محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

بیوتن ، نقدی در راستای نقدی...

سلام

خوبید ؟ سوال سختیه برای جواب دادن حداقل برای من !  

خیلی نمیخوام وقت گیر شه حرفام چون چندیست حرف زدن یادم رفته اما نقد عطا رو خوندم خوشم اومد یکم درد و دل کنم بد نیست ، البته چون به شدت خسته ام از زمان و زمانه و گذر بی امانش پس نمی خوام گوشاتون درد بگیره !

بگذریم ...

در مورد کتاب بیوتن می خوام چند جمله بگم ، نثر گیرای امیرخانی همون طور که عطا گفت بسیار بسیار زیبا و جذابه به طوری که من کتاب رو که دستم گرفتم نتونستم پایین بذارم (البته عادت دارم کلا به این کار...) اما این دفعه انصافا مجذوب نثر پیوسته و وحشتناک گیرای امیرخانی شدم...

یکی از شگردهای امیرخانی ناپیوستگی ظاهری در موضوعات در یک جمله ، هست . یعنی وقتی جمله ای در مورد یه چیزی می گه وسط جمله یهو می زنه تو خاکی و یه چیزی می پرونه که البته این برا اونایی که این نوع روایت رو دوست ندارن تلخ و زنندست مثل سبک روایت Memento ساخته ی کریستوفر نولان ه ، یادمه یه رفیقی می گفت خیلی بدش می یاد از اون فیلم ، که البته فقط سلیقه است ! اما در حقیقت امیرخانی در این رمان بر خلاف "من او" به طرز معجزه آسایی به جا و زیبا از این شیوه نوشتار بهره جسته .

اما موضوع دیگه ،که سخت اعصاب منو خرد کرده بحث پررنگ تقابل سنت و مدرنیته ه! بحث ه بی سر و تهی که فکر نکنم کسی خیلی چیزی ازش حالیش بشه ! مثلا اون جا که امیرخانی شب قدر می شینه کنار درخت و یه ذکر عجیب می گه (یادم نیست دقیق ! با عرض معذرت ، حال ندارم پاشم از جام برم چک کنم ! اونایی که خوندن می دونن چی میگم، بقیه هم برن بخونن کتاب و بعد می فهمن چی می گم !) منظورش عاشق دور از خدا نبوده، شاید منظورش متفاوت شدن ارزش ها بوده . به نظر دغدغه امیرخانی بیوتن با امیرخانی "من او" فرق داره ، "من او " مانیفست عشق سنتی بود ، عشقی که در برخورد با مدرنیته ، در برخورد با جنگ ،در برخورد با مصائب باید صبور می بود تا بگذرد زمان و وصال (چه بعد از مرگ) فرا رسد ، اما عشق، موضوع بیوتن نیست ، سردرگمی و بی وطنی ما ایرانی هاست که در میان دنیای مدرن و باورهای سنتی لنگ در هوا مانده ایم !

دغدغه امیرخانی ایرانیست که دیگر وطن خیلی ها نیست، چون دیگر وطنی نمانده ، بی وطن ها بسیارند ، حاج کاظم هایی که با طیاره پریدن اون ور آب برای راننده تاکسی شدن ، سعیدهایی که کرخه ی بی آب رو دیدن رفتن تا از راین آب وارد کنن ... دغدغه امیرخانی در بیوتن ، نزاع ماست بین عشق مدرن و آن عشق "من او" که همش صبر بود و صبر بود و صبر...اینجا عاشق به معشوق رسید اما خیال  کرد که رسید، تازه وقتی رسید اول بدبختی بود ، چون نمی دونست خطبه ی عقد رو اگه یه مسیحی ه عرق خور درس فقه خونده بخونه قبوله... آره حتی "درویش مصطفی" که یا علی گویان توی کلیسا راه می رفت ، دیگه توی آمریکا نبود ، حتی خبری از رفیق لوتی ارمیا هم نبود...نمی دانم امیرخانی چه می خواست بگوید ، اما آن احساس کرختی و افسردگی ه آشنایی که عطا از آن صحبت کرد بخاطر رمانس نبودن کتاب نبود ، بلکه برای این بود که سخت است باور این حقیقت که ما نیز بیوتن ایم !

نظرات 2 + ارسال نظر
عطا 1387/07/29 ساعت 08:01 ب.ظ

علیک السلام (و به قول علی) و رحمة الله!
صفا آوردی، خیلی خوبه که یادداشتت جزو معدود یادداشت های «نقد اثر» در این وبلاگه و امیدوارم تداوم داشته باشه.

درباره ی فوق العادگی شگرد امیرخانی در ارائه ی خرده روایت های ناگهانی در میان روایت اصلی باهات موافقم. البته در تشابهش با شاهکار کریستوفر نولان (ممنتو) مطمئن نیستم. چون در آنجا دو روایت منسجم و متوالی از یک اتفاق داشتیم که یکی مستقیم و دیگری معکوس بود و این دو در پایان به هم می رسیدند. ولی در بیوتن انسجام مشهود و محسوسی در خرده روایت ها دیده نمی شود. (البته به غیر از خرده روایت سفر به لاس وگاس، که در کل اثر روایت می شود و خیلی روایت جالبی است)

اگر مصاحبه ی امیرخانی با شماره ی چندم «شهروند امروز» را بخوانی چیزهای زیادی از نگرش امیرخانی در بیوتن می فهمی؛ از جمله این که امیرخانی دغدغه های فلسفی ندارد و نوع نگاهش به تقابل سنت و مدرنیته با نوع نگاه متفکران و فیلسوفان متفاوت است. او بیشتر به لحاظ فرهنگی به کنکاش تضادهای سنت و مدرنیته می پردازد و بهترین محمل این عرصه را حضور یک رزمنده ی ایرانی در امریکا می داند. امریکایی که محیطی کاملا چندفرهنگی است. از لحاظ نژادی و قومی یکی از متنوع ترین جوامع را دارد. شاید فیلم «تصادف» (پل هگیس) بتواند یکی از مظاهر این چندفرهنگی را به خوبی نشان دهد.

بد نیست بدانید اکنون امیرخانی در لبنان مشغول کار روی داستان بعدی خویش است. و فراموش نکنید لبنان را به نام کشور هفتاد و دو ملت می شناسند. یعنی باز هم امیرخانی قرار است روی تنوع فرهنگ ها و چالش های پیرامونش به خلق اثر بپردازد.

sajjad 1387/07/30 ساعت 08:29 ق.ظ

خوش به حال جفت تون که وقت و حال رمان ایرانی خواندن را دارید!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد