منظره ی پیش روی دانشجویان نیازی به دلیل و سیاست پردازی نداشت. پلیس وارد حریم دانشگاه شده بود. پیام واضح بود. صورت خاموش دانشجویانی که به آرامی سوار اتوبوس های فقس دار می شدند از هر فریادی رساتر بود. باید کاری صورت می گرفت. همزمان با خروج اولین کامیون پلیس همراه با سرنشینان ساکت و آرامش از سوربن، موج جمعیت به حرکت درآمد. ابتدا سر و صداها و فریادهای پراکنده ای بلند شد و آنگاه سرود ریتمیک اتوبوس زندان خوانده شد و حرکت برق آسایی آغاز گشت «مرگ بر سرکوبگر!» اولین سنگ پرتاب شد...
این شروع یک ماه ناآرامی، بی نظمی و ضد و خورد بود که به نام «می 68» در تاریخ ثبت شده است.
در روزهای پیشین اش، به خاطر درگیری بین دانشجویان چپ و راست، زخمی شدن یک دانشجوی راست و حمله ی شبه نظامیان راستگرا موسوم به «اکسیدانت» به مرکز اصلی دانشجویان چپ، دانشگاه نانتری تعطیل شده بود و 6 دانشجوی چپ از جمله کوهن بندیت به کمیته ی انظباطی فراخوانده شده بودند.
در روز حادثه، 3 می، 500 دانشجو در حیاط سوربن تجمع می کنند و به تعطیلی دانشکده ادبیات نانتری و احضار دوستان شان اعتراض می کنند. آنها یک گروه انتظامات مسلح به تکه های چوب و آهن تشکیل می دهند و شعارشان این بود: «مشت عکس العمل طبیعی در برابر سیاست موجود است.»
رئیس دانشگاه سوربن به دستور وزیر آموزش عالی، به پلیس اجازه ی ورود به دانشگاه را برای سرکوب تجمع می دهد. پلیس وارد سوربن می شود و تجمع کنندگان را محاصره می کند. رهبران دانشجویان به تجمع خاتمه می دهند و خود را تسلیم پلیس می کنند. نیروهای پلیس آنها را در دسته های 25تایی به سمت اتوبوس های قفس دار هدایت می کنند و ...
این رویداد در حالی رخ داد که نخست وزیر ژرژ پیمپیدو، پاریس را به مقصد تهران برای سفری ده روزه ترک کرده بود. او تنها کسی بود که در برابر ژنرال دوگل، رئیس جمهور، استقلال رای داشت و می توانست سیاستی میانه در برابر دانشجویان اتخاذ کند.
سه روز بعد، دوشنبه 6 مه، 5 هزار دانشجو به دعوت UNEF در یک تجمع شرکت می کنند و برای اولین بار پس از خاتمه جنگ الجزایر چند تن از اساتید به آنان می پیوندند. دانش آموزان نیز از قافله عقب نماندند. تا ساعت 3 بعد از ظهر اوضاع آرام بود. اما وقتی دانشجویان خواستند به سمت سوربن بروند، خودروهای پلیس راه آنها را سد کرد و عقب راندشان. درگیری و زد و خورد مداوم 12 ساعته ای که در پی آمدش رخ داد، برای شروع شورشی فراگیر کافی بود. رفتار خشونت آمیز پلیس بسیاری از افراد غیر سیاسی را به جنبش واداشت.
در ابتدا خواسته های دانشجویان تنها صنفی و واکنشی نسبت به سیاست های غلط دولت مردان بود؛ بیرون رفتن پلیس از کرتیه لاتین(محله ی اصلی خوابگاه دانشجویان)، آزادی سریع و بی قید و شرط دانشجویان دستگیر شده و بازگشایی دانشگاه های سوربن و نانتری.
در روزهای بعد موج شورش به همه ی فرانسه رسیده بود. 60 هزار دانشجو در سرتاسر فرانسه دست به راهپیمایی زدند. رادیو پاریس اعلام کرد چهار پنجم مردم موافق و همراه با دانشجویان هستند. اما دولت جنبش را به افراد خارج دانشگاه و توطئه گران نسبت می داد و مجلس آن را تنها نتیجه اقدامات چپ های ماجراجو می دانست. در نتیجه آخرین فرصت برای مصالحه و خارج نشدن کنترل امور از دست دولت از دست رفت.
پنج شنبه 9مه، روشه، رئیس سوربن به همراه روسای دانشکده ها تصمیم خود را مبنی بر بازگشایی دانشگاه و از سرگیری امور معمولی اعلام می کنند. اما دانشجویان بلافاصله جواب می دهند تا آزادی دوستان در بندشان و عقب نشینی پلیس، به اعتصاب ادامه می دهند. بعد از ظهر درب های سوربن همچنان بسته و پلیس مستقر ماند.
شب، تشکل JCR(کمیته انقلاب جوانان) که حامی کوهن بندیت بود، برگزاری تجمعی را اعلام کرد. ابتدا 5 هزار دانش آموز تجمع را آغاز کردند و به زودی در جمعیت 15 هزار نفری دانشجویان حل شدند. ساعت 6.5 عصر وزیر اجرایی و جانشین نخست وزیر، لوییس ژوکو پیشنهاد می کند پلیس از کرتیه لاتین عقب نشینی کند و دانشگاه سوربن و نانتری بازگشایی شوند. بار دیگر در جواب همه یک صدا آزادی دوستان شان را فریاد زدنند.
پلیس جمعیت را در محله کرتیه لاتین محاصره می کند، این ریسک بزرگی بود که مسئولان دست به انجام آن زده بودند که با دانشجویان در موطن و خانه خودشان یعنی کرتیه لاتین وارد جنگ شوند. اکنون لحظه حساسی برای رهبران بود، پس از یک هفته فعالیت و به نتیجه نرسیدن دیگر نمی توانستند نیروهای خود را آرام کنند و به خانه بازگردانند... در یک لحضه دستوری مثل جرقه صادر شد: «کرتیه لاتین هر طور شده باید برای دانشجویان بماند.»
دستوری مبنی بر ساختن سنگر صادر نشد، اما دانشجویان به طور خودجوش برای مقابله با حمله احتمالی پلیس به ساختن آن ها پرداختند. سنگر ها شامل اتومبیل های واژگون شده و خرده سنگ و چوب و شیشه ی تلنبار شده پشت آن بود. قبل از روشن شدن هوا تقریبا 60 سنگر آماده شده بود. آن شب که سرآغاز انقلاب بود، «شب سنگر ها» نام گرفت.
در ساعت 1:15 بامداد ژوکو مشخص کرد که راه حل مسالمت آمیزی وجود ندارد. تنها یک ساعت پس از سخنان او اولین موج حمله پلیس آغاز شد. درگیری های تن به تن و پرتاب گازهای اشک آور و کوکتل مولوتوف تا طلوع آفتاب ادامه داشت.
پسران و دختران به طرز غیر قابل باوری خود را به صحنه نبرد می رسانند و جان فشانی می کردنند. برای خیلی از جوانان این یک موقعیت استثنایی بود تا شجاعانه خود را به انقلاب بسپارند. یاد فانون، چه گوارا و دبره آنان را تسکین می داد. این صحنه های انقلابی، ویتنام آنها بود. در چنین لحظه های پر احساس و هیجان انگیزی بود که هزاران حنجره فریاد می زد: «دوگل قاتل!»
ساعت 5:30 دستوری مبنی بر توفق جنگ و متفرق شدن تظاهرکنندگان از سوی کوهن بندیت از رادیو اعلام شد. در پایان درگیری 368 نفر مجروح، 460 نفر بازداشت و 188 اتومبیل تخریب شده بودند. وزیران با عجله خود را به کاخ الیزه رساندند تا خبر پیروزی نیروهای پلیس و عقب نشینی دانشجویان را بدهند. اما این تازه شروع خواسته های سیاسی دانشجویان بود و تنها جرقه ی لازم برای رادیکالیزه شدن دانشجویان را فراهم آورده بود. آن ها دیگر به کمتر از برکناری دوگل راضی نمی شدند.
نخست وزیر پمپیدو شب بعد از سفر ایران و افغانستان به فرانسه بازگشت. سه ساعت پس از ورودش، با ملت صحبت کرد و اعلام کرد سوربن از دوشنبه صبح باز خواهد شد و دادگاه تمام دانشجویان را آزاد خواهد کرد. او سعی داشت اوضاع را آرام کند اما دیر شده بود. از صبح همان روز کارگران نیز به انقلاب پیوسته بودند.
ساعت ها قبل اتحادیه های کارگریCGT(حزب کمونیست) و CFDT (فدراسیون سوسیالیست ها) همراه با FEN(فدراسیون اصلی اساتید)، به عنوان قوی ترین اتحادیه های فرانسه، در طی یک اقدام مشترک اعضای خود را به اعتصاب و تظاهرات در روز دوشنبه فراخوانده بودند. دوشنبه 13 می، دهمین سالگرد کودتایی بود که دوگل را بر سر کار آورده بود.
نتیجه حیرت آور بود، تظاهرات انبوهی با شرکت بیش از هشتصد هزار نفر برپا شد و اتحاد بین دانشجویان و کارگران در عمل شکل گرفت. همه جا پرچم های سرخ و سیاه در اهتزاز بود. آن ها در فضای باز پای برج ایفل جمع شدند و سپس شعار «همه به سوی سوربن» سر داده شد.
پمپیدو به قولش وفا کرده بود. دانشجویان زندانی آزاد شدند، پلیس از کرتیه لاتین بیرون رفت و درب های سوربن باز شد. اما نه مطابق روال گذشته، کنترل امور به دست دانشجویان افتاده بود.
در روزهای بعد تمام صنایع فرانسه دست به اعتصاب زدنند. کارگران کارخانه ها را تصرف کردند و مدیران را در دفترهایشان زندانی کردند. اعتصاب به خدمات شهری و حتی رادیو و تلویزیون نیز کشیده شد.
دوگل طبق برنامه ای که از یک سال پیش آماده شده بود، به رومانی رفت و پاریس انقلابی را به حال خود گذاشت. تمام سالن هاش شهر بسته شده بودند. حتی بانک مرکزی فرانسه، وزارت دارایی و نیروگاه اتمی نیز از این قاعده مستثنا نبودند. توزیع سوخت با کندی مواجه بود. پلیس کمتر در خیابان ها ظاهر می شد. مردم به صورت داوطلبانه نقش پلیس راهنمایی رانندگی را ایفا می کردنند و اغلب ترافیک بود. پاریس به شدت شلوغ، زشت و کثیف به نظر می رسید. شهر مملو از زباله ها و تراکت های سیاسی بود. به نظر می رسید دولت کنترلی بر امور ندارد.
با بازگشت فوری دوگل دولت کمی اعتماد به نفس خود را به دست می آورد و سه روز بعد در 22 می، کوهن بندیت آلمانی را «عنصر نامطلوب در فرانسه» اعلام کرده و از کشور اخراج می کند. در واکنش، جمعیتی از دانشجویان به طرف مجلس سنا تظاهرات می کنند و شعار می دهند «ما همه خارجی هستیم». به خاطر حفاظت شدید پلیس از مجلس، تظاهرات به ضد و خورد منتهی شد. پلیس ضدشورش به کرتیه لاتین هجوم آورد و موقعیت های استراژی مقابل سوربن را اشغال کرد و تا رسیدن مناسب منتظر ماند.
سه روز بعد، پمپیدو با سران CGT و CFDT مذاکره می کند و پس از دو روز مذاکره «موافقت نامه ی گرنل»، درباره ی سطح دستمزدها، سن بازنشستگی و... به امضای طرفین می رسد. این بزرگترین موفقیت صنفی به دست آمده در بیست سال گذشته برای کارگران بود. اما هیچ اشاره ای به خواست کارگران مبنی بر مشارکت در مدیریت کارخانه ها نشده بود. کارگران در یک عمل غیر منتظره موافقت نامه را پاره کردند. به رهبران شان تاختند و آنها را به تبانی با دولت و کارفرمایان متهم کردند.
بنابراین آخرین تلاش دولت نیز شکست خورد. زمان عمل برای احزاب مخالف قدیمی رسیده بود. فرانسوا میتران، رهبر سوسیالیست ها، صبح 28 می با مطبوعات مصاحبه کرد و مرگ رژیم دوگل و کاندیداتوری خود را برای ریاست جمهوری اعلام کرد. والداک روشه، رهبر حزب کمونیست، بعد از ظهر همان روز گفت: «هیچ نظامی نمی تواند بدون همکاری با کمونیست ها، موجبات پیشرفت اجتماعی و اصلاحات سیاسی را فراهم کند.» سپس در ادامه آمادگی حزب کمونیست را برای پذیرش پست های مختلف اعلام کرد. احزاب چپ تمام نیروهایشان را به میدان فراخواندند و حدود نیم میلیون کارگر از قلعه باستیل به پاریس سرازیر شدند.
اما روشه ناخواسته سلاح لازم برای پیروزی در این جنگ را به دوگل هدیه کرده بود. ترس از کمونیسم در تمام فرانسه گسترده شده بود. صبح روز بعد، مسیرهای نزدیک کاخ الیزه پوشیده از تراکت هایی بود که مردم را برای شرکت در تظاهرات بعد از ظهر در حمایت از دوگل دعوت می کرد.
ساعت 4:30 بعد از ظهر آخرین روز می، دوگل با ملت چنین سخن گفت: «در چنین اوضاع و احوالی و تحت چنین شرایطی من هرگز سقوط نخواهم کرد. من پادشاه فرانسه هستم و این کار را به بهترین نحو به انجام خواهم رساند.»
سلاح مخفی دوگل که همان نفوذ کلام او بود، بار دیگر موفق شد. او از خطر جسته بود. شعار «زنده باد فرانسه» همه جا شنیده می شد و پرچم سه رنگ فرانسه بر پرچم های سرخ و سیاه برتری یافت. می 68 به پایان خود رسید.
این مقاله اولین بار در نشریه خبرنامه در دانشگاه شریف منتشر شده است.
بسیار عالی بود
زنده باد وطن زنده باد ازادی
منتظرتم
سلام
این متن رو تو راه دانشگاه خوندم.
چنان جذاب و گیرا بود که کم کم داشت باورم می شد که باید پاشم داد بزنم «مرگ بر سرکوبگر!!» یا «دانشجو می میرد، ذلت نمی پذیرد» یا «یار دبستانی...» یا ...
به هرکس که نخوانده توصیه اکید می کنم که بخواند.
ممنونم که خیلی خوب این مباحث رو جمع می کنی و در موقعیت مناسب منتشر می کنی.
اول آنکه:
اسکرول موسمان خراب گشت از ابتدای می تا انتهای آذر؛
ودیگر آنکه:
ما آزموده ایم در شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست میگزم و آه میکشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
درود بر شما وبلاگ خوبی دارید از مطالب شما کلی استفاده بردیم امیدواریم موفق و پیروز باشید یک وبلاگ سیاسی و اجتماعی دارم اگر زحمتی نیست یک سری به ما بزنید .
سی سال گذشت و ما هنوز دنبل همون اهدافی هستیم که سی ساله پیش براش خون دادیم. من روز سالگرد انقلاب بیررن میرم و به آسمان فریاد میکنم لا اله الالله یا امام خمینی روحت شاد خودت نجات ده مردم بیچارهٔ ایران رو. هیچ باورم نمیشه که همین حکومتی که امام عزیز بر قرار کرد باعث سختی مردم ایران بشه و یک بار دیگه باید برم تو خیابون و فریاد بکشم.لا اله الالله.