اینکه چرا درباره سرپیکو می نویسم ، خودم هم نمی دانم ! همین طوری شد و من هم دیدم درین گرمای تابستان دو راه بیشتر برای پر کردن وقتم ندارم . یکی از راه ها تلف کردن تمام وقتم بود و دیگری تلف کردن بخش بیشتر وقتم بود! اما فقط اینها نبود که سرپیکو را تبدیل به موضوع این دفعه کرد. شاید شما آلپاچینو را بشناسید، درواقع باید بگم اگر نمی شناسید کمی در باره میزان شباهت خود به سیبزمینی بیشتر فکر کنید. من فرض می کنم شما او را می شناسید ! حال اگر بیشتر از حد معمول به سینما علاقه داشته باشید شاید سیدنی لومت و دیوید لیتون را بشناسید! اگر هم نمی شناسید خیلی مهم نیست چون من شما را با آنها آشنا نخواهم کرد !! من حتی شما را با آلپاچینو هم آشنا نخواهم کرد! من می خواهم شما را با سر پیکو آشنا کنم. و این سرپیکو چیزی فراتر از نام یک فیلم است. او خود واقعیت است! سرپیکو هنوز هم زنده است (حداقل من امیدوارم که اینگونه باشد که من ضایع نشم!). اما برای اینکه بفهمید سرپیکو کیست لازم است که داستان فیلم را بدانید ، پس بالاخره من مجبورم در مورد فیلم بنویسم!
خوب همه چیز با صدای آژیر ماشین پلیسی آغاز می شود که دارد با سرعت از درون خیابان های نه چندان خلوت عبور می کند ، چرا؟ چون داخل آن مردی زخمی قرار دارد. پلیسی که در حال رانندگی است با بیسیم به مرکز اطلاع می دهد که در حال حمل یک مجروح که گلوله خورده ، است. با این حرف ما به اتاق تاریکی می رویم و شخصی به همراهش می گوید:"به سرپیکو شلیک شده !" "تو فکر می کنی یه مامور این کار رو کرده ؟" مرد دیگر جواب می دهد :"من شش مامور را می شناسم که گفته اند به این کار علاقه دارند!"
اگر تا اینجا متوجه نشده اید باید کمی نگران باشید اما نا امیدی نشوید چون من می خواهم ادامه بدهم! اینکه در شرایطی باشید که بین اعتقادات خود و شرایط زندگی خود که چندان هم بد نیست یکی را انتخاب کنید و اینکه به اعتقادات خود پایبند بمانیدو به واسطه آن زندگیتان برای شما تبدیل به یک جهنم داغ و سوزان شود داستان جدیدی نیست! این همان شرایطی بود که برای سرپیکو رخداد. اگر چه در آخر ختم به خیر شد و آقای سرپیکو تبدیل به سمبل مبارزه با فساد دولتی در آمریکا شد. او همچنان هم به عنوان یک منتقد از عملکرد رهبران آمریکا انتقاد های تند و تیزی می کند. در یکی از خبر های CNN دیدم که از آنچه او فقدان قوانین کارآمد برای کنترل رهبران نام می برد خبری تهیه شده بود و از کارهای کلینتن انتقاد می کرد. او یک سایت شخصی هم دارد! در این سایت مطلبی بود که با این جمله آغاز می شود:
Who is Osama bin Laden really?
و بعد ادامه می دهد:
Let me rephrase that.
what is Osama bin Laden? He's America's family secret.
He is the American president's dark Doppelganger.
The savage twin of all that purports to be beautiful and civilized.
He has been sculpted from the spare rib of a world laid to waste
by America's foreign policy. It's gunboat diplomacy, it's nuclear
arsenal, it's vulgarly stated policy of "full-spectrum dominance",
it's chilling disregard for non-American lives, it's barbarous
military interventions, it's support for despotic and dictatorial regimes,
it's merciless economic agenda that has munched through the economies of poor countries like a cloud of locusts.....Now that the family secret has been
spilled,the twins are blurring into one another and gradually becoming interchangeable.
Arundhati Roy
The Guardian, Sept.27,2001
From intro to NEMESIS by Chalmers Johnson
I would add at this date, the mutation is complete.
F.S.
======================================================
اسامه بن لادن واقعا کیست؟
بگذارید این را طور دیگری بیان کنم.
اسامه بن لادن چیست؟ او راز خانوداگی امریکاست. او نیمه تاریک رئیس جمهور امریکاست. دوقلوی همان چیزی است که فحوای نیکی و تمدن دارد.
او از دنده اضافی بدن جهانی تراشیده شده که قرار بوده با سیاست های خارجه امریکا بر باد فنا رود. او همان دیپلماسی ناو و ناوکشی، زراد خانه اتمی، و بیان عوامانه تئوری تسلط همه جانبه است. او بی اعتنایی هراس آور به نژاد امریکایی است؛ دخالت های بی جای نظامی و بربرگون است؛ او حامی دول مستبد و دیکتاتور است؛ او همان دیدگاه اقتصادی ظالمانه ای است که چون ابری از ملخ ها به مزرعه اقتصاد کشورهای کم توان هجوم می برد ...
حال که این راز خانوادگی برملا شده، دوقلو ها مشغول یگانه سازی هستند و در طی این دگردیسی رفته رفته به موجودی متحد الهویه تبدیل می شوند.
آرانداتی روی
27 سپتامبر 2001، گاردین
از "مقدمه ای بر نمسیس[1]" اثر چالمرز جانسون [2]
امروز و در این تاریخ می خواهم این را اضافه کنم: دگردیسی به پایان رسیده.
ف.س.
1- nemesis نام الهه انتقام در اساطیر یونان، هم چنین در ادبیات امریکای شمالی به معنای دشمن دیرینه
2- استاد افتخاری دانشگاه کالیفورنیا، سیاست مدار و مستشرق، از منتقدین سرسخت نوامپریالیسم امریکایی
===================================================================
التبه من ترسیدم ترجمه اش کنم چون ممکن بود اشتباهات زیادی داشته باشد پس از purepersian خواستم که این لطف را در حق من بکند!
سرپیکو برای مبارزه با فسادی که در پلیس آمریکا ریشه دوانده بود جان خود را به خطر انداخت. اما واقعا چه چیز باعث شد او بتواند در این راه پیروز شود؟ چگونه یک افسر ساده پلیس با مقاماتی که دارای درجات بالایی در پلیس آمریکا بودند توانست در بیفتد و پیروز شود؟ آیا تمام اینها فقط به خاطر پشتکار سرپیکو بود؟ شما چه احساسی نسبت به سرپیکو دارید؟ آیا در ایران نیز همچین نمونه هایی داریم ؟ و اصلا باید داشته باشیم؟
خب، مطلب خوبی است و اشاره های ظریفی دارد.
اما می خوام گیر اساسی بدم:
1. چرا مطلب رو کس دیگه ای پابلیش کرده؟ قصد نداشتم تا جمعه مطلب جدیدی پابلیش کنم.
2. چرا مطلب بدون موضوع بندی پابلیش شده.
3. چرا قسمت های مشکل دار مطلب بازبینی نشده، و مطلب بدون ویرایش بر روی وبلاگ قرار گرفته.
1. آمدیم نبودید. باز آمدیم باز هم نبودید. بعد دوباره آمدیم این بار بودید اما نبودید. به هر حال شرمنده شدم . می خوای برش دارم تا از خجالت شما در بیام . واقعا وسوسه شه بودمدم . دستام می لرزید ، نفسم به شماره افتاده بود ، هی به خودم می گفتم فقط همین یکبار ، آخرش وقتی به خودم اومدم که مطلب منتشر شده بود!
2همون بالا..
3قسمت های مشکل دارش کجاست ؟ چون من پنج بار خوندمش ! با این وضعیت باید برم کلاس اول بشینم!
سلام،
اینکه چرا درباره فساد می نویسم ، خودم هم نمی دانم ! همین طوری شد...
به مسئلهی مهم «فساد» باید به گونهی دیگری نگاه کنیم و فرم و زمینهی فساد در کشورهای توسعهیافته را با شکل آن در کشورهای جهان سوم تفکیک کنیم. چراکه کشورهای توسعهیافته به لحاظ برخورداری از سنتهای دیرین بوروکراتیک و نظارتهای مدنی و موثر بودن نظارت در سرنوشت دولتها، به روشهای کنترلی و نظارتی مناسبی دست یافتهاند تا فساد را آن هم از نوع اقتصادی و اداریاش کنترل کنند.
همچنین فساد در جامعههای این کشورها نیز به عنوان یک ضدارزش مطرح میشود. درحالی که در اغلب کشورهای درحال توسعه _مخصوصا ایران_ فساد تقریبا به عنوان یک هنجار پذیرفتهشده و کارآمد مطرح است و فساد مالی و سیاسی به شکل عجیبی در ایران به هم تنیده است.
پس فکر نمیکنم به سادگی بتوان فساد مالی-اداری در ادارهی پلیس نیویورک یا لسآنجلس را با فساد مالی در شهرداری تهران کنار هم گذاشت و به نتیجه رسید؛ چون تعریف فساد در این دو فضا با هم متفاوت است.
هر چند معتقدم سیستم سیاسی امریکا بسیار فاسد و نفوذناپذیر است و در تصرف بی چون و چرای سرمایهداران یهودی قرار دارد. (در این زمینه میتوان مانند برگ درخت فیلم معرفی کرد؛ از سینمای اولیور استون گرفته تا فیلمهای دهه هفتاد.)
سرپیکو اولین فیلم سیدنی لومت بود که دیدم. او هم مانند سایر رفقای دهه هفتادیش رویکرد انتقادی-اجتماعی در فیلمهایش را دنبال کرد و به خوبی آن را جا انداخت. متشکرم که آن را به یادم آوردی.
در آخر پیشنهاد می کنم کتاب «زنده باد فساد» نوشته علی ربیعی را اگر کسی خوانده معرفی کند. اگر نه یک نفر آن را بخواند و به عنوان معرفی به محفل عرضه دارد.
از شما متشکرم. اینکه چرا ازت تشکر می کنم ؟ همینطوری شد . دیدم آمار معتاد تو کشور زیاد شده و .....
ولی فرض کنیم که این تفاوت بین کشور های جهان سوم و توسعه یافته وجود داشته باشه اما نگفتی که :
1 سرپیکو مانند ها یعنی از نوع بومی توی ایران هم هستند یا نه؟
2اصلا نیازی به این گونه از بشریت هست؟
اگه تو علافی دلیل نمی شه بقیه هم علاف باشند!
موضوع پست چی بود؟! معرفی سرپیکو یا بن لادن؟! شاید هم انتقادی بود!
در ایران سرپیکو مانندها فاسد تلقی می شوند!!
ظاهرا آدم ها هر چه بیشتر کتاب می خوانند (آن هم از نوع آلمانیش) سخت تر می شه باهاشون شوخی کرد!
چرا در ایران سرپیکو مانند ها فاسد تلقی می شن؟
ما آنقدر علاف نیستیم که به شوخی علافانه ی شما بخندیم! (در ضمن نیچه و گوته را من به شوخ طبعی شان می شناسم! کمی بخون تا بفهمی!)
زیرا: در جایی که "فساد تقریبا به عنوان یک هنجار پذیرفته شده و کارآمد مطرح است" برهم زننده ی فساد، مفسدترین فرد است!
پ.ن: اگه علاف نبودم عمرا اینو می گذاشتم!
خوب حالا که علاف نیستی، پس من باز جوابت رو می دم!
چرا فکر می کنی توی ایران فساد هنجاره ؟ شاید بی قانونی باشه اما فساد؟ من فکر کنم داری یکم زیادی شورش می کنی ! به نظر من توی ایران همچین افرادی هستند فقط هیچگاه در جامعه مطرح نمی شوند ! یعنی در جامعه کار این افراد چندان کار مهم و بزرگی به نظر نمی رسد!
سلام ... گذری بود بر این خانه ...
سلام...امروز محفل اتان غریب می زد برایم...دور تر از اولین شده اید... بدی دیده ای؟