در ادامه مقدمه پیش که از جنبه تعاریف اولیه دین به بحث قوانین پرداخته بود ، این بار با مقدمه ی کوتاه دیگری از جامعه مدنی به همان مقوله نیم نگاهی انداخته می شود .
برای جامعه مدنی چندین شاخصه ابتدایی در نظر می گیرم که اینها اساسی ترین ویژگی هاست و می توان بر آن افزود :
جامعه مدنی بایستی تمام سطوح جامعه را در بر گیرد و به معنای اخص کلمه جامعه مدنی بیشتر ناظر به قسمتی از بخش میانی جامعه است. یعنی آن جامعه در قسمت بزرگ خود ، افرادش به رفتارهای معطوف به ارزشها و رویههای مدنی (قوانین مدنی ناشی از آن ها ) بیشتر از سایر رفتارها التزام دارند. از این رو وقتی گفته میشود جامعه ی مدنی منظور این نیست که از صدر تا ذیل جامعه ، همه افراد مدنیاند (جامعه پر از کانت ، مونتسکیو و . . . باشد ) ، بلکه منظور این است که رفتارهای مدنی در بخش میانی جامعه یک رفتار غالب است. روشن است که رفتار مدنی هم در بخش بالا (در دولت و احزاب) و هم در بخش پایین (خصوصاً در میان خانوادهها) نفوذ دارند.
در مقابل هم می توان به عنوان مثال از ناسیونالیستهای افراطی برخلاف میهندوستان ؛ فمینیستهای افراطی برخلاف فمینیستهای اصلاحی ؛ بنیادگرایان دینی برخلاف نواندیشان مذهبی و غیره به عنوان کسانی که با ارزشها ، رفتارها و رویههای مدنی مخالفاند و ارزشهای دیگری را دنبال میکنند و در حقیقت یک مقاومت مدنی را ایجاد میکنند ، نام برد . رفتار و مقاومت مدنی با ارزشهای مدنی مشخص میشود. و نیز حتی از آن سوی قضیه از آنجا که در بخش میانی جامعه افراد ، گروهها و تشکلهای گوناگون مدنی وجود دارند و در میان آنها به جای یگ گفتمان چند گفتمان رواج دارد ، بخش میانی جامعه مستعد اختلاف و درگیری است و به اصل سامانبخش نیاز دارد. این اصل سامانبخش همان التزام همة افراد و تشکلها به ارزشهای مدنی و التزام به رویههای دموکراتیک و قانونی است.
منتهی باید دانست و مشخص نمود که ارزشها، رفتارها و رویههای مدنی کدام است ؟ پایهایترین ارزشهای مدنی اعتقاد به برابری ( نه به مفهوم یکسانی ! ) ، آزادی ( شامل تمامی انواع آزادی نوع بشر به ویژه آزادی اندیشه وهمه ی دیگر توابع آن ! ) ، امنیت ، عدالت ( نه به معنای پایمال شده امروزی آن که لغلغه زبان حاکمیت است بلکه مفهوم اساسی آن بویژه عدالت قضایی و عدالت اقتصادی ! ) و التزام به قانون (التزام افراد به قانون (البته قانونی که نافی حقوق اولیه بشر نباشد) که یک امر محوری در جامعه مدنی است. روشن است در جامعه ای که اطلاق دینی بر آن می شود ، از میان منابعی که منجر به تصویب قانون میشود بعضآ ( و نه حتمآ و لزومآ ) از منابع شرعی هم استفاده میگردد . (مثل قانون مدنی ایران که پس از مشروطه به تدریج به تصویب مجلس رسید) ولی یک فرد مدنی، تفاوت و کارکرد احکام قانونی و احکام شرعی را میفهمد و این دو را با هم خلط نمیکند و یا یکی را به نفع دیگری نفی نمیکند. ( هر یک از این دو جایگاه خود را داراست و هرچه این دو مفهوم در جامعه از یکدیگر تفکیک شده تر باشند ، جامعه مدنی تر است . ) ).
التزام به ارزشهای برابری و آزادی این زمینه را فراهم میکند که فضای جامعة مدنی به روی همة افرادی که در معرض تبعیض اقتصادی، جنسیتی، قومیتی و مذهبی قرار دارند، باز شود. لذا یکی از مولفههای جامعه ی مدنی امروزی حضور جنبشها و پویشهای گوناگون اجتماعی (مثل جنبش دانشجویان، زنان، کارگران و ...) است.
از سویی دیگر میزان حضور و گسترش افراد ، محافل و تشکلهای مدنی به عوامل گوناگونی بستگی دارد. به عنوان نمونه و مهمتر از همه زیرساختهای اقتصادی ـ سیاسی ـ اجتماعی جامعه باید تا حدودی رشد کرده باشد. تا زمانیکه دغدغة اصلی مردم امور معیشتی ، سرپناه ، غذا و درمان است، مجالی برای رشد افراد و فعالیتهای مدنی فراهم نمیشود دیگر آنکه افراد آگاه باید بتوانند تشکیل شوند و امکان ایجاد تشکل داشته باشند ، به رسانههای مستقل از دخالت دولت دسترسی داشته باشند ، بتوانند اجتماع کنند و مستمراً فعالیت داشته باشند ، آنها باید بتوانند هر سه بخش جامعه (بالا، میانه و پایین) را از منظر مدنی به نقد بکشند ؛ همچنین نیز دولت باید دموکراتیک عمل کند و خود را در برابر جامعة مدنی پاسخگو بداند و در جهت محو آن گام برندارد ؛در آخر آنچه بسیار مهم به نظر می رسد آنست که فرزندان مردم در تمامی بخش های جامعه باید از امکان تحصیل و تربیت مدنی (خصوصاً از طریق آموزش و پرورش و مدارس و رسانههای جمعی) برخوردار باشند. یعنی آنکه برخلاف حوزة دولت که افراد در آن کنترل و نظارت میشوند ، در جامعة مدنی افراد به عنوان موجوداتی اجتماعی تربیت میشوند و میفهمند تنها با همکاری با یکدیگر است که میتوانند اهداف عمومی و حتی خصوصی خود را بهتر پیگیری کنند. فرد در جامعه مدنی میداند که احترام به دیگری فینفسه باارزش است.
با توجه به توصیفات فوق از جامعه مدنی ( یا بهتر بگویم جامعه قانونی ! ) جامعه ما در حال حاضر هیچ یک از شاخصه ها را نداشته و یک جامعه دچار بحران و هرج و مرج زده است و قانون ( که در راس امور است ! ) قدرت خود را از دست داده و تنها ابزار و آلت است . در ادامه سعی بر آن است که با توجه به مقدمات مطروحه به بحث اساسی حقوق در جامعه ایران امروز بپردازم .
اون قسمت فمینیست افراطی و اصلاحی٬ رو بیشتر باید می پرداختی! من که هویج نیستم!!!
شاید هم برم کشک بسابم خیلی بهتره!
پیرو مطالبی که حضورا فرمودیم(!) ٬ جز هنر ٬ راهی دیگر برای بیدار کردن عوام الناس موجود نیست٬(حالا هی بشینید با اون پسرک(.....)من رو مسخره کنید!)
و یک مطلب دیگر : آواز دهل از دور خوش است!
***
بعد التحریر :
«چون دوست دشمن است
شکایت کجا بریم؟
شکایت کجا بریم؟
ای کاش داوری در کار بود
کاشکی قضاوتی در کار بود...»
(در مقابل هم می توان به عنوان مثال از ناسیونالیستهای افراطی برخلاف میهندوستان ؛ فمینیستهای افراطی برخلاف فمینیستهای اصلاحی ؛ بنیادگرایان دینی برخلاف نواندیشان مذهبی )+ علیرضا در مقابل عاقل ها در مقابل آدم ها در مقابل با شعور ها+ این که نشد استدلال!!!
مثل: تو خری یا خودت رو به خریت می زنی؟ (آقای هادی)
در کتاب تضاد دولت ملت (جناب کاتوزیان) در فصلی با عنوان جامعه کلنگی به همین مطالب شما مخصوصا در آخر مطلبت اشارا تی دارد.
آنچه در ایران مشکل آفرین است عدم حاکمیت قانون است. این قانون به اعتقاد من می تواند قانون حکومتی و قانون شرع را هر دو را با هم شامل شود.اگر در کشور های اروپایی ، مدرنیسم نتیجه هایی را به همراه داشته به علت آن است که در این جوامع گرایش به سمت قانون گریزی موضوعی عام نیست. اما در ایران لا اقل ایرانی که من در آن زندگی می کنم هر کس هر نوع قانونی را می تواند با توجه به نیاز خودش وضع اجرا و تغییر و لغو یا کند!
مثلا راننده تاکسی از ساعت فلان برای خود قانون وضع می کند که دو نفر بر صندلی جلو نشاندن خطا نیست! البته کسی هم او را برای این موضوع بازخواست نخواهد کرد!
یا مثلا فلان مقام مسئول هر گونه دروغ گویی و ریختن عابروی دیگران را مجاز بلکه مستحب می داند!
می بینید که در جامعه ای هر کس برای خود قانون می نویسد نمی توان انتظار حاکمیت دین یا مکتبی را داشت!
جامعه مدنی پدیده ای مدرن است٬ اولین جامعه مدنی فرانسه بعد از انقلاب کبیر بود که به سرعت از دست رفت.
از مهمترین ویژگی های جامعه مدنی عدم وجود قدرتی ورای قانون است.
جامعه مدنی به معنی جامعه سکولار نیست و حکم شرعی اجتماعی را نمی توان بخاطر منشا اش مردود شمرد٬ هر چند در این دیدگاه قبول می کنیم احکام شرعی تا زمانی که قانون نشده اند فاقد مشروعیت هستند.
جامعه مدنی لزوما به نفع اقلیت ها نخواهد بود٬ بخاطر قدرت بی حد قانون در جوامع مدنی که منشا أن اکثریت است٬ اقلیت ها از امنیت کمتری نسبت به جوامع دیگر برخوردار خواهند بود.
یکی از مولفه های اساسی جامعه مدنی را فراموش کردی٬ چیزی که بدون آن جامعه ای نخواهد بود و در ایران کمتر از آزادی و برابری یافت می شود: برادری!
همچنان تند می روی! در مقدمه ات می توان نتیجه را به راحتی خواند!
سلام.
اولا به نظرم اگه خود لغت "مدنی" تعریف شود و بعد از آن جامعه مدنی در لفظ تعریف شود مطلب روشن تر می شود...
دوما منشا این پایه ای ترین ارزش ها کدام است ؟ یعنی چه کسی یا چه کسانی این ارزش ها را مطرح کرده و می کند ؟
سوما این ارزش ها متغییر است یا ثابت ؟
چهارم حکومت در کجاست دقیقا ؟ یعنی رابطه بین حکومت و جامعه مدنی چیست ؟ آیا الزاما حکومت جزئی از آن است ؟ یا حکومت برخواسته از آن است ؟ یا حکومت مجموعه ای است که جامعه مدنی را شامل می شود ؟ ممکن است حکومت از افراد جامعه مدنی تشکیل شده باشد ولی مکان ارزشی آن بالای جامعه مدنی باشد ...
پنجم به نظر می رسد فرقی میان "قانون" و مدنی قایل نشدید...منظور اینست فرق جامعه قانونی با جامعه مدنی چیست ؟ آیا اگر جامعه ای قانونی باشد ،مدنی نیز است ؟