محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

مدرسه حسینی

محرم امسال مطالب خوبی درباره نهضت عاشورا مطرح شد . هم در پست ها و هم در نظرات دوستان.
بیان این مطالب توسط دوستان مطلب من را بسیار کوتاه کرد . نمی خواستم فقط یک معرفی کتاب خشک وخالی بکنم ولی ظاهرا هر چه می خواستم به عنوان حاشیه مطلب بنویسم قبلا بیان شده است.
کتاب مدرسه حسینی ، کتابی است که بیش از نیمی از آن را با وجود ایام امتحانات در 10 روز اول محرم خواندم و مطالب بسیار جالبی را در آن دیدم.
این کتاب نوشته دکتر "مصطفی دلشاد تهرانی" است. البته شهرت ایشان بیشتر در تدریس نهج البلاغه است، اما خواندن این کتاب نیز خالی از لطف نیست. موضوعی که در این کتاب مطرح است از عنوانش قابل پیش بینی ست. راه و رسم چگونه زیستن در نگاه حسین (ع).برای بسیاری از ما نام امام حسین با انقلاب و جهاد و جنگ و البته غم و غصه مترادف است. زندگی ای که مورد پسند یک انقلابی ، یک مجاهد و البته کسی که از راه اشک مردم پول در می آورد است.اما گروه اندکی از ما به بعد انسان سازی زندگی حسین توجه می کنیم.نه اینکه بگویم آن ابعاد دیگر وجود ندارند، بلکه منظور من آن است که در جمع افرادی چون من این بعد دیگر، مورد غفلت قرار گفته است.
در این کتاب بیان می شود که مدرسه حسین دارای ساختاری ست(که البته اینجانب فکر می کنم که این ساختار می تواند راهی برای انسانی زیستن باشد!)
1.فهم درست اسلام
2.جامعیت اسلام
3.هندسه صحیح اسلام
بسیاری از مشکلات کنونی جامعه اسلامی ، در فهم نا صحیح از اسلام(اسلام طالبانی مثلا) ، عدم پذیرش جامعیت اسلام(که خود جای بحث بسیار در باره مفهوم جامعیت دارد!) و هندسه ناصحیح اسلام است.(هندسه نا صحیح از آن اسلامی فقط ظاهر گرا و یا اسلامی بدون مناسک می سازد.)
بیان این سه موضوع از زبان امام حسین در هنگام نهضت ایشان جالب توجه است.
بعد از این سه در این کتاب به اصول تربیتی مدرسه حسینی پرداخته شده و سعی شده است که با استفاده از بیانات امام حسین این اصول مطرح شوند.چند اصلی که به نظر من قابل تامل هستند :
1.اصل عدالتخواهی و ظلم ستیزی
2.اصل خداترسی و ترس ناپذیری
3.اصل حفظ حدود الهی و مرزبانی
4.اصل بینایی و بیدار دلی
5. اصل استخدام وسایل درست در راه اهداف متعالی
6.دیگرخواهی و مشارکت درونی
7.نفی خودکامگی و خودکامگی پذیری
اما در اخر مطلبم حدیثی را از اما صادق (ع) که در این کتاب بدان برخورد کردم را برایتان می نویسم. این حدیث درباره از جامعیت انداختن اسلام و تخدیر جامعه توسط بنی امیه است.

"همانا بنی امیه راه فرا گرفتن ایمان را برای مردم باز گذاشتند ولی راه فراگفتن شرک را بستند، برای اینکه چون مردم را به شرک کشاندند، مردم شرک را نشناسند"!!
الکافی،ج 2،صص415-416
نظرات 4 + ارسال نظر

سلام
به عطا:
نظرتون رو در مورد موسیقی وبلاگ دیدم
ولی چون قبلا یک نظر سنجی کرده بودیم و اکثرا موافق بودند دیگه شرمنده
شما تحمل بفرمایید
التماس دعا

سلام
به عطا:
نظرتون رو در مورد موسیقی وبلاگ دیدم
ولی چون قبلا یک نظر سنجی کرده بودیم و اکثرا موافق بودند دیگه شرمنده
شما تحمل بفرمایید
التماس دعا

عطا 1386/11/08 ساعت 10:08 ب.ظ http://محفل

آقای دلشاد رو تا حدی می شناسم، انسان روشنی است. آن کتاب را هم دیده ام. تعریفش را هم شنیده ام. از معدود کتابهایی ست که شکل متفاوتی از کربلا ارائه می دهند.

اما چیزی که توجهم را از همه بیشتر جلب می کند آن حدیث امام صادق است که الحق برای این زمانه بسیار پرمغز است. تا به حال به این خوبی درک شرایط زمان حکومت یزید که یاران قدیمی امام علی به فرزندش خیانت می کنند به من دست نداده بود؛ چون اونها راه شرک را نمی شناختند به سمت خلیفه ی نامشروع وقت بودند و از او حمایت می کردند.

در این مواقع با خودم تصور می کنم که اگر من هم ساکن کوفه یا شام بودم چه برخوردی با این قضیه می داشتم. نتیجه اش اسف انگیز است. در خوش بینانه ترین حالت سکوت ...

The one 1386/11/09 ساعت 12:30 ق.ظ http://booksociety.blogsky.com

در بعد انسان سازی واقعه کربلا مجبوریم به اسطوره زدایی از واقعه کربلا بپردازیم، در یادداشت اشاره ای به نوع نگاه متفاوت نویسنده نشده است.
هنوز این سوال برایم مطرح است که چرا امام در زمان معاویه قیام نکردند؟ مهمترین دلیل قیام امام، عملی خاص از جانب یزید بوده است که به آن نام کلی ظلم را میدهیم. حتی در این اصول یاد شده نحوه و شدت عمل مشخص نیست.
-------
پیامبر(ص) فرموده اند: حکومت بر کفر باقی می‌ماند اما بر ظلم باقی نمی‌ماند.
می ترسم آنقدر در بحر عدالت فرو رویم که ظلم را فراموش کنیم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد