرب گرفتار آن شده و به بحرانهای کنونی انجامیده است. او با این لحن خطاب به روشنفکران توصیه میکند: " این جماعت اگر بخواهند از زبان اسلام سخن بگویند و حیات اسلام را احیاء کنند، باید متوجه مسئولیت بسیار خطیر خویش باشند. باید بدانند که مرگ راستین بهتر از حیات دروغین است، و اگر کسی خواهانِ تجدید حیات جامعهی اسلامی است، باید چنین احیایی، احیای حیاتی باشد که عمیقا ریشه در ذات الاهی دارد." (ص277)
[1] - تمام ارجاعات این متن به این کتاب و با این مشخصات است: نصر، سید حسین - اسلام و تنگناهای انسان متجدّد - رحمتی، انشاءالله - تهران - دفتر پژوهش و نشر سهروردی - 1385
ضمنا برای رعایت اصول اخلاقی و حقوق معنوی، باید این را هم اضافه کنم که این مقاله نخستین بار در شماره ی نخست نشریه احیا به طبع رسید.
سلام
لا اقل بنویس که این مطلب در شماره اول نشریه احیا چاپ شده تا اصل کپی رایت را رعایت کرده باشی
سلام
به روز هستم پس از مدتهااااا
[لبخند][لبخند]
خسته نباشی پسر پر مطالعه!
یک سوال: از کجا گفتی آقا نصر سنت گراست؟ خودش گفته؟ یا به صرف اینکه واژه احیا یا نوآوری را به گونه ای دیگر ترجمه می کند؟
نصر از معدود متفکرین قابل تامل امروزی است که به سنت گرایی اش افتخار می کند. و خودش صراحتا آن را اعلام می کند.
بهتر بود کمی از مبانی نظری نصر را می آوردی. زیرا سنت های فکری غیر خود بنیادگرا و کلا تفکر سنتی دارای پیش فرض های عمیق تاریخی هستند و در واقع صحبت هایشان همه به گونه ای بسط همان پیش فرض هاست. مانند آنچه در گفتمان کلامی می بینیم.