محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

"م" مانند "می"

نوشیدن یک لیوان قهوه ی "آرام" در شبی "آرام" به دور از جنجال های "انجمن اسلامی مستقل" و هیاهوی شریفی ها برای پاک کردن این "فرزند نامشروع" که این بار پدرش پیداست اما مادرش معلوم نیست کیست ، به دور از جنجال های ریاست مجلس در میان "آن وری ها" ، دور از ترافیک های سرسام آور چمران و تجریش در کنج اتاقی خلوت، نوشتن و باز کردن بابی جدید از مطالب در این وبلاگ آن هم توسط من که چندی بود خسته از این همه "تحول" دچار "تهوع" شده بودم کاریست دور از ذهن اما حقیقی ، که میان این "حقیقت" و آن "حقیقت" فاصله ی یک "عمل" است .

چیزی که از خواندن مطلبی در "شهروند امروز" در ذهنم باز شد و جرقه ای بود بر بنزین افکار من ، که چندیست در فکرم من باب اثبات روشنفکر بودن و تعهد به این اصل بی بدیل محفل (!) کمی بینگارم از موسیقی و دنیای پر از نوا و فریاد آن و در همین باب برای آنکه باز سنت را بشکنم و خود را متجدد قلم داد کنم نمی خواهم از دستگاه های ایرانی و موسیقی "راکد" و "مرده"ی آن سخن بگویم (که البته در حدی نیستم که سخن بگویم) که هنوز آن "چند صد ساله هایش" زنده نگه داشته اندش و اوج خلاقیتش شده "محسن نامجو" (که با تمام احترامی که برایش قائلم) به زور می خواهد موسیقی ه آن وری را با این وری ها بیامیزد...
نمی دانم می خواهم از کجا آغاز کنم سخن را، چرا که به نوعی آغاز کرده ام آنرا، پس فقط مانده کمی در مورد گروه "Porcupine Tree" صحبت کنم .

تاریخچه را خودتان پیدا کنید " http://en.wikipedia.org/wiki/Porcupine_tree " اما نکته ی مهم این گروه به قول شهروند امروز "هوای ابری " آن است که البته اصلا شما را نه به خودکشی می اندیشاند و نه دچار شکست های فلسفی می کند و از آنطرف هم نه شما را خوشحال و شنگول می کند که شروع به حرکات موزون کنید و نه جهان را آنچنان روشن و زیبا نشان می دهد که گریبان بدرید و جامه چاک کنید.

آن چیز نهفته در موسیقی این گروه و هوشمندی زیبای جاودان در آن احساس خلاء و خلسه ای است که شما را در حین گوش دادن فرا می گیرد چیزی که این انسان "داغون" امروز نیازمند آن است و مخصوصا من که اعصابم از این همه بهبه و تلاطم به هم ریخته... و آن آرامشی که از گوش دادن صدای آب به شما دست می دهد...چرا که به قول خودشان موسیقی آنها بسیار ساده و روان است...
جایی در توصیف این موسیقی گفتم که این ها انسان را سوار ماشینی می کنند و با سرعت به سمت لبه ی پرتگاهی پیش می روند و درست زمانی که تو فکر می کنی پایشان را روی ترمز می گزارند، از ماشین بیرون می پرند و تو برای چند لحظه آرامشی را کشف می کنی که در پی آن سقوطی است به انتهای خلسه...و چه لذتی دارد آن چند لحظه آرامشی که تو را به فکر وا می دارد درباره ی آنچه که تا الان شنیدی...


ادامه دارد. . .

نظرات 4 + ارسال نظر
The one 1387/03/11 ساعت 01:04 ب.ظ http://dystopia.blogsky.com

"Summer '68"

sajjad 1387/03/11 ساعت 01:34 ب.ظ

تیتر مطلبت را که خواندم فکر کردم درباره می ۱۹۶۸ می خواهی بنویسی! اما...
باب جدیدی که باز کردی بابیست که مطالعه من در آن کم است گرچه بیشتر زمان عمرم را به گوش دادن موسیقی می گذرانم. البته بر خلاف شما بنده به شدت به موسیقی سنتی ایران اعتقاد دارم و رکود آن را حاصل بی مهری های سی سال گذشته و البته قبل از آن به موسیقی می دانم. و باز برخلاف شما جناب نامجو را به هیچ وجه یک پدیده نمی دانم. فقط فکر می کنم برای ایجاد تنوع گوش دادن به او بد هم نیست! هنوز باید بیشتر کار کند تا حرفی برای گفتن داشته باشد.
در مورد موسیقی آن طرف آب هم چندان مطالعه و برخوردی نداشته ام ُ شاید یکی از علت هایش این باشد که با شعر و موسیقی و جنس حرف های خودمان بیشتر حال می کنم. گرچه از بعضی از موسیقی های خارجی هم بدم نمی آید!
ولی بی صبرانه منتظر ادامه مطلبت هستم.

[ بدون نام ] 1387/03/12 ساعت 10:51 ق.ظ http://siasim.blogfa.com

منبع خبرتان راذکرکنید ممنون

سلام...

من نظر شما را در صفحه ی اصلی قرار دادم...

اهل تبادل لینک هستید...!
خاتمی پاینده رییس جمهور آینده...!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد