اشتفان زواگ نویسنده ای اتریشی ست که در دوره امپراتوری بزرگ اتریش در پایتخت این کشور به دنیا آمد. او نویسنده ایست که کار های مهمی را از خود در سالهای میانی جنگ جهانی اول و دوم برجای گذاشته است.او بسیار تحت تاثیر اندیشه های زیگموند فروید قرار داشته است.
در میان آثار او می توان به شطرنج باز که آخرین اثر او هم هست اشاره کرد. در این داستان او با در مقابل هم قرار دادن دو قهرمان کتاب که یکی کزنتوویچ مرد مغرور و خشنی که می تواند نماد فاشیزم باشد و دیگری آقای ب که با فروتنی و نزاکت همیشگی خود یک روشنفکر لیبرال را معرفی می کند در واقع می خواهد زاویه ای از ابعاد آرمانی و سیاسی خویش را نمایان سازد.
زوایگ در این داستان ضعف لیبراایسم را که بر شالوده اندیشه آزاد استوار است در برابر قدرت فاشیسم که با صلابت عملگراست به عنوان نمومنه بارزی از غلبه باطل بر حق تلقی می کند و همین ارزیابی آنچنان او را مایوس و به اینده جهان بد بین می سازد که پیش از اینکه در پایان جنگ شاهد پیروزی جبهه متفقین بر نازی ها باشد دست به خودکشی می زند.
در بخشی از زندگی نامه این نویسنده که به دست خودش نوشته شده می خوانیم :"من خود شاهد دو تا از خونین ترین جنگ های تاریخ بشر گردیده ام و قبل از آغار این جنگ ُ من ناظر بالاترین شکل آزادی افراد بشر بوده ام و در جریان جنگها پست ترین نوع اسارت همین افراد بشر را مشاهده کرده ام. من مانند میلیونها نفر انسان، نوبت به نوبت، آزاد و برده ، محبوب و منفور، متمول و فقیر شده ام و در غرقاب توفان حوادث بدون اینکه اختیار بر کنار ماندن را داشته باشم اجبارا فرو افتادم. " "انچه شگفت آور است آنست که با وجود سقوط اخلاق و معنویت در دنیای حاضر که نمایشگر عقب ماندگی فکری و فلاکت بشر می باشد ، به قدرت اندیشه های پویا همین بشر در قسمت های علوم و فنون پیشرفتهای زیادی حاصل شده است. با اختراع هواپیما آسمانها فتح گردیده و با انتقال صدا فضا مسخر شده است، معما اینست که در هیچ دوره ای از تاریخ بشریت چنین حقارت معنوی توام با ترقیات درخشان دیده نشده است."
جای قلم توانای شما در حرفه ای ترین جامعه مجازی ایرانی ها خالی ست...
با سلام.
دوست عزیز...جواب تان در وبلاگم آماده است.
سلام به شما دوست عزیزم ممنون از اظهار لطفتون و این که سر زدین همان طور که دیدید من پیش از این که شما دستور بدهید خودم این وظیفه را انجام داده بودم در هر حال خوشحالم از اشناییتون به امید پیروزی سید عزیز
سلام
من وداداش امیر طرح ختم قرآن با خواندن فقط یک حزب را در وبلاگهامون قرار دادیم از شما ودوستایه خوبتون در خواست می کنم مارا در این امر یاری کنید
خودم:pani-aliabadekatool.blogfa.com
داداش امیر: azetrom.blogfa.com
سلام دوست عزیز.
تمام وبلاگ هایی رو که گفته بودین، قبلا لینک کرده بودم. و نامه رو هم امضا کرده بودم.
ممنون از حضورتون.
به امید انتخاب مجدد خاتمی.
درود دوست عزیز
لینک شد
نظرتون درباره ی تبادل لینک با خودتون چیه؟اگر مایل به تبادل لینک هستید مرا با نام"ایرانی فریاد بزن"لینک کنید و به من خبر بدید تا شما را لینک کنم
منتظرم
به امید روزی که صدای ایرانی به گوش رسد
به امید هدایت شدن کسانی که انقلاب رو و نام امام رو فقط به خاطر فریب مردم می خوان ...
" سال 1384 یکی از سال های به یاد ماندنی در تاریخ این مرزو بوم است ...
در این سال و در دهه اول ماه چهارم آن مردی از جنس زندگی ساده مردم و از خود مردم به نمایندگی از طرف 17۵00000 آگاه و فهیم ایرانی به ریاست قوه مجریه رسید ...
مردی که ویژگی برجسته و وارسته او ، بازگشت به اصل وجودی انقلاب و ارزش های آن و نمونه کامل از کسی که واقعا پایبند به فرامین امام و رهبری بود ...
کسانی که تا دیروز با صرف هزینه های میلیاردی و شعارهای متنوع عوام فریبانه و ضدارزشی و خائنانه و مرعوب در مقابل دشمن ، به خیال خود نگرانی از نتایج انتخابات نداشتند ، با این نتیجه چنان قافیه را باختند که از روز اول بنا را بر تخریب و توهین به دولتی گذاشتند که اگر چه مثل آنها مدعی صاحب نظام بودن نبود اما حافظ واقعی نظام و ارزش های آن بود ... "
قسمتی از متن یادداشت دولت و پاشنه آشیل ها در وبلاگ انسان کامل
حضور سبزتان را ارج می نهیم ...
یا علی ...
سلام
جالب بود و قابل تامل
سلام
عالی بود
سلام
البته خیلی مطالب شما به وبلاگ ما ربط پیدا نمیکنه اما به خودمون که ربط پیدا میکنه.باور نمیکنی؟خب نکن!
موفق باشی
با درود
یه سر بزن! خاتمی می تواند تاریخ ساز شود ...
خاتمی نگو بلا بگو
تنبل تنبلا بگو
ریش سفید، موی تمیز، ناخن کوتاه
ماه و ماه و ماه
نه محمود خالی باف، نه شهردار قالی باف
نه کروبی با صد گاف، نه لاریجانی علاف
هیچ کس باهاش رقیب نبود
محمد! می خوای کاندید بشی؟
نه نمی خوام نه نمی خوام
می خوای باز هم بازی کنی؟
نه نمی خوام، نه نمی خوام
می خوای ما رو راضی کنی؟
نه نمی خوام، نه نمی خوام
داداشش می گفت: آخه واسه چی؟
خاتمی می گفت: واسه اینکه من تمیزم
پیش همه عزیزم
نه هاله نور دارم، نه چشمای کور دارم
اگه که بیام به بازی
چماق به این درازی
می خوای باز اصلاحات کنی؟
نه نمی خوام، نه نمی خوام
کشور رو با ثبات کنی؟
نه نمی خوام، نه نمی خوام
تند نری احتیاط کنی؟
نه نمی خوام، نه نمی خوام
اکبر می گفت: آخه واسه چی؟
خاتمی می گفت: واسه اینکه من تمیزم
پیش همه عزیزم
نه هاله نور دارم، نه چشمای کور دارم
نه سفره های نفتی، نه حرف پنجاه هفتی
اگه که بیام به بازی
چماق به این درازی
کره الاغ کدخدا
یورتمه می رفت تو کوچه ها
ملت می گفت: الاغه چرا یورتمه میری؟
دارم می رم کار دارم
دیر شده ادرار دارم
یه سر می رم به تگزاس
بعدا می رم کاراکاس
اون وخ می رم شهر قم
وعده می دم به مردم
الاغ خوب و نازنین
سر به هوا، سم به زمین
می خوای باز هم بازی کنی؟
بله می خوام، بله می خوام
می آی باز هم نامزد بشی
بله می آم، بله می آم
واسه چی می آی؟
واسه اینکه من الاغم
شب بشه توی باغم
با نون پنیر خالی
[...] می سازم عالی
تولیدات خوب دارم
[...] مرغوب دارم
در باز شد و از اوین
یه دانشجو خورد زمین
پسره می آی بازی کنی
دل همه رو راضی کنی؟
- نه نمی آم، نه نمی آم
می خوای بریم تا صندوق
دادار دودور و بوق بوق؟
- نه نمی خوام، نه نمی خوام
چرا نمی خوای؟
واسه اینکه بازی قبل
باد کرده جاش مثل طبل
نه عضو حزب بادم
نه اهل اعتمادم
دانشجو رفت به خونه اش
خاتمی موند و بونه اش
محمود نشست رو پاهاش
دودستی چسبید به جاهاش