شب بود ، ساعت به دیر وقت نزدیک می شد...دراز کشیده یا ایستاده نمی دانم ، فقط می دانم کتابی را دستم گرفتم که تا چند روز بعد از آن نتوانستم تمامش کنم ... داستانی پیچیده ، اما نه با موضوعی پیچیده ، بلکه با سبک نگارش پیچیده اما بسیار زیبا و روان . ذهن را به تکاپو می اندازد و حافظه ای خوب می طلبد ... سبک روایت داستان با نمک است، اینکه شما حادثه ای را از زبان افراد مختلف حاضر در آن حادثه بیان کنید و زوایای دید مختلف افراد را در داستان خود منعکس کنید کار را اندکی پیچیده می کند اما نثر زیبا و استفاده به جا از کلمات این پیچیدگی را برطرف می سازد .
در کنار تمام این خصوصیات ترجمه ی زیبای استاد نجف دریابندری ، کتاب "گور به گور*" نوشته "ویلیام فاکنر" را کامل می کند.
* : as I lay : dying
سلام
من تا حالا دو دفعه این کتاب و شروع کردم اما نتونستم تمومش کنم ....امروز از لابلای ۴۰چراغای قدمیم یکی رو کشیدم بیرون و کلی خوندمشو حال کردم که بر حسب اتفاق در باره ی گوربه گور نوشته بود .... خیلی حال کردم .یادمه که یه دفعه داشتم کتاب سال تصویر سازی رو ورق میزدم که همهشون جزو بهترین تصویرسازی ها بهترین روی جلدها بود که باز هم برحسب اتفاق بینشون گور به گور رو هم دیدم ....اما هنوزم نفهمیدم چرا نتونستم تمومش کنم !؟
باز هم آمریکایی؟!
اولین بار اسم فاکنر را در لیست فیلمنامه نویسان "خواب بزرگ" و "داشتن و نداشتن" با کارگردانی هاوارد هاکس دیده ام. برای من نام فاکنر با ژانر نوآر دهه 40و 50 گره خورده، که شاید اشتباه باشد زیرا تا کنون هیچ کتابی از او نخوانده ام.
فاکنر با وجود نثر پیچیده اش در عمق مدرنیته شنا می کند!
is it all about him