محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

فرنی و زوی



فرنی و زویی(Franny and Zooey) نوشته ی جی.دی.سلینجر (نویسنده ی ناتور دشت) شامل دو داستان کوتاه است. داستان اول، فرنی، به ماجرای قرار ملاقات آخر هفته ی فرنی گلس، کوچکترین عضو خانواده ی گلس، با دوست پسرش، لین کاتل، می پرداز و شرح بحران روحی فرنی در رستوران است. داستان دوم، زویی، به قول نویسنده فیلم خانودگی منثوری است که شخصیت اصلی اش زویی گلس، آخرین پسر خانواده ی گلس، بازیگر و مجری 25 ساله ی تلوزیون می باشد و داستان واکنش زویی در برابر بحران روحی فرنی را به تصویر می کشد.

فرنی و زویی
جی.دی.سلینجر
ترجمه ی امید نیک فرجام
انتشارات نیلا
157 صفحه
1500 تومان
نظرات 9 + ارسال نظر
آریا 1386/06/11 ساعت 02:53 ق.ظ http://bluegalexy.blogsky.com

تونستم میخونمش
موفق باشی

sajjad 1386/06/11 ساعت 01:13 ب.ظ

باید نگارش جالبی داشته باشه! من خودم دارم در این سبک یه داستان می نویسم.

دقیقا نثر داستانهای کوتاه روزنامه های امریکا! فقط بددهنی موقوف!

پرِان 1386/06/11 ساعت 10:59 ب.ظ

سلام


به نظرم کتاب خوبی بود. من ترجمه میلاد زکریا را خوانده ام. نوشته ام:
" نثر روان و منسجم. اما گاهی جمله های بلند و مبهم.
تمام جریان تا نصف کتابه، از نصف به بعد حرفهای زویی به خواهرش فرانیه.
بش میگه گفتن ورد بدون اینکه مسیح رو بشناسی فایده نداره،(آخه فرانی همه چیز زندگی شو ول کرده، درس، دانشگاه، حتی غذاو... بخاطر اینکه با وردی که از یه کتاب یاد گرفته به مسیح برسه یا با خدا ارتباط برقرار کنه...) باید همه کارهات رو بخاطر مسیح انجام بدی و اگه فقط ذکر رو بگی مثل اینه که فقط یه گنجینه جمع میکنی.
بعد میگه حتی دانشگاه هم فقط یه گنجینه ست. یه گنجینه فرهنگی!
از این حرفهای زویی بیشتر از همه خوشم اومده:
علم باید به خرد منتهی بشه و اگر نشه یه وقت تلف کردن چندش آوره. توی دانشگاه کوچکترین نشانه ای از این نمیشنوی که هدف نهایی علم خِرَده..."
آذر۱۳۸۲

اینها را وقتی خواندم نوشته ام.
کلا از کتابهای سلینجر خیلی خوشم نیامده. اما بد هم نبودند.
نقاش خیابان چهل و نمیدانم چندم از بقیه کتابهایش به نظرم بهتر است، نُه تا داستان کوتاه.


با لحن عامیانه اش به صورت عامیانه ای به مسایل دینی می پردازد، همانطور که خودش(از زبان زویی) گفته باید کلا بیخیال قسمت دوم کتاب می شد. مساله ی بحران روحی ناشی از احساس گناه در رسنتوران به تنهایی قابل تحمل و حتی کمی جذاب بود. من کلا بی خیال نویسندگان امریکایی شدم(البته مجروبم گتسبی بزرگوط بخونم وگرنه از دستم میره!)
ادبیات هم یه گنجینه ی فرهنگی که فقط انباشت می شه. (البته تو ایران چیزی انباشت نمی شه، نه سرمایه نه ...)
ممنون!

raVen 1386/06/12 ساعت 01:53 ق.ظ

این کتاب نقاش خیابان ... کتاب خیلی خوبیه...البته بماند که کلا از نثر نویسنده های آمریکایی خسته شدم... تکراریه. . . این کتاب رو هم نخوندم ! (پس چرا حرف می زنم ؟)

حتی همینگوی؟!

حمید 1386/06/12 ساعت 12:15 ب.ظ http://www.kk12.blogfa.com

سلام
پیروی حرف سعید که به توحید خدا هم شک خواهید کرد ، یه سوال برام بوجود اومده که می خوام اگه کسی جواب خوشگلی داره براش بم بده .
فتبارک الله احسن الخالقین . خوب ما که همه می دونیم خدا یکیه پس چرا خالقین بکار رفته که جمعه .

PurePersian 1386/06/14 ساعت 12:19 ق.ظ

مقام خداوندی الزاما با مقام خالقیت یکی نیست.
در نتیجه مانعی ندارد که در باب ساخت و خلق کردن خود را با سایر خالقین که حتی انسان را نیز در بر می گیرد مقایسه کند.

سعید 1386/06/14 ساعت 09:34 ب.ظ

سلام
من که نخوندمش. اما فقط نظر پران راجع به کتاب اطلاعاتی می‌داد که البته برای قضاوت کم بود. باز این مختصرها کتاب رو توی اولویت مطالعاتی ام قرارش نداد. چرا؟

- گفتن ورد بدون اینکه مسیح رو بشناسی فایده نداره.
- باید همه کارهات رو بخاطر مسیح انجام بدی و اگه فقط ذکر رو بگی مثل اینه که فقط یه گنجینه جمع میکنی.
- علم باید به خرد منتهی بشه.

احتمالا نقاط اوج کتاب همین هاست دیگه نه؟

شاید بی دلیل اما یهو یاد عرفان‌های پوچ و آبکی مدل کوئیلو افتادم!

..::یا علی::..

سعید-۲ 1386/06/14 ساعت 09:38 ب.ظ

سلام
برای حمید:

اینجا که موضوعیتی نداره اما چون بابش باز شد فقط چند جمله:

کی گفته فقط خدا خالقه؟
خدا احسن الخالقین هست. اما تنها خالق که نیست. بدیهی است که خلق کردن اونای دیگه به اذن خداست. مثل علیم بودن که خاص خداست اما بعضی ها به اذن خدا همه چیز رو -اگه خدا بخواد- می دونند. خب همین رو به خالق بودن هم تسری بدید. همین احسن الخالقین دلیل اینه که خالقین دیگری هم هستند. شما هم مثل raVen شدی سبب خیر!
(نه بابا! میدونیم جنس این یکی یه جنس دیگه است!)

یا خالق من یُخلَق (ای خلق کننده کسی که خلق شده ) رو شنیدید؟ یا خالق من یَخلُق ( ای خلق کننده کسی که خلق میکنه) رو هم اگه گوش کنید می‌شنوید.

..::یاعلی::..

نهال 1386/06/15 ساعت 12:16 ب.ظ http://FAZMETR.BLOGSKY.COM

سلام
من خوندمش کتاب جالبی بود .... من همش مونده بودم که این سلینجر چجوری ریسک کرده بود که نصفه بیشتر کتابش همش دیالوگ باشه اونم بین یه خواهر و برادر ....اما در کل کتاب خسته کننده ای بود اما تجربه ی قشنگی بود ....اصلان سلینجر کتابهاشو خانوادگی منتشر کرده یه جایی خودندم که برای تمام اعضای خانواده ی گلس که جمعا به نظرم 10 نفری میشدند حداقل دو تا داستان نوشته و چاپ کرده ... آدم عجییبیه اما هیچی به پای ناتور دشتش نمیرسه .....کتاب دلتنگی های نقاش خیابان چهلو هشتم رو هم من خیلی وقتی پیش خوندم اما الان دوباره باید بخونمش اون موقع واقعا ازش سر در نیاوردم چون شخصیتها اکثرا ماله خانوده ی گلس بودند و معمولا به مجموعه داستاهای کتابهای قبلی مربوط میشدند.اینها رو من طی این چند سال اخیر فهمیدم اون موقع خیلی سردرگم بودم .....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد