خداوند متعال در قران کریم می فرماید : "لِّیَغْفِرَ لَک اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِک وَ مَا تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْک وَ یهْدِیَک صِرَطاً مُّستَقِیماً "...سوال اساسی و مهم اینجاست ، مگر پیامبر اسلام معصوم نبوده اند ، چرا خداوند متعال فرموده اند که گناهان گذشته و آینده تو را مورد بخشش قرار می دهم ؟
دو نمونه از جواب های به این مسئله :
تفسیر نمونه :
http://www.amiralmomenin.net/books/persian/tafsir/j22/10670001.htm#link5
در این تفسیر ، اشاره اصلی به قضیه ی نسبت دادن گناهان به پیامبر است برای همین بنده به شخصه اصلا تفسیری که از این آیه در تفسیر نمونه آمده را نمی پسندم به 2 دلیل :
1. کلا در ایه هیچ اشاره ای به این مسئله نشده و یا حتی در ایات بعدی ، پس نمی توان نتیجه گرفت منظور گناهان نسبت داده شده به آن حضرت است (raVen می گوید : "به نظر می رسد در تفسیر نمونه یک ماله طولی روی قضیه کشیده شده " ).
تفسیر المیزان :
http://www.ghadeer.org/qoran/almizan/j18/al180030.htm#link260
خدایش بیامرزد این شیخ بزرگ را ، علامه را می گویم ، بسیار زیبا در این تفسیر به این موضوع پرداخته اند ، تمام حالات را بررسی و رد کرده اند اما ایشان نیز نتوانسته اند جوابی قابل قبول برای این سوال ارائه دهند...
- چرا این سوال می تواند اهمیت داشته باشد :
تنها دلیل اهمیت این سوال (واقعا آنقدر اهمیت ندارد این سوال اما مسئله دردسر ساز و مهمیست...) اینست که اگر بگوییم پیامبر گناهانی داشته ، چگونه می توان به سخنان فردی که خود گناه می کند بعد به دیگران می گوید گناه نکنید گوش داد ؟ در سطح بالاتر می توان گفت چگونه می توان به سخنان کسی که خود گناه می کند اصولا اعتماد کرد ؟ و اصلا کسی که احتمال خطا و لغزش دارد چرا باید پیامبرشود ؟ و عملا تمام قضیه وحی و اینها زیر سوال می رود و عملا اسلام دینی من درآوردی و خود نوشته می شود...
از طرفی مسئله امامت علی مطرح است که آن را در جواب نظر سجاد کمی بیان کرده ام...
راه حل اهل سنت : (این را نیز نمی دانم که اهل سنت برای این قضیه زیر را گفته اند که مشکل سوال را حل کنند یا برای چیز دیگر اما حداقل می توان با این تفکر اهل سنت این آیه را بدون نیاز به تغییر معنی توجیه کرد...)
این نیز جالب است که بدانید اهل سنت در جواب این قضیه می گویند پیامبر اسلام فقط در گرفتن وحی عصمت دارد و در عمل به وحی و ارائه وحی معصوم نیست .
سلام
خیلی داری به این جور چیزا فکر میکنی .میدونی من هیچ وقت دنبال این چیزا نرفتم و نخوهم رفت چون میدونم خودم که نمتونم جوابی براش پیدا کنم معمولا جواب دیگران خصوصا خانواده هم که روم کار ساز نیس در نتیجه تا آخر همر باید توی برزخ جواب سوالم بمونم ....
موف ق باشی!
خوب است و خوب نیست...
به نظرم اگر در برزخ این سوال باشید بهتر از آن است که آن دنیا ازتان این سوال را بپرسند و شما هاج و واج بمانید که چه می گویند ...
تمام دلایلی که برای رد پذیرش دعوت پیامبر آوردی ، از همان سطح دلایل کتاب معارف بود که قابل قبول نبود و نیست . من فکر می کنم دلیل ایمان آوردن به دعوت پیامبر چیزی فرا تر از مسئله عصمت است ، چیزی که در خود دعوت وجود دارد . پس معصوم بودن یا نبودن پیامبر تاثیری در پذیرش اسلام در من نباید داشته باشد.
اشتباه من در اینجا بود که نیمی از مطالب در ذهن را به نگارش در نیاوردم...شاید بیشتر گیری که می خواستم به این مسئله بدهم اینست که اگر محمد به دور از خطا نباشد می توان گفت که او در انتخاب علی به عنوان رهبر و امام بعد از خود اشتباه کرده... چرا که او مصون از اشتباه نیست و در نتیجه نمی توان امامت علی را پذیرفت...حتی می توان گفت که محمد در غدیر علی را چون که فامیلش بود امام معرفی کرد و امامت را خانوادگی کرد...و از آنجا که ما خود را شیعه می دانیم می توان گفت که دروغ بزرگی بیش نیست این شیعه که دست اندر کاران تهیه اش محمد و علی بوده اند...
در مورد آیه نظرم را می دهم ولی بدون ماله کشی به آیه هم "تحلیل" ات علاوه بر گرد بودن اشکال منطقی نیز دارد. که همه حول "اهمیت این سوال" از نظر خودت می چرخد:
1. وحی در سطحی که ما می بینیم چیزی جز گفته های محمد(ص) نیست و حتی اگر پیامبر معصوم نباشد باز در وحی بودن گفته هایش خللی وارد نمی شود.
2.به فرض که پیامبر(ص) طبق این آیه معصوم نبوده و حق تحریف وحی را داشته، چرا این آیه را که نشان دهنده ی معصوم نبودنش بوده را به اینصورت (نه لزوما کامل و درست) ابلاغ کرده؟
3. گناهان کسی که خود خالق گناه، خدا،او را آمرزیده آنهم به این صورت از نظر من گناه نیست، هرچند برای دیگران گناه باشد.(داستان حضرت خضر و موسی (ع))
4. گناه یعنی نافرمانی از خدا، و "ذنب" در لغت به معنى آثار شوم و تبعات کارى است... (خودت بقیه اش را بفهم! اگه نفهمیدی بگو تا در کمنت دیگری توضیح دهم. الان حالشو ندارم)
این سوال منطقا نباید تاثیری در ایمانت داشته باشد ولی می دانیم که ایمان خردگریز(!) است.
نظر شخصی ام درباره آیه (تفسیر به رای):
با توجه به بی زمان بودن خدا، آمرزیدن گناهان پیامبر(ص) در اینجا به معنی تطهیر (عصمت) پیامبر(ص) می باشد. یعنی بخاطر این فتح مبین(صلح حدیبیه) بود که خدا او را پیامبر و معصوم قرار داد. و در دیدی کلی تر نشان می دهد که پیامبر اسلام، پیامبر صلح است نه شمشیر.
داخل پرانتز: خوشبحال خانم ها که دینشان برروی زمین است!
0.حکما موضوع بندی بهتری برای این پیدا نکردم...از آن گذشته شما تحلیل را آن می دانی که لغت نامه دهخدا را بگشایم و معنی لغت برای آقایان بگویم و تمام حالات را خودم بگویم و نتیجه گیری را خودم نیز بکنم و لقمه را جویده ، بالا آورده و در دهان خواننده قرار دهم ؟ (البته با توجه به گرد بودن منطق شما نمی توان بیش از این از شما توقع داشت...)
1.در چه سطحی می بینیم وحی را ما ؟ تعریفت از وحی ؟ (اگر سخن خداست که...)
2.گول زدن خلق خدا ...
3.کلا گزاره ات عقل گریز که چه بگویم ، مسخره است...دقیقا با چه استدلالی خدا را خالق گناه دانستی ؟
4.اگر می گفت گناهان قبلت بخشوده شد می گفتیم خب خدا به پیامبر از آن روز عصمت داد و بعد از آن پیامبر گناهی نکرده...اما وقتی بحث گناهان آینده ات در میان می آید نمی توان پذیرفت که کسی که معصوم می شود از امروز فردا نیز گناه کند و پس فردا ... پس نمی توان به این راحتی تفسیرت را پذیرفت و البته مهمترین ایراد به تفسیرت دور بودن از معنای ظاهر است که پیشنهاد می کنم تفسیر به رای را رها کن و برو ...
سلام
اول:
نه بابا! ملحد چیست؟ بدانیم که جای اعتقادات در قلب است و جای اطلاعات در مغز. و ایندست دیتاها همان اطلاعاتی است که حتی اگر علم هم باشد ایمان را لزوما" نتیجه نمی دهد و بسا دانایانی که همه اینها را از حفظ اند اما مسلمانیشان آبروی شیطان را میخرد! حساب مسلمانی و شیعهگی از دانستن یا ندانستن این چیزها جداست عزیز.
دوم:
چطور آنها که در المیزان علامه آمده مسئله ذنب پیامبر را برای تان حل نکرده که آورده اید: ایشان نیز نتوانستهاند جوابی قابل قبول برای این سوال ارائه دهند:
مثل اینکه:
کلمه "ذنب" مصدر است ، و مصدر مى تواند هم به فاعل خود اضافه شود و هم به مفعول خود، و در اینجا کلمه "ذنب" به مفعول خود اضافه شده ، و مراد از "ذنب" گناهانى است که مردم نسبت به آن جناب روا داشتند.
یا اینکه:
مراد از مغفرت گناهان گذشته آن جناب ، گناهان گذشته امت او، و مراد از گناهان آینده اش گناهانى است که امتش بعدها مرتکب مى شوند و با شفاعت آن جناب آمرزیده مى شود و نسبت دادن گناهان امت به آن جناب عیبى ندارد، چون شدت اتصال آن جناب با امت این را تجویز مى کند.
و یا این یکی که:
مراد از ذنب در حق رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) ترک اولى است ، یعنى مخالفت اوامر ارشادى ، نه تمرد از امتثال تکالیف مولوى ، چون انبیاء با آن درجات قربى که دارند بر ترک اولى مؤاخذه مى شوند، همانطور که دیگران بر معصیت هاى اصطلاحى مؤ اخذه مى شوند، همچنانکه معروف است که "حسنات الابرار سیئات المقربین: حسنه نیکان نسبت به مقربین گناه شمرده مى شود"
سوم:
یکی از این سه تا کافی بود برای اینکه تیتر " آقایان دینتان در هواست" هوا شود! نه؟
خب طبیعی هم هست. مسائل قدسی را وقتی با عقل خودبنیاد خودمان تحلیل می کنیم – آنهم تحلیلی مستقل از وحی و کلام معصومین(ع)- وقتی این چیزها را زمینی میکنیم، میزنیم زمین، هوا میرود! و مع الوصف نمیدانی تا کجا میرود! مدتی دیگر در همین مسیر ادامه دهیم شاید در پست بعدی وحدانیت خود خدا محل اشکال شود! لات و هول و عزی بدهم خدمتتان؟ (املای اسم هیچکدام را مطمئن نیستم !)
چهارم:
اندیشمندی میگفت بودند کسانی که یک مصراع مولوی را گرفتند که : پای استدلالیان چوبین بود. و محکومش کردند که منطق و عقل را قبول نداشته! بیخبر از چندین هزار بیت دیگرش!
پنجم:
این خبط(!) به ذهن می رسد که انگار مترصد فرصتی بودید که دینمان را بر هوا اعلام کنید! چشمتان که به این آیه افتاد – یاخاطرهی چهارسال پیش تان که زنده شد- همان را چسبیدید که: آهان! پیامبر معصوم نبوده پس دینتان بر هواست. غافل از اینکه فرقی که قرآن با سایر متون دارد این است که متنی است زنده و دارای حیات. بگذریم.
آخر:
اینکه در "اول" گفتم "حساب مسلمانی و شیعهگی از دانستن یا ندانستن این چیزها جداست عزیز ! " به این معنا نیست که دانستن و ندانستن اش یکسان است ها. این را هم می دانیم که مقدمهی اینکه اعتقاد صحیح در قلب مستقر شود، قانع شدن عقل و فکر به اطلاعات صحیح است. درست است که "معرفت بذر مشاهده (ی حقیقت) است" با این وجود آنچه مومن را مومن میکند یک بانک اطلاعاتی جامع از استدلال های متعدد مستند به آیه و روایت نیست.
..::یا علی::..
--------------------------
پ ن :
بیزارم از این کهنه خدایی که تو داری
هرروز مرا تازه خدای دگری هست
دست از سر این منکوب کردن و نفی صرف داشته های موجود بردار بابا! بیا و کمی هم اثباتی و ایجابی حرف بزن. هی نگو این نباشد آن نباشد. بگو اگر اینها نه خب تو مدل جایگزین را چه پیشنهاد میکنی. اصلا پیامبر(ص) - نعوذ بالله- گناهکار. پیامبر بهتری برای پیروی داری یا پیامبرش هیچ. اصلا راه بهتری برای پیمودن داری که که همه نیازها را پوشش دهد؟
آخر : خودتان گفته ی اول و سوم را مقایسه کنید...
یکی مونده به آخر :
مسیحیان گفته اند که عیسی بر صلیب رفت تا گناهان ما بخشوده شود...
دوتا مونده به آخر :
این برایم جالب است که خدا چرا لقمه را پیچانده ، خب می گفت ملت گناهاتون بخشیده شد برید حال کنید...
سه تا مونده به آخر :
اولین بار است که از طرز سخن گفتنتان خوشم نیامد...مانند آخوند های بالای منبر سخن می گویید...اگر دنبال زیبایی های دینمان هستید، اگر می خواهید برایتان از آنچه داریم و آنچه خوب است سخن گویند ، یک روز صبح ساعت 4:00 تلویزیون را روشن کرده و تا ساعت 4:00 صبح فردا بنشینید پایش ، 7 کانال برایتان از آنچه که می خواهید بشنوید می گویند...
چهارتا مونده به آخر :
جالب است که به جای پرداختن و تفکر بر روی این مسئله شما به تفکر و اندیشه روی فلسفه نوشته شدن این مطلب پرداخته اید و من اینجا می گویم به شما که این مسئله را پدر بزرگ من که استاد جامعه شناس و اسلام شناس است مطرح کرده اند و تاکید بیشتر ایشان بر روی امامت علی بود...
سلام،
دوباره شروع کردی ها! ولی بدان که شاید از این جور ماجراجوییها دربارهی دین و کتاب و پیامبر مورد علاقهمان خوشم بیاید و حتی دنبالش هم باشم ، ولی بسیاری هستند که تنها در پی دینشان هستند. بدون دردسر فکر کردن به این قبیل مسایل تنها به ایمانشان میپردازند. و چه بسا در راهشان موفقتر و سعادتمندتر از ما در راهمان باشند( تو را نمیدانم ولی من بابت این موضوع اصلا نگران نیستم). پس باید دربارهی در هوا بودن دین ایشان و تیترت کمی تجدید نظر کنی. چرا که این کار طعنهای (اگر نگوییم توهین) به ایمان این دسته از همکیشان است.
آیهی بسیار مهمی را آوردی. آیهای که در تمام دوران تحصیل از چشممان پنهان میکردند (و چه بسا تا آخر عمرمان پنهان میماند!). گویا این آیه و پرداختن به آن لطمههای جبرانناپذیری به مذهب ما میزد که پرداختن به آن را حتی برای دیگران هم محدود میکردند. اما به نظرم این گونه چالشها همه در جهت تقویت مبانی مذهب و حتی ایمان ما است و توهّم سست شدن بنیانهای شیعه ساخته و پرداختهی محافظهکاران بنیادگراست.
اما دربارهی آیه؛ من نمونههای دیگری مانند این را در قرآن به ندرت یافتهام، مانند آیه 1 سوره مجادله، ولی باید گفت همین چند آیهی مختصر هم برای به کرسی نشاندن نظر مدعیان عدم عصمت پیامبر و سایر اولیا کافیست. که این کار با یکسری فرایندهای زبانشناسی و فقهالغة امکانپذیر است و نیازی به دلایل فلسفی پیچیده و بعضا گرد ندارد. اصراری که اخباریون شیعی در تکیهی بیش از حد اعتدال بر متون و دلایل نقلی به خرج میدهند اینجا به ضررشان تمام شد. هرچند دلایلی تفسیری برای رد نظر این مدعیان به کار میبندند اما به سادگی نمیتوان مدعی شد این خطر از سر گفتمان شیعه گذشته است. نمیتوان با اطمینان خاطر سایر مبانی شیعه را بر اساس نظریهی عصمت از گناه و اشتباه اولیای پروردگار چید و به پیش رفت.
این موضوعیست که دکتر سروش در کتاب «بسط تجربه نبوی» کمی به آن پرداخته است و البته در شب قدر یک یا دو سال پیش در یک سخنرانی جنجالی حسینیه ارشاد به تبیین بیشتر نظریاتش پرداخت( و البته به اندازه کافی هم به انواع تکفیرها آراسته شد!). مثلا در جایی به این نکته اشاره میکند که ما دستکم میدانیم کلام وحی از میان دو لب حضرت خاتم برای اصحاب و کاتبان تقریر میشده است. پس دخالت شخصیت پیامبر نه تنها در ابلاغ وحی که در بسیاری ساحات دیگر از جمله فقه، دستورات حکومتی، ذکر اوصاف معاد و... اجتناب ناپذیر است. یعنی اگر پیامبر در جای دیگری و در اقلیم و نژاد دیگری ظهور میکرد باید لفظ آیات کتاب وحی متفاوت میبود.
شاید پروردگار این دخالت شخصیت را مورد مغفرت خود قرار داده است. فراموش نکنید «مغفرت» به معنای پوشاندن است. یعنی لزوما گناهی رخ نداده است بلکه امری نبوی مورد مغفرت خداوند واقع شده است.
احسنت...تنها کسی که زیبا پاسخ گفتی شما بودید...نکته ی ظریفی را اشاره کردی و از آن ممنونم...از قضا از ضصد این تیتر را گذاشتم که ببینم چند نفر به اصل موضوع می پردازند و بیخیال تیتر می شوند که متاسفانه همه در همان تیتر گیر کرده و تریش قبایشان لطماتی وارد گردید...واقعا برای اولین بار از ابلهی خلق به خنده آمدم ، شاید هم به ابلهی خودم خندیدم
از اون جایی که خوش بختانه در طول این دو سه ماه تابستان تنها کار مفیدم تورق کوتاهی بر عربی سه سال پر بار ٍ دبیرستان(!) بود که اون هم از باب ٍ یک توفیق اجباری بدست آمد .. خدمت شما عارضم که .. به ذهن ٍ کم ٍ این بنده ی چاه نشین جدا از هر گونه شأن نزول ؛ این گونه خطور می کنه که همه ی گیر ٍ این آیه بر سر اون « و » ٍ گرامی ٍ قبل از « یهدیک» ست!
واو از نوع غیر حالیه بر سر جمله فعلیه در این آیه حکایت از نوعی تأخر و یا ترتیب زمانی دارد ..
به این معنا که پاره ابتدایی ٍ ایه به اراده خداوند در برهه از زمان صورت پذیرفته تا یه قسمت انتهایی آیه ختم شود ..
شاید مثال این واو ها کم شباهت به نقاط عطف منحنی نباشد!
لازم به ذکر است که هم عربی و هم ریاضی کنکور رو ۶۵٪ زدم !
اتفاقا اصلا سوال بی اهمیتی نیست.
عصمت خیلی بالاتر و مهم تر از ولایت و نبوت است.
عصمت فاطمی حجت ولایت علوی و نبوت محمدی ست. (اشهد ان فاطمه الزهرا حجه الله و الحجه علی الحجج)
که البته این گزاره کاملا خردگریز است و شاید نشود بوسیله آن استدلال کرد. ولی با همان قلب ها که باهاشان تعقل میکنند، هم مستدل میشود هم درک.
هم توضیح آقای عطا درباره مغفرت خیلی جالب بود. هم از تفسیر به رای آقای د وان خیلی خوشم آمد.
(نشانه حیات قرآن که آقای سعید به آن اشاره کردند شاید همین باشد که هر کس یک چیزی میفهمد ازش)
الان به این فکر میکنم که یک جواب خردپذیر (نه مثل جواب اهل سنت) بفهمم...
به نظرم یکی از ایرادات قرآن همین است که هر کس چیزی ازش می فهمد...خدا ما را به بازی گرفته ؟هر کس چیزی می فهمد و بر اساس آن عملی می کند ... بعد چه کسی بر اساس چه معیاری به بهشت و چه کسی به جهنم می رود ؟ شاید همه به بهشت می روند...
اشهد انها عصمه الله والحجه علی الحجج
(ببخشید قبلی را اشتباه نوشتم)
در کتاب "ثم اهتدیت..." (که الان هر چی میگردم نمیدانم کجاست و متاسفانه نمیتوانم دقیق ارجاع بدهم) تیجانی درباره صلح حدیبیه و نزاع یکی از خلیفه ها با پیامبر می نویسد.
در المیزان و جاهای دیگر دیده ام که عبارت های "صراط مستقیم" در قرآن به امام علی تعبیر شده. (این یکی گزاره ای فوق فرا خردگریز بود!)
اینکه در آیه ای که مربوط به صلح حدیبیه است و جریان آن نزاعها(خلیفه دوم) را یاد آدم می اندازد، اتمام نعمت و هدایت به صراط مستقیم(امام اول) آمده، قابل توجه است. (البته این هم فقط یک تعبیر به رای است)
گذشته از این اکتشاف لحظه ای، (که معلوم نیست تا چه حد موجه باشد)
کلا باید به هر جزء با توجه به کلش نگاه کرد. اگر به کل مسلط باشی میتوانی جزء را بررسی کنی. وگرنه گم میشوی. (این گزاره ها که مشکل خردی ندارند؟!)
برای شناخت باید کلیت دستت باشد بعد موشکافی کنی. وگرنه یک جزء تو را راه نمی برد.
در مورد آیه ها هم، باید احاطه نسبی به کل قرآن داشته باشی تا بتوانی یک آیه را برداری رویش بحث کنی.
ما کلی سر "یهدی من یشاء" تقلا کردیم بی نتیجه. تا اینکه یکی از دوستانم که حافظ بود برایم تقریبا خیلی مرتب و خوب برایم توضیح داد.
عند الپاورقی و فی الپرانتز:
سنی های ایران خیلی شیعه اند! آدم پایش را از ایران که بگذارد بیرون، بین سنی های خلص، مثلا عربستان، فرق شیعه و سنی را فهم میکند... واقعا خیلی دید عوض میشود.
عطا خدایت بیامرزد و مورد عنایت قرار دهد که این مطلب گزاره ها را آوردی ! وگرنه نمی دانم خوانندگان چه می کردند...
سخنان بس شایسته و درست فرمودید و به حق زیبا...
من نیز می دانم که بر قرآن حتی تورق کاملی نداشته ام اما این مسئله را از زبان پدربزرگم که خودش اسلام شناس است مطرح کرده ام و به نظرم می آید او اندکی مطالعه داشته ...
"آقایان دینتان در هواست..."
اگر تو -نعوذ بالله- پیامبر می بودی، من از این حرفت برداشت می کردم کارمان بسیار هم درست. چرا که دین، امری قدسی و آسمانی است و در آسمان بودنش بسیار خوب است!
آسمان همان هوا است دیگه، مگه نه؟!
ذنب هم همان نافرمانی!
با رضا موافقم و حرفش را در تایید تفسیر به رای ام می دانم، فقط با این تفاوت که: با توجه به بی زمان بودن خدا، این تاخیر زمانی به معنی تاخیر علّی است. یعنی خداوند ابتدا پیامبر را معصوم می کند و سپس او را به صراط مستقیم هدایت می کند، که از نظر من این هدایت همان پیامبر شدن حضرت محمد(ص) است. به عبارت دیگر پیش شرط مبعوث شدن، عصمت است.
بیش از حد تفسیر به رایت را ادامه می دهی و کم کم به تخیل و فانتزی می کشانیش...
سخنانت با جاهای دیگر قرآن تناقض دارد...
...(سخنم را خوردم)
گناه ما تقدم با تفسیر و توضیح رضا و the one قابل توجیه است ولی «ما تأخر من ذنبک» رو چه جوری میشه با این گونه بازی های زبانی (و شیرین) توجیه کرد. این عبارت، گناه نکردن حضرت خاتم را بعد از بعثت نفی نمی کند و چه بسا آن را محتمل می شمارد.
این جا را احتمالا با تفسیرات علامه که خلاصه ای از آن را سعید عرضه کرد، می توان پوشش داد.
ولی مسئله ای می ماند و آن این است که مگر می شود گناه کسی را قبل از مرتکب شدنش بخشید. حتی این آدم پیامبر آخر باشد. یا حتی امت او...
اساسا فلسفه ی حسنات ما تأخر روشن است ولی مطرح شدن گناهان ماتأخر کمی مبهم به نظر می رسد. (بر این خِردِ خُرد بنیاد خرده مگیرید که همانا موجودی است که تناقض میان اجزای مختلف یک نظام را نمی تواند تحمل کند. برای رسیدن به نظامی عقلانی باید سازگاری اجزا را فراهم کرد.)
آفرین...مطلب را گرفته ای معلوم است...من نیز همین را می خواهم بگویم که اکثر عزیزان با بازی شیرین زبانی (چیزی که بزرگترین فیلسوف قرن 21 ، ویتگنشتاین بسیار در موردش سخن می گوی و دیوان(theone) به شدت از آن استفاده می کند) به نوعی ماله می کشند و هر جا کم می آورند می زنند به تیتر مطلب و گیر دادن به آن...
باز در تکمیل سخنان عطا بگویم که تفسیر آیه نباید از ظاهر آن دور باشد در یک کلام لطفا تخیلی فکر کردن را کنار گذارید...
سلام
به ذهنم رسید که توی همین مایه ها مسئله دیگری هم مسئله است. اصلا اگر معصومین معصومند و مصون از هر گناه و اشتباه اینهمه استغفارشان برای چیست. مگر نه اینکه اگر گناهی نکنی نیازی به طلب مغفرت نداری که حالا خدا بیاید و ببخشد و لِّیَغْفِرَ لَک اللَّهُ بگوید. مگر نه اینکه اگر نیازی به استغفار نباشد و استغفار صورت گیرد همین یک کار لغو و بیهوده است و همین ارتکاب به لغویات معصوم را از عصمت خارج میکند. بالاخره اگر معصوم معصوم است استغفارش به چیست؟ و اگر استغفار نیاز ندارد استغفارکردنش اشتباه است. یعنی معصوم با استغفارش اشتباه کرده. پس معصوم نیست!
اگر ازاین طرفش را حل کنیم که استغفار معصوم برای چیست اینکه مغفرت خدا هم چطور شامل حال معصوم میشود حل میشود نه؟
به نظرم معصوم نقش کتاب دعا را بازی می کرده اند ف یعنی فقط دعا را بلند تکرار می کرده اند تا مردم تکرار کنند...(تمام دعا ها را کسی نقل کرده یعنی کسی بوده آنجا پس یعنی معصوم برای اینکه او یاد بگیرد آنها را به زبان آورده نه طلب مغفرت حقیقی...)
بعدش هم اگر عصمت پیامبر زیر سوال رود من می گویم که انتخاب علی را اشتباه کرده و در نتیجه کلا قضیه ی معصوم می مالد...یعنی شیخین بعد از پیامبر به درستی انتخاب شده اند...
در یکی از مصاحبه های دکتر کدیور اشاره می کند که مردم و قتی پیامبر حرفی میزد ، از او درباره وحیانی بودن یا نبودنش سوال می کردند. در صورت وحیانی نبودن به بحث درباره آن حرف می پرداخته اند.
فردی به نام دکتر دلشاد تهرانی درباره یکی از نامه های حکومتی امام علی که ایشان در آن به انتخاب اشتباه خود در مورد یکی از حاکمانش در سرزمین های اسلامی اشاره می کند می گفت ، امام علی در حکومت کردنش از اشتباه کردن به دور نیست! و این بدان معتناست که هر کسی که معصوم هم نیست می تواند حکومت کند !
سخنرانی دکتر کدیور درباره عصمت هم قابل تامل است! ایشان عصمت را با نام مقام متطهرین از روی قرآن اثبات می کند. و این مقام را برای تمام انسان ها دست یافتنی می داند!
اینها نیز بازی های لغوی آخوندهاست...
بحث ولایت فقیه پس درست است... و البته حکومت ابوبکر و عثمان و یزید و معاویه ...
سلام
اینکه گفتم : "مدتی دیگر در همین مسیر ادامه دهیم شاید در پست بعدی وحدانیت خود خدا محل اشکال شود!" و بعد هم پرسیدم: " لات و هول و عزی بدهم خدمتتان؟" مکدرتان که نکرد؟
وقتی خودم با لحن دیگری باز خوانی اش کردم دیدم میشود برای این قلم ناراحت شد! نکند حمل بر اعتراض ما نسبت به طرح این موضوع باشد. نه بابا! اصلا در پست بعدی وحدانیت خود خدا محل اشکال شود. چه غم؟ تیترش هم هرطور عشقت است. اصل نتیجهی پست است.
خلاصه اینکه تمام "سوم" در کامنت یکشنبه 4 شهریور ماه سال 1386 ساعت 00:00 AM که از ما رسیده قالبش مزاح بود اما فیلترینگ پیشگیرانه برش اعمال نکرده بودم که هیچ برداشت منفی نشود ازش کرد! فلذا کمی تند و تیز آمده.
دیگری با آقای عطا، اینکه: "مگر می شود گناه کسی را قبل از مرتکب شدنش بخشید" با فرض وجود قبل وحال و بعد مطرح میشود. خود خدا را که همه مطمئنیم قبل و حال و بعد برایش موجودیتی ندارد و معصومین را نیز عده ای مستقل از زمان و مکان میدانند...
اوه... بگذارید اول عصمتشان حل شود بعد سراغ اینکه مقید به زمان و مکان هستند یا نه برویم! اما همین قدر که همین پیامبر(ص) در حدیثی دارند که: الان قیامتی قائم. همین الان قیامت من برپاست. پیامبر که سهل است انسان های عادی را سابق یا حتی الان داریم که با قیامتشان زندگی میکنند. و اینکه همین معصومین(ع) گفته اند: هر کس قیامت را متعلق به بعد و آینده بداند از ما نیست و ...
اصلا مگر نه اینکه زمان با همه عرض و طولش دست صاحب الزمان است؟ بگذریم.
چه کنم خب! به نظرم سرعت سیر با این خرد خودبنیاد که لنگان و عصازنان پا میکشد وپیش میرود جوانیمان را میگیرد!؟ اما گویا چاره ای نیست. حتی اعتبار تعقل قلبی هم زمانی است که به اندازه کافی و وافی خرد را پیش ببریم. به قول مرحوم مولوی: تا به دریا سیر اسب و زین بود / سیر دریا مرکبی چوبین بود. تا ساحل قلب را با خرد لنگان برویم تا خدا برای سیر دریاییمان چه خواهد.
برگردیم به خردمان: راجع به این که طلب بخشش معصوم اصولا لغو است چه نظر دارید؟
..::یاعلی::..
مکدر که شدیم اما مکدرات مانند زمان می گذرند و دل ما نیز آینه پس بد به دل راه ندهید...
راستش را بخواهید من خودم دوست دارم بحث را تا جای امکان عقلی و به دور از نقل و حدیث به جلو برانیم...آخر اعتماد به حدیث و سخن برای من کارپیست بس سخت....چرا که ساختن حدیث کاری ندارد...لیستی از افراد مطرح در کتاب (اسمش یادم نیست اما همان کتابی که علم رجال بر پایه ی آن است...) انتخاب کرده و حدیثی برای حل مشکل بسازید و تازه گناهی نیز مرتکب نشده اید که ثواب کرده اید...چرا که یکی از مشکلات جنجال بر انگیز شیعه را حل کرده اید...
سخنان واقع در وسط نظرتان ار متوجه نشدم درست ، مسئله قیامت و زمان و قائم و ...
نظرم را در جواب نظر قبلیتان گفتم ...
(لطف کنید که دیگر بحث قلب را پیش نیاورید چرا که به راستی گوشمان پر شده است از اینها...نمیگویم قبول ندارم که خودم یکی از خفن ترین پیروان این دیدگاه هستم که قرار نیست همه چیز با عقل ناقصمان بفهمیم اما می خواهم و دوست دارم تا جایی که قدم عقلم می رسد با آن جلو بروم تا آن دنیا نگویندم که عقل را داده بودیم به تو ، چرا آک بند آورده ای ؟ )
کی گفته معنای ذنب گناهه معنای ذنب "دُم" است. من نمی خوام الان شروع کنم و مفهوم اون رو شرح بدم چون
اولا: من آدمش نیستم!
دوما: بحث لغوی - قرآنی قوی می خواد! یه استادی می گفت
قرآن همون طوری که خود قرآن گفته جمله واحد است. یعنی همون طوری که باید تاته جمله خوند تا معنیش رو کامل فهمید تمام آیات رو باید با هم دید. من می تونم بگم "هیچ کس تو این اتاق نیست، جز علی." حالا شما آیا می توانید به قسمت اول جمله استناد کنید؟ و ...
سوما:خودم هم چند جلسه پای صحبت استاد نشستم تا معنی حرف استاد رو درک کردم و قانع شدم. پس فکر کنم در این مقال نمی گنجه!
ولی فقط اینو می تونم بگم که این آیه ی خیلی مهمیه و جای کار داره و همین جوری( بدون پیش زمینه) نمی شه روش نظر داد. فقط برای سر نخ دادن بهت هم می گم که یه جورایی هم به شفاعت گریز می زنه.
عجب ...
باز ما دو روز نبودیم زدین وبلاگو ترکوندین؟
raVen عزیز،
گیر شماره 1: چرا دینتان در هواست، فکر میکردم مسلمان باشی - به نام اقلا ؟
گیر شماره 2: چرا ترجمه آیه را نگذاشتی؟ شاید منی که عربیم در حد تیم ملیه نفهمم معنیش رو. محض خاطر من که هیچی از عربی نمی فهمم هم که شده یه ترجمه معتبر براش بذار.
گیر شماره 3: شما که در معنای لغوی ذنب غور کافی نکرده اید، لطفا سریعا برداشت گناه از آن نکنید.
گیر شماره 4: آن هایی که عربیشان بهتر است بنده را ببخشند، اما فکر کنم الزامی نباشد که ما تاخر را منتسب کنیم به ذنب، چرا که اگر خدا وند می خواسته سوادش را داشته که بنویسد ما تقدم و ما تاخر من ذنبک!
گیر شماره 5: چه کسی گفته که پیامبر از ابتدای و بدایه وجودش معصوم بوده،چه آن زمان شریعت اسلامی در کار نبوده که فعل هایش صد در صد مبری از خطای اسلامی باشد، پس خداوند ممکن است تنها به آن افعالی که صد در صد اسلامی نبوده اند و پیامبر پیش از آن مرتکب شده اشاره داشته باشد.
گیر شماره 6: چه کسی گفته این سوالی که طرح کردید اساسی و مهم است؟
گیر شماره 7: این که شما تفسیر مفسرین را نمی پسندید ملتزم این نیست که روی قضیه ماله ای - چه طولی و چه عرضی و چه ارتفاعی و چه عمقی و ... ای - کشیده باشند.
گیر شماره 8: بسیار جاها در قرآن خداوند در یک آیه سر و ته یک قضیه را هم می آورد، چه لزومی دارد که برای اثبات این که این آیه به فلان موضوع اشاره دارد شما نشانه هایی از آن در آیات قبل و بعدش بیابید؟
گیر شماره 9: در اینجا یک ایراد اساسی و مهم به کل نوشته تان می خواهم وارد کنم، پس این مورد را خیلی با دقت بخوانید:
یا اسلام دینی من در آوردیست، در این صورت قرآن نیز نامعتبر است، و این که از رویش استدلال کنید اسلام من در آوردیست غلط است.
یا اسلام دینی است که از وحی سرچشمه می گیرد، در این صورت این فرض که پیامبری عاصی برایش برگزیده شده سالب به انتفاء است. خصوصا که این شبهه از یک آیه و برداشتی خاص از این آیه نشأت می گیرد، که از آن جا که در این فرض وجود منبع وحی را پذیرفته ایم این را باید بپذیریم که منبع وحی منبعی است منشور و متعالی که غلط در آن وجود ندارد، و برداشت های ما هستند که غلط هستند. پس در این فرض نیز گفته شما باطل است، چرا که قطعا خطا ناشی از عدم برداشت صحیح شما بوده.
از آن جایی که فرض دیگری را در مورد خداوند نمی توانم متصور شوم - خارج از بودن و نبودنش- از این مقدمات و تالیات به این نتیجه می رسم که گفته شما باطل است. پاسخ شما چیست؟
گیر شماره 10: آن چه که دیدم تحلیلی نبود، بیشتر انتقادی-گیردادنی بود.
گیر شماره 11: شما به ما یک شیرینی بدهکار بودید، نه؟!؟
گیر شماره 12: اهل سنت را اگر چنین که روایت می کنید باشند باید به کناری افکند. چرا که از ارتباط پیامبر با وحی تنها قسمتش که درونیست و صرفا به خود او مربوط است همان دریافت است، اگر در باقی قسمت ها عصمتی در کار نباشد کلا پیامبر ول معطل است، چرا که می توانسته کلا قرآن را از خودش در آورده باشد، در نتیجه خود اهل سنت دینشان را بر هوا بنیان نهاده اند!!!
گیر شماره 13: آقاجون برا من یه فکر بکنید تو رو خدا!!!
همین.
آهان!!!
گیر شماره 14: (دارم به محسن گیر می دهم) ذنب درست است که به معنای دم هم هست، اما اگر توجه کنید گناهان انسان در آن دنیا چون دمی برای گناه کاران همه جا به دنبالشان کشیده می شود!
سلام
گفته اید: به نظرم معصوم نقش کتاب دعا را بازی می کرده اند یعنی فقط دعا را بلند تکرار می کرده اند تا مردم تکرار کنند.
دستتان درست! آنهمه عتاب امیرالمومنین(ع) بر اصحاب شان داشتند که چرا درپیشان آمده اند؟ آنها که شبانه ایشان را تعقیب میکردند تا بببینند در نخلستان های کوفه و مدینه چه میکند؟ این عتاب ها و مخالفت ها هم لابد بازار داغی کسب و کار امام(ع) بوده. نه عزیز! امام را اشتباه گرفته ای.
بگذار هم پیاله ها در باب علت استغفار امام تتبع و تورقی بکنند و بیایند و رای شان را بگویند تا روشن شود غفران خدا بر ذنب پیامبر به چه معناست.
گفته اید: به نظرم یکی از ایرادات قرآن همین است که هر کس چیزی ازش می فهمد. خدا ما را به بازی گرفته؟
اول:
حال ایراد یا امتیاز، خودش گفته "وننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمومنین و لا یزید الظالمین الا خسارا: و نازل میکنیم از قرآن آن چیزی که در آن شفا و رحمت است برای مومنین و بر ظالمین جز خسران چیزی نمی افزاید" قرآن همان قرآن است. مومن باشی برایت رحمت و شفا است ظالم باشی خسران! قرآن پژوه ها میدانند که قرآن را محکماتی است و متشابهاتی. متشابهاتش همین اظلال ظمالمین را انجام میدهد. و انگار بسیار هم موفق بوده! اساسا به همین دلیل است که آن کسی که در آکسفورد و استنفورد، ویسکی مینوشد و قرآن ورق میزند به دنبال اینکه توجیه قرآنی برای توسعهی نفسانیاتش بیابد آیه به آیه اش را هم از من و شما بهتر خوانده و میشناسد چیزی برش اضافه نشود الا خسارا.
و الا هر عربیخواندهی تفسیر از بر کرده ای قرآن را در بهشت آیه آیه میخواند و پله پله بالا میرفت با همان بطری ویسکی در دست. این یعنی قرآنی که دارای حیات است. خودش تصمیم میگیرد چه کسی، چه زمانی، از چه آیه ای، چه چیزی بفهمد. آنها که کمی با قرآن مانوساند بارها شده که امروز که در مواجهه با مسئله ای تمسکی به قرآن کرده اند از آیه ای امروز چیزی فهمیده اند و فردا در مسئله دیگر از همان آیه چیز دیگری که همه هم درست است. به شرط اینکه تمسک باشد. و نیت بر شر تعلق نگرفته باشد! غیر این صورت همان متشابهات قرآن سبب میشود فرد نه تنها به حقیقت نزدیک نشود که در بر سردرگمی و جهل اش افزوده شود. این قرآن زنده است.
( پرانتز باز: به جان خودم ادبیات متعارف من اینجوری نیست. ولی اینجا... نمیدونم چرا اینجوری شدم! شاید اقتضای شرایطه! تحمل کنید. آخه خداییش بعضی نت های حساس رو فالش میزنی داداش من! پرانتز هنوز باز ...
دوم:
آیه ثقلین را خاطرت هست؟ "انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ...." تا آنجا که " لن یفترقا" تا کنار حوض کوثر!
این یعنی قرآن را مستقل از اهل بیت بررسی کنی شرمنده ات می شویم! من که نه ! حقیقتی که در عالم جاری است و شما و ما در پی کشف اش در طلبیم هم هیچ رخ نمینماید و همان طور پرده نشین باقی میماند تا روزی اهلش پیدا شوند و این دو را از هم خدا نکرده بررسی کنند... بگذریم.
آخر:
هی می خواهیم حرف تکراری نزنیم مثل آخوند های بالای منبر! اما شما شبهاتی مطرح میکنی که بیش از هزار سال پش پاسخ داده شده عزیز من. بابا در قرن بیست و یکم که سوالاتی که ابن فلان و ابی بهمان که - از برادران اهل تسنن بودند - از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) پرسیده اند را که نمی پرسند. نه که بحث های فسیل شده بازگشایی و بازخوانی نشود ها! فقط میگویم رجوعی به منابع بکنید تمام و کمال جواب داده میشود. بعد اگر نکته جدیدی داشتید بگویید همگی خدمتتان هستند.
این اختلافی که برسر عصمت پیامبر بین شیعه و سنی هست، این نتیجه گیری که بر اعتبار خلافت خلفا می شود، و بحث های دیگر مثل جبر و اختیار، بداء، قضا و قدر، حتی ابعاد معاد، اینها را متکلمین n سال است کتاب کرده اند داده اند بیرون. حالا ما بیاییم سر شیعه و سنی دعوا کنیم؟ آنهم در شرایطی که همه دنیا امیدشان به تفرق ماست!
مطالبی هم که راجع به علم رجال گفتید و جعل و وضع حدیث و اینها فقط برای کسانی که قلبشان در کارهای علمیشان نقشی ندارد ممکن است.(چه از داشتن قلب خوشمان بیاید چه نیاید) حساب و کتابی دارد آقا جان!
خلاصه به پدر بزرگتان سلام برسانید بگویید یک " الغدیر" صد و چند جلدی را علامه امینی در اثبات ولایت امیرالمومنین(ع) به کمک همین خرد خود بنیاد و اخبار اهل سنت نوشته که حجت را تاپایان تاریخ تمام کرده. اگر توانستند 50 صفحه از جلد اولش را نقد کنند و بفرستند برای وبلاگمان به شرط گرد نبودن دست از ولایت امیرالامومنین میکشیم!
اللهم اجعل موضوعا" مفیدا" امروزیا" جدیدا" روشنفکریا فی هذا الوبلاگ بحق بیل گیتس و آل بیل گیتس!
هم پیاله ها در باب علت استغفار امام تتبع و تورقی بکنید و بیایید و رای تان را بگویید تا روشن شود غفران خدا بر ذنب پیامبر به چه معناست. همه این مسائل حل میشود. به شرطی که عناد و غرضی در کار نباشد.
..::یاعلی::..
سلام
عصمت آگاهیی است که منتج به گناه نکردن میشود.
یعنی عصمت رابطه مستقیمی با آگاهی دارد، نه گناه.
دوری از گناه و اشتباه فقط نتیجه عادی این آگاهی است. یک رابطه علی معلولی ساده.
پس معصوم بودن منوط به عالم بودن است. از وقتی کسی عالم شد(عالم به آن علمی که از گناه بازش بدارد) معصوم میشود.
عصمت هم مراتبی دارد، از سه جهت.
یکی اینکه آن عالم چقدر علم داشته باشد.
دیگری اینکه علم آن عالم چقدر در دلش رسوب کرده باشد و رابطه آگاهی و عصمت در وجودش چقدر قوی باشد.
آخر اینکه عالم چه زمانی علم را کسب کرده یا علم از کِی به او داده شده.
در دعا ها دیده ایم که از خدا طلب عصمت میکنیم. همین دعای کمیل خودمان می گوید «از گناهانی که عصمت مرا از بین ببرد به تو پناه می برم...» (پس همه آدمها معصوم اند، شاید در مرتبه ای.)
گفته اند این دعای خضر نبی بوده -که از نظر شیعه پیامبرها همه معصوم اند- و امام علی-امام معصوم- به کمیل یاد داده.
یعنی دست کم دو آدم دارای بالاترین مراتب عصمت این دعا را خوانده اند.
به نظرم منظورشان این بوده که یا به مراتب بالاتر برسند، در یکی از آن سه جهت. یا افول نکند، در یکی از آن سه جهت.
مثلا خواسته اند علم شان بیشتر شود، یا قید عمل به علم شان قوی تر شود، یا اگر علمی هست که خدا میخواهد آنها بدست بیاورند یا بهشان بدهد زودتر بدهد.
تورق ننموده نگاشتیم، باب اشکال باز است.
۱) با قلب تعقل میکنند، حدس نمیزنند.
۲) پیروی از گمان هم در اسلام مذموم است.
۳)فکر کنم تعقل قلبی یعنی برهان شخصی. نه اینکه رو هوا آدم به چیزی معتقد باشد.
بدرود
این جور که معلومه خیلی ام انگار دین ملت رو هوا نیست!
این نظر در پاسخ به نگرخواهی این جانب از گروپ کانون مطالعات دانشگاه امیرکبیر به من ارسال شد که بد ندیدم در این جا منتشرش کنم. (احتمالا نویسنده اش را می شناسید!)
"
باسمه تعالی
سلام
چند نکته در ابتدای بحث:
همه ما می دانیم که برای تفسیر علاوه به توجه به معنای لغوی آیات باید به فضایی که آیه در آن قرار دارد و شأن نزول آن توجه کنیم!
همچنین در مورد اشکالی که نویسنده وبلاگ وارد کرده اند بیشتر به ایجاد شبهه نزدیک است تا حقیقت طلبی وگرنه آوردن نظر سنی ها، و تعریف از علامه و نیاوردن دلایل و اینکه ایشان هم نتوانسته است دلیل قانع کننده ای بیاورد،خیلی در یک بحث علمی و کلامی صحیح نیست.
از طرفی به یک نکته که معمولاً نگاه ساده ای می شود خوب است توجه کنیم:
اصولاً وجود از این قبیل ابهامات در نصوص دینی کم نیست،نه تنها در میان ما شیعه ها بلکه در میان عقاید سنی ها نیز رواج دارد... و در واقع علت آن چیست؟
نکته ای دیگر اینکه از این گونه عبارات که به ذنب رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم اشاره نموده در قرآن دفعات دیگری نیز ذکر شده است...
اما تفسر المیزان: در تفسیر آیاتی که به ذنب ایشان اشاره شده ،علامه ذکر می نماید که این ذیل آیه 2 سوره فتح تفسیر آن را ذکر خواهند کرد،بنابراین توجه به این آیه بی علت نمی باشد...
در ذیل این آیه با توجه به فضای آیات و اینکه قرآن اشاره فتحی موردتوجه برای پیامبر می نماید، به آیه دوم می پردازد:
«یعنی ما این فتح را آشکار برایت کردیم تا آثار سوئی را که دعوت گذشته و آینده ات در نظر مشرکین داشت از بین ببریم تا دیگر در صدد آزارت برنیایند.
یعنی دیگر نتوانستند مشرکان دست از پا خطا کنند.
خدای تعالی گناهان شیعه اش را بر او حمل کرد و آنگاه آمرزید.»
از خودم می گویم(خیلی لازم نیست مباحث کلامی را در موارد زیر در نظر داشت)
بسیار خوب است که به فضای آیات نگاهی کرد:
فضای آیات فضای پیروزی و فخر و مباهات مومنین نسبت به منافقین و مشرکین است. صحبت از جنود خدا در آسمان و زمین و ... و خود آیه ابتدایی سوره: «انا فتحنا لک فتحاً مبیناً »
و پس از این آیات 8و9و10و به پیروی و مقام پیامبر اشاره دارد.
پس مبنای تفسیر علامه در مورد اینکه اشاره نمودند که در نزد اعراب هیچ گناهی بزرگتر از گناه پیامبر اکرم نیست که ایشان به جای خدایان متعدد اعراب جاهلیت یک خدا را برگزیده و حال که این فتح مبین را برای پیامبر گشوده این آیه اشاره به از بین رفتن آن مقام اتهام و آثار سوء است.
اما در مورد سایر نکات اشاره شده لازم ذکر نمود که اگر قرار باشد همه چیز به طور کاملاً روشن و مشخص بیان شود که همه ی انسان ها ایمان می آورند و اصولاً اولولالباب و تعقلون و تتفکرون و ... دیگر وجود نخواهد داشت...
ولی یادمان باشد که طبق آیه قرآن نباید از ظن و گمان پیروی کرد...
در مورد عصمت در مقام عمل به وحی رسول اکرم تنها به این آیه اشاره می کنم:
از خدا و پیامبر و اولوالامر اطاعت نمایید: چگونه ممکن است خداوند دستور به اطاعت از شخصی بدهد که اشتباه در عملش خواهد داشت؟
گوشم شنید قصه ی ایمان و مست شد
با سپاس فراوان
خوش سیما
"
1.ما هیچوقت بدون تسلط روی مطالب قرآن و زندگی پیامبر اسلام و ائمه ،نمی تونیم نظر درستی در این موارد بدیم...پس بهتره ذهن دیگران رو هم مغشوش نکنیم...همیشه برای نتیجه گیری عاقلانه باید کسانی که تو بحث شرکت دارن، به حرف ها و نظرات خودشون اطمینان داشته باشن...و البته صلاحیت داشته باشن
2.خداوند در آیه 2 سوره ی یوسف می فرمایند: انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون
پس علاوه بر تسلط روی موارد بالا باید به زبان عربی هم مسلط باشیم
3.دین ما زمانی ناقص تر و اشتباه تره که دیگری رو در مورد دینش به شک بندازیم...مگر اینکه مطمئن باشیم راه اشتباهی رو انتخاب کرده
معنی این حرف های من اصلا این نیست که خودمون رو آیه های قرآن فکر نکنیم! نه! من می گم چیزی که ما بهش می رسیم اگر بیان بشه می تونه باعث سر در گمی دیگران بشه و شاید نتایج بدتر!
سلام
حسابی شدی سبب خیر ها !
چطور؟ عرض میکنم:
توی کامنت های قبلی راجع به استغفار (طلب مغفرت) معصومین گفته بودم اگر معصوم گناه نمی کنه چه توجیهی برای استغفارش هست؟
حالا میگم: بسته به مرتبه وجودی معصوم استغفار براش معنی دیگری پیدا میکنه.
خلاصه بگم:
استغفار غیر معصوم برای رفع گناهه. گناهی رو مرتکب میشیم بعد استغفار میکنیم که خدا اثر اون گناه رو برطرف کنه. از قلبمون، نفسمون، روحمون و ...
اصطلاحا استغفار لرّفع (برای رفع) است.
اما استغفار معصوم برای دفع گناهه. از خدا می خوان که گناه اجازه نزدیک شدن بهشون رو پیدا نکنه.
اصطلاحا استغفار لدّفع (برای دفع) است.
یکی از جاهایی که مغفرت خدا شامل حال آدم میشه به ازای استغفار خود آدمه.
استغفار بنده (که اگه معصوم باشه به معنی درخواست دفع گناهه) لِّیَغْفِرَ لَک اللَّهُ گفتن خدا رو نتیجه میده. مگه استغفار و مغفرت و غفران و لیغفر لک الله و ... همه از یه ریشه نیستند. پس حکم فوق به همه جا سرایت میکنه.
حالا اگه خدا به پیامبر بگه: لِّیَغْفِرَ لَک اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِک وَ مَا تَأَخَّرَ به این معناست که خدا گناهان گذشته و آینده تو رو از تو دفع کرده و میکنه. این یعنی همون عصمت. روشنه؟
دیدم عجب!
آیه ای که به نیت اثبات معصوم نبودن پیامبر استثمار شده اتفاقا از دلایل محکم اثبات معصوم بودن پیامبر میتونه باشه!
این مدل رو توی المیزان و سایر جاها ندیده بودم٬ خدا خیرت بده که شدی سبب خیر!
..::یا علی::..
سلام
اصلاحیه!
توی اتوبوس ونک-متروی صادقیه کتابﭺه ای بود راﺝع به الغدیر.
مﺝلدات الغدیر بیست و ﭺند ﺝلده نه صد و ﭺند ﺝلد.
البته اون قضیه ی نقد ۵۰ صفحه از ﺝلد اول هنوز برای پدربزرگ این بندده خدا صادقه ها!
اه...ﭺقدر کامنت نویسی با این اکسس پوینت هایی که مخابرات توی مترو گذاشته سخته. شاید فونتش بهم ریخته شه! ببخشید! سریعتر از این گیرم نیومد.
..::یاعلی::..
با توجه به تحقیقاتم...منظور از بخشش گناهان...گناهان امت رسول اکرمِ(ص)، نه خود رسول...در واقع کسانی که لیاقت شفاعت رو دارن