"ب"
سلام
از مجموعهی جهان بینی مدرنیسم الف) جهان بینى علمى را در پست قبل گفتیم. ب) و ج)اش را هم الان می گوییم. مورد د) انکار سنتها علاوه بر مورد هـ) ا ُُم هم که به موضوع سکولاریزم می پردازد را هم یک پست اختصاصش می دهیم به شرط توفیق.
اما ادامه:
ب)عقل و عقلانیّت
یکى دیگر از ویژگى هاى مدرنیسم، برداشت خاص آن از عقل و عقلانیّت است. مدرنیسم بر عقل ابزارى تأکید دارد. شکى نیست که هیچ دین آسمانى اى منکر عقل ابزارى نیست. آنچه که دین متذکر مى شود، این است که اولاً، مرتبه ى عقل محدود به عقل ابزارى نیست، بلکه مرتبه ى والاترى از عقل وجود دارد که وظیفه ى آن، همان طور که در عقل ابزارى مورد تأکید است، فقط شکل دادن به جهان آن گونه که آدمى مى پسندد نیست، بلکه به کشف ابعادى از حقیقت نیز مى پردازد. ثانیاً، همان عقل عملى و ابزارى نیز کارکرد مهم تر و ماندگارترى نیز دارد که عبارت است از راهیابى به حوزه ى ارزش ها و امور اخلاقى و نیز تدبیرگرى براى آبادانى فرجام زندگى (معاد). دین، گام را فراتر نهاده و حتى امر معاش را نیز در همین راستا قرار مى دهد و به آن هویّت و معناى مقدسى مى بخشد. اساساً «نقد دینى به مدرنیته، در پویش آن براى ارتقاى سطح معاش مردم و یا در حرکت نوآورانه ى آن نیست، بلکه در بى التفاتى به غایت شناسى و مغفول گذاشتن جهت حرکت و سوگم کردگى (Loos Of Direction) آن است.» ثالثاً، عقل ابزارى در انتخاب هدف و در تدبیر و برنامه ریزى هاى عملى خود، تنها بر «عملى بودن» و «کارآمدى» پاى مى فشارد که دربردارنده ى مضامینى چون سهولت، کم خرج بودن و سودمندى نیز مى باشد. از این رو، در این منظر، امور مهمى چون «وظیفه» و «تکلیف» بدون در نظر داشتن نتایج عاجل، جایى نخواهد داشت; اما بر اساس تعالیم دینى، عقل و عقلانیّت از مفهوم گسترده ترى برخوردار است و گاه اساساً وظیفه بر کارآمدى، سودمندى و جز آن، مقدم مى شود. علاوه بر همه ى این تفاوت ها، ادیان آسمانى، اساساً باور به «عقل بسندگى» و بى نیازى از وحى را در هیچ یک از لایه ها و مراتب عقل انسانى برنمى تابند.
ج) انسان گرایى و فردگرایى
شکى نیست که همه ى ادیان آسمانى، کرامت و شأن بلند انسانى را ارج مى نهند. قرآن مجید همه ى طبیعت و مخلوقات و موجودات آن را مسخّر انسان مى داند و به رساترین نحو، کرامت انسان را گوشزد مى نماید (وَ لَقَد کَرَّمنا بَنى آدَم); اما در عین حال تصریح مى کند که آدمى با انحراف از مسیر مشخص الهى که در قالب ادیان آسمانى بر او عرضه شده است، از مقام حیوانات نیز فروتر مى رود. بدین ترتیب، دین، کرامت و محوریّت انسان را به مبدأ و مقصد وى (خداوند) پیوند مى زند و روشن است که این امر با برداشت هاى افراطى اومانیسم (انسان گرایى) و شأن خداگونه اى که این مکتب فکرى به وى مى بخشد، در تقابل است; در واقع هیچ دینى خوش باشى بى قید و شرط انسان و عدم تکلیف او در برابر تعالیم آسمانى را برنمى تابد. دین، در کنار اعطاى حق، تکلیف را نیز به عهده ى بشر مى نهد و این دو را ملازم با یکدیگر مى داند. بسیارى از منتقدان دین باور، معضلات جدیدى چون تخریب محیط زیست، خشم و خونریزى هاى جهانى و نابرابرى هاى اقتصادى را، که بشر مدرن دچار آن شده است، ناشى از پافشارى بر حق بدون تکلیف دانسته اند.
در مکتب اومانیسم (انسان گرایى)، به تعبیر «شلر» معیار و مقیاس همه چیز خواست انسان است. نتیجه ى چنین تلقى اى، نگاه مادى به انسان، نفى حاکمیت دین و زمینى کردن تعالیم دینى است. از این منظر، اگر دینى هم اعتبار داشته باشد، باید در جهت تأمین خواسته هاى افراد باشد و مراد از «دین انسانى» نیز همین است. اما دین اصیل، با اعطاى آزادى به انسان، آزادى وى را هدفمند و مسؤولانه و توأم با تکالیفى در برابر خدا و سایر همنوعان و مخلوقات قرار داده است.
فردگرایى مورد ادعاى مدرنیسم نیز پیامدهاى گوناگونى دارد که با تعالیم دینى سازگار نیست. این انگاره، عرصه ى اجتماعى انسان را از پیوندهاى اجتماعى جدا ساخته و خودمحورى و نیز احساس بى معنا بودن زندگى را براى وى به ارمغان مى آورد; از این رو «چارلز تیلور»، فیلسوف برجسته ى معاصر، که خود درصدد تعدیل و ایجاد اصلاح در پیامدهاى مدرنیسم و دفاع از اخلاق «اصالت» مى باشد، با اذعان به این امر، یکى از پیامدهاى برجسته ى مدرنیته را فردگرایى افراطى ( ExcessiveIndividualism) دانسته و آن را عاملى مى داند که به احساس بى معنا بودن زندگى و کمرنگ شدن افق ها و حدود اخلاقى مى انجامد. از نظر وى، تمرکز بر فرد، که در دموکراسى بسیار برجسته و مشهود است، باعث کم شدن هر چه بیشتر توجه و نگاه فرد به دیگران و در نتیجه به وجود آمدن خودبینى مى شود. البته وى از اخلاق اصالت به گونه اى مستقل از دین دفاع مى کند که از اشکالات متعدّدى برخوردار است و در این جا نمى توان به آنها پرداخت. همچنین نتیجه ى انگاره ى فردگرایى در عرصه ى اقتصادى، به وجود آمدن سیستم ناعادلانه ى سرمایه دارى، و در عرصه ى معرفت شناختى، معیار شدن شناخت فردى در شناخت حقیقت، و در عرصه ى اخلاقى، هرج و مرج و نسبیّت افراطى در فضائل بشرى، مى باشد، که همه ى این امور، مغایر با تعالیم دینى است.
امروزه اندیشمندان، به نارسایى فردگرایى اذعان دارند. براى مثال، «مک اینتایر» تخریب فضیلت مدنى، نابودى اصل شهروندى و پیوندهاى اجتماعى، آزادى خودمحورانه و اسارت انسان در خویشتن را معلول فردگرایى لیبرالى مى داند. وى افراد آزاد به این معنا را «برده هاى شادکام» مى نامد و راه برون رفت از این مهلکه را احیاى اخلاق و تجدید شکوه اقتدار اخلاقى اجتماع، که داراى بنیانى مستقل از فرد و منافع فردى باشد، مى داند.
این فردگرایی همان سیر تفرد است که سابقه اش را در محفل داریم یا نه؟
..::یا علی::..
"مدرنیسم بر عقل ابزارى تأکید دارد"، این گزاره ای است که بعد ها در نقد مدرنیسم به آن اطلاق کرده اند. آن هم توسط پست مدرن ها نه دینداران. از طرف دیگر آخرین مدافع سر سخت مدرنیسم، یورگن هابرماس، با این گزاره موافق نیست.
از مهمترین پیامد ها ی مدرنیسم بوجود آمدن "حوزه همگانی" بوده است که نتیجه مستقیم لیبرالیسم و جنبی فردگرایی بوده است.
سوسیالیسم هم در فضای مدرن نفس می کشد.
سلام
روز دانشجوتون مبارک ،دوستان دانشجو !