راوی که مدتی سرش خلوت شده بود تصمیم گرفت از آب گل آلود ماهی بگیرد. پس بدنبال خرید وسایل ماهی گیری روانه بازار شد. چون ترسید سرش کلاه بگذارند از خریدن کلاه ماهی گیری منصرف شد و به خریدن تور بسنده کرد. اما هنگام ماهیگیری دماغش چنان سوخت که ترجیح داد کلاه ماهیگیری به سر بگذارد و به تور کردن انسان ها با روایت هایش بسنده کند.
سلام
عجب!!!
تور کردن؟!؟!
وقتی راوی انسان ها را صید کرد بایستی به عصای موسی رمه های خویش را هدایت کند، البته وسیله ی شکار دیگری را پیشنهاد می کنم: تور پروانه گیری
و وقتی قضیه به کل کل می رسد دیگر حتی از نام هم باید مایه گذاشت؛ من دوم شده ام البته نه به اولیّت راوی، و دیری هم نمی پاید که جایگاه خویش باز پس گیرم
یه سوال دارم. روایت چه مواقعی روایت می شه؟ وقتی که سر راوی خلوت بشه؟؟؟؟ اصلا در خلوتی سر چه روایتی می تونه باشه؟؟؟
ببینم مگه راوی از خریدن کلاه منصرف نشده بود، پس چه طور شد که وقتی دماغش سوخت تصمیم گرفت کلاه بذاره سرش؟!؟
(See, I'm catching up!)
راوی همیشه به مقام اول حریصه!
برای این هم هست که کلاه ماهیگیری می ذاره. تا در قله ها از گزند آفتاب مصون بمونه. حتی اگر این قله صدر صفحات جست و جو باشه.
و چه قله ی حضیضی...