محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

محفلی است از برای یافتن و در تاریکی به هم پیوستن

صدای شکوه شما را شنیدم! عقده یا عقیده، مسئله این اگر نباشد هم سر کاریم.
مسئله سوتفاهم خودمان است، در این که ما باید دنبال فهم باشیم نه تفهیم. و تفاهم هم عقده یا هم عقیده بودن نیست، دارای یک فهم درست بودن است...
هنوز اگر غرغر های یکدیگر را تحمل می کنیم معنی اش بردباری است و اگر با آن همدرد می شویم یعنی هنوز احساس درمان نمرده ...
ولی حال که فهم هایمان به غرغرهایی تبدیل شده که چون قرقره به دورمان می پیچد و ما را دور خود سرگردان کرده و از لبه پرتگاه ابتذال آویزان کرده تا از کمبود فهم درست بمیریم، ...
چندین راه در پیش و معدودی در پس داریم:
راه های سیاسی:
رادیکال: محفل را ببندیم و سوگند یاد کنیم که دیگر جز برای درس خواندن سراغ قلم نرویم
محافظه کارانه: در پایان هر پست از اهداف والای محفل بنویسیم
سوسیالیستی: امکان تغییر قسمت های ضعیف و اشتباه را به مخاطبین بدهیم
آنارشیستی: تمام مخاطبین را مالک وبلاگ کنیم
کمونیستی: متن ها را با سلام رفقا آغاز کنیم و اسم نویسنده را در پایان پست به اشتراک بگذاریم
فاشیستی: قسمت نظرات را ببندیم
دموکراتیک: *
.
راه های سینمایی:
موزیکال: موسیقی های مهیج پخش کنیم و محیط محفل را با رنگ های طلایی و ارغوانی تزیین کنیم
وسترن: نویسنده ها با مخاطبین دوئل کنند و مالک نقش زشت را ایفا کند
هیچکاکی: در وسط نوشته ها تعلیق ایجاد کنیم و در آخر با یک جمله همه را راحت کنیم
ملودرام: به غرغر هایمان ادامه دهیم ولی این بار خودمان نقش مظلوم ها را بازی کنیم
درام: *
.
راه های دینی:
مسیحیت: یکی از اعضا سراغ وزارتی محترم برود و مالک را لو دهد
یهودی: ده قانون وضع کنیم و فقط به اعضا اجازه ی خواندن مطالب را بدهیم
زرتشتی: برای هر پست در هر روز یک اسم خاص بگذاریم و تنها پست های نیک بدهیم
اسلام: *
.
راه های تئاتری:
تراژدی: همه اعضا، محفل را ترک کنند و مالک بین دو راهی نابودی و رنج تنهایی قرار بگیرد
کلاسیک: مخاطبان را به قشر روشنفکران مرفه و بی درد محدود کنیم
مدرن: از الفاظ کوچه بازاری استفاده کنیم
پست مدرن: تیتر را در وسط متن بیاوریم و آنقدر ارجاع فرامتنی بدهیم که دیگر متنی نماند
کمدی: *

راه من: فانتزی،
جوانمردانه(شوالیه وار) به جنگ آسیاب ها برویم، از سایت های غنی بدزدیم و به وبلاگ های مسکین(خودمان) بدهیم، منتظر سوار سفیدی بمانیم تا محفل را از بن متحول کند، شاعر دوره گردی پیدا کنیم تا تصنیف محفل را همه جا بخواند تا جاودان شود
نظرات 3 + ارسال نظر
علی 1387/02/29 ساعت 06:11 ب.ظ

Consider It Done!

مهدی 1387/02/31 ساعت 08:30 ق.ظ

غنچه از خواب پرید و گلی تازه بدنیا آمد
خار خندید و به گل گفت سلام....
مطمئن باش تا آخرش در کنارتیم حداقل می تونی رو من حساب کنی. شاید گل نباشم ولی سعی می کنم خار خوبی باشم!

Pashutan 1387/03/01 ساعت 04:17 ب.ظ

خیلی خیلی زیبا بود
هر چند ایراد داشت(سوسیالسم مثلا)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد