محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

خارجی- خیابانی در پایین شهر- شب


خیابان خلوت و تاریک است. چراغ ها یکی در میان خاموش هستند و اغلب شکسته اند. ماشین استیشین سیاهی با سرعت داخل خیابان می پیچد و صدای ترمزش سکوت را می شکند. در پشتی آن باز می شود و شش هفت نفر پلیس سیاه پوش باتوم به دست بیرون می ریزند.
تصویر سیاه می شود. عبارت "طرح مبارزه با اراذل و اوباش" روی تصویر نقش می بندد.
تصویر باز می شود به باتوم هایی که بالا می روند. تصویر برفکی می شود.


(صدا روی تصویر برفکی):
پلیس به عنوان قدرتمندترین نهاد در جوامع مدنی در این عملیات همچون گروه اراذل قوی تری که در صدد تنبیه گروه های کوچک سرکش باشد سعی کرد به کمک باتوم اراذل و اوباش را به بهشت هدایت کند. طبق آخرین اطلاعات درهای بهشت همچنان باز هستند.


پ.ن: یادم می آید وقتی هنوز بچه مدرسه ای بودیم بعضی دوستان که با ما هم عقیده نبودند ما را اراذل و اوباش خطاب می کردند.


در سوگ آینه ...

در سوگ آینه ...



امشب خبر کنید تمام قبیله را
بر شانه می برند امام قبیله را
ای کاش می گرفت به جای تو دست مرگ
جان تمام قوم، تمام قبیله را
برگرد، ای بهار شکفتن! که سالهاست
سنجیده ایم با تو مقام قبیله را
بعد از تو، بعد رفتن تو - گرچه نا به جاست -
باور نمی کنیم دوام قبیله را
تا انتهای جاده نماندی که بسپری
فردا به دست دوست، زمام قبیله را
زخمیم، خنجر یمنی را بیاورید
زنجیرهای سینه زنی را بیاورید

ای خفته در نگاه تو صد کشور آینه!
شد مدتی نگاه نکردی در آینه
رفتی و روزگار، سیه شد بر آینه
رفتی و کرد خاک جهان بر سر آینه
رفتی و شد ز شعله بر انگیزی جنون
در خشکسال چشم تو خاکستر آینه
چون رنگ تا پریدی از این خاک خورده باغ،
خون می خورد به حسرت بال و پر آینه
دردا، فتاده کار دل ما به دست چرخ
یعنی که داده اند به آهنگر آینه
در سنگ خیز ِ حادثه تنها نشاندی اش
ای سرنوشت! رحم نکردی بر آینه
امشب در آستان ندامت عجیب نیست
ای مرگ! اگر ز شرم بمیری هر آینه
ای سنگدل! دگر به دلم نیشتر مزن
بسیار زخم ها زده ای، بیشتر مزن

تیر 1368

قصه سنگ و خشت، کاظمی، محمد کاظم، صص 18 و 19

راز فال ورق

سلام
(بعد از مدتی که مدت کمی هم نبود گفتم که دستی به قلم ببریم (که البته قلمش مجازی هست) و چیزکی بنویسیم
اما از انجا که ترسی عجیب غریب همیشه گریبانم را گرفته باز هم جرئت به نوشتن نکردم برای همین فقط به معرفی کتاب بسنده کردم... )


پدر با دست به پیشخدمت اشاره کرد و از او خواست صورتحساب را بیاورد ، در همین فاصله از او پرسیدم :"پدر ،شما به خدا اعتقاد دارید ؟"
از جایش پرید و گفت :"فکر نمی کنی اول صبح برای طرح این سوال چندان مناسب نباشد ؟"
در این مورد با او موافق بودم ، اما پدر که خودش در سرزمین رویاها سیر می کرد ، نمی دانست که من در ساعات اول صبح کجاها بوده ام .
کاش می دانست . او می نشست و افکاری هوشمندانه را با دقت در ذهنش می پروراند ؛ هر از گاهی هم تردستی هایی با ورق انجام می داد ،
اما من دیده بودم که چگونه کارت های مختلف یک دست ورق می توانند در روز روشن ، مثل آدم های زنده ای که از گوشت و خون ساخته شده اند ،
به این سو و آن سو بروند.
گفتم :"اگر خدا واقعا وجود دارد ، در بازی قایم موشک با آفریده هایش بسیار هوشمند است."
پدر با صدای بلند خندید ، اما می دانستم که دربست با من موافق است.
گفت :"...میدانی ، به آسانی نمی توان گفت از میان خدا و آدم کدامیک بیشتر ترسیده اند .به گمان من ، چنین عمل آفرینشی هر دو طرف را می ترساند.
البته قبول دارم که او پیش از آنکه برود می توانست دست کم پای شاهکار خود امضا کند."
-"امضا کند ؟"
-"به آسانی می توانست نام خود را در دره یا جای دیگری حک کند."
-"پس شما به خدا اعتقاد دارید ؟"
-"چنین حرفی نزدم.در واقع حرف من این است که خداوند درعرش اعلا می نشیند و به ما می خندد ، چون به او اعتقاد نداریم."...


************************************
یوستین گوردر در این کتاب نیز همچون اثر پر آوازه دیگرش "دنیای سوفی" ، باز دنیای خیال و واقعیت را به هم می آمیزد و از این ترکیب زیبا برای
طرح مسائلی فلسفی و هستی شناختی بهره می جوید...

توصیه می کنم این کتاب رو حتما بخونید...

راز فال ورق

++++
نام کتاب : راز فال ورق
نویسنده : یوستین گوردر
ترجمه : عباس مخبر
ناشر : نشر مرکز
قیمت :4350تومان

معرفی کتاب: اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر






اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر

اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر
نوشته ژان پل سارتر، بزرگترین ایدئولوگ و روشنفکر قرن بیستم
با موضوع معرفی اگزیستانسیالیسم

در مقدمه کتاب می خوانیم:
"از میان آثار مختلف و متعدد سارتر کتاب حاظر دارای خصوصیت های زیر است:
نخست آنکه خلاصه ی جامع و تقریبا کاملی از فلسفه ی سارتر به دست می دهد.
دیگر آنکه چون این مطالب، نخست به صورت سخنرانی بیان شده و هدف آن همه فهم کردن اگزیستانسیایسم بوده، کتابی صرفا فلسفی و پیچیده نیست، بلکه برای استفاده ی همگان فراهم آمده است.
سه دیگر آنکه، چه در ضمن کتاب و چه در پایان آن، از انتقاد هایی که بر این فلسفه شده، یادگردیده و این بیش از هر چیز دعوتی است به داوری و سنجش و تفکر."
خواندن این کتاب را به کسانی که در پی فهمی ساده از اگزیستانسیالیسم(به معنای کمابیش امروزی آن) هستند اکیدا توصیه می کنم. البته باید اعتراف کرد که سارتر تعریف و برداشت ویژه ی خود را از اگزیستانسیالیسم دارد و از سوی برخی پیروان کیه کگور، هایدگر و دیگر پیشکسوتان اگزیستانسیالیست متهم به سوء استفاده از اگزیستانسیالیسم است. ولی در حال حاظر تقریبا تنها نسخه موجود از این ایدئولوژی را ارایه میدهد.

عنوان: گزیستانسیالیسم و اصالت بشر
مولف: ژان پل سارتر
مترجم:
مصطفی رحیمی
ناشر: نیلوفر
تعداد صفحه: 180
قیمت(چاپ یازدهم، تابستان 84):
1800تومان

معرفی کتاب: بازگشت شازده کوچولو

تیریپ ۱ :

بعضی چیزا فقط ارزش یه بار اومدنو دارن؛ یه بار دیدن٬ یه بار شنیدن. مثل شازده کوچولو با شاه قاقم پوش و عزلت نشین می خواره اش. مثل شازده کوچولو و تجیرش که تنها هنرش محروم کردن نفس های گرم و بی صدای شهریار کوچولو از عطر گل سرخشه. مثل قصه اهلی کردن و اهلی شدن. مثل ...

اما عوضش بعضی چیزای دیگه رو اگه صد بار هم ببینی سیر نمی شی. یعنی سیر نمی شی که هیچ٬‌ اشتهات تازه گل و گشاد تر می شه و نفس هات برای دوباره دیدنشون به شماره می افته. مثل قسمت آخر نرگس. مثل حفظ پس دادن از جدول ضرب زیر نگاه های خیره و سنگین معلم سوم دبستان که اگه بزرگ تر نشی فکر می کنی که دیگه انتهای ریاضیاته. مثل سیاه کردن ورقای زندگی با سر مشق تصمیم کبری ها. مثل ...

بعضی چیزا میرن. یعضی چیزا هم می مونن. بعضی چیزا رو باید نگه داشت و بعضی چیزا رو هم باید دور انداخت. اصلا بعضی چیزا رو باید برگردوند. اما ... اما نه به هر قیمتی.

تیریپ ۲ :

شمایی که دوست دار شازده کوچولو هستی می ری کتاب فروشی. از قضا چشمت به جلد زرد یه کتابی می افته. روش پسر بچه ی کارتونی ای رو می بینی که با یه ببعی ناز تو یه جزیره ای وایسادن. از قضاتر چشمت می افته به عنوان کتاب : بازگشت شازده کوچولو.

چشمات دوازده تا می شه. دلت لرز بر می داره. دستت به گزگز می افته و سرت خارش می گیره. تو کنه دلت قند بارونه. دستت یواش یواش می ره که کتابه رو برداره. اما ...

به عنوان یه داداش نیمه آگاه بازگشت شازده کوچولو خونده یه توصیه ای بهت دارم : تمام پولاتو بذار تو جیب پیرهنت (یا مانتوت - البته ما اکیدا مخلص خواهران چادری هم هستیم) دستات رو تا آرنج (اگه جا نشد تا مچ) بکن تو جیب شلوارت. چشاتو محکم ببند. یه طوری که هوا هم از لای پلکات رد نشه و حس کنی الانه که چشات بترکن. در همین حال و احوالات سعی کن بدون برخورد به سایر مشتری ها و کتاب فروش و قفسه ها و ... راه خروج رو پیدا کنی. هم چی که رسیدی بیرون یه نفس عمیق بکش. چشاتو بازکن و دستت رو از جیبت دربیار. یه نفس عمیق دیگه ... حالا با حد اکثر سرعت بدو!

مذهب علیه ملت، ملت علیه مذهب

از همکف ابن سینا عبور می کنی که یکهو می بینی عده زیادی دور تابلوی انجمن حلقه زده اند و به چیری نگاه می کنند. تعجب می کنی و به سمت تابلو می ری . می بینی عکس زنی بی حجاب را بروی برد گذاشته اند که چهره اش را خون پوشانده. مطلب را می خوانی و می بینی که این بی حجابی و خون آلودگی ناشی از طرح ارتقای امنیت اجتماعی است.
من نمی خواهم مثل آن کسی باشم که بعد از خواندن این مطلب راه خود را می گیرد و میرود بی آنکه تفکری کند. چون اگر چنین کسی بودم عضو این وبلاگ نبودم . اما از طرفی دیگر نمی خواهم با هیاهو و بیان حرف هایی احساسی و سیاست زدگی وقت خود و شما را تلف کنم. می خواهم با سیری در تاریخ رفتار های اجتماعی ، آینده یا عکس العملی را برای این رخداد پیش بینی کنم.
من برای این کار از سخنرانی دکتر شریعتی با عنوان روشنفکر مدد می گیرم.او در این سخنرانی (که بسیار به دوستان شنیدن چند باره آن را توصیه می کنم!)تلاش می کند تا با بیان تاریخچه ای از شکل گیری طبقه روشن فکر در اروپا و چگونگی انتقال آن به جوامع غیر اروپایی به نقد این جریان به پردازد.
هر عملی را عکس العملی است. هر افراطی تفریطی را به دنبال دارد. یا بهتر بگوییم افراط در هر زمینه ای تفریط بعدی را در آن زمینه با خود به همراه خواهد داشت. جامعه بشری نیز دارای تدافع و تهاجم است. بقول" طا هندی" جوامع بشری همواره در حال افراط وتفریط هستند(او تمام مسائل اجتماعی را در تاریخ بر اصل تدافع و تهاجم پایه گذاری می کند).بشر همواره در حال تهاجم است یا در حال دفاع در برابر فکری است. یا آنقدر در مادیات افراط می کند که عکس العملش زهد و پارسایی می شود، و آنقدر در این زهد خود افراط می ورزد که دوباره دوچار تفریط در معنویت و افراط در مادیات می شود. می توان گفت همه مذاهب و مکاتب تاریخ ، مذاهب و مکاتب عمل و عکس العملی هستند.
مثلا در جامعه چین قدیم می بینیم اشرافیت و مادیت و لذت پرستی و زیبایی پستی رواج دارد و اصولا جامعه چین قدیم یک جامعه اشرافی ماده پرست و لذت پرست است . و آنقدر این اشرافیت و مادیت و لذت پرستی در این جامعه رسوخ می کند که نهضتی به پا می خیزد بنام لائوتسو و دعوت می کند تمام جهان را به انزوا گزینی و نفرت از جامعه و نفرت از مادیات و نفرت از زندگی اجتماعی و نتیجه فرار به طبیعت و دوری جستن از جامعه(که تفریطی است در برابر افراط قبلی) نهضت کنفسیوس می شود که تمام مسائل اجتماعی و تمام مسائل انسانی را خلاصه می کند در نظم اجتماعی. تمام فکر و فلسفه و مذهب و معنای بشریت را محدود می کند به نظام زندگی مادی دسته جمعی .یعنی آنچه لائوتسو جهان را به کلی ترک آن می خواند ، کنفسیوس جهان را به روی آوردن به آن تشویق می کند.
این یک عکس العمل طبیعی است. همان گونه که در طبیعت اگر توپی را باشدت از ارتفاعی به زمین بزنیم ، آن توپ به ارتفاعی بالا تر از آن ارتفاع قبلی می رود زیرا می خواهد تعادل ایجاد کند.
در اروپای پیش از مسیحیت ، قدرت پرستی ، انتقام جویی و لذت بردن از آدم کشی رواج داشت.دیدن مبارزه یک گلادیاتور با یک شیر درنده لذت بخش بود نه فقط برای اشراف و مردم عادی ، بلکه دانشمندان بزرگ و اندیشمندان برجسته و هنرمندان نامدار نیز از دیدن این صحنه لذت می برده اند. فلسفه روم بر لذت پستی و ماده پرستی است و درچنین اوضاعی است که فریاد عیسی بلند می شود " دوست داشتن، ساده بودن ، همدیگر را به هر شکل بخشیدن و هر گونه تجاوزی را نسبت به حق خود بر ستمگر عفو کردن." این تفکر افراطی ست اما برای تعدیل کسی که غرق در لذت بردن از خون است و فقط زبان شمشیر را می فهمد دارویی تند و لازم است . این پادزهری برای خوی آدم کشی روم است.
بعد همین روم که به لذت و وحشی گری تاکید می کرد، به زهد دچار می شود.آنقدر در زهد و پارسایی و نفرت از دنیا افراط می کند، که جامعه روم تبدیل به جامعه پارسایان و رهبانان می شود.و تبدیل به جامعه قرون وسطی می شود....
می توان از این دیدگاه به انقلاب 57 ایران نیز نگریست. در دوران حکومت پهلوی بر متجدد بودن و دین ستیزی آنقدر افراط ورزیده می شود و در تحقیر دین و دینداری زیاده روی صورت می گیرد و دنیا پرستی و مادیت و دین ستیزی تشویق می شود که جامعه روی به دین خواهی می آورد.جوانی که با افراط زیاد تا دیروز به مسائل مادی می پرداخت و از هر گونه معنویات منع می شد به یکباره به معنویت و گریز از مادیات روی می آورد.
اما بعد از حدود 30 سال از این واقعه شاهد تشویق افراد به دوری جستن از زندگی مادی و دعوت به زهد و ساده زیستی هستیم. دین به شدت تبلیغ می شود و در تریبون های رسمی و غیر رسمی در مذمت دنیا بسیار سخن ها مطرح می شود و امروز بر حفظ ظواهر دینی اصرار ورزیده می شود!
چه عکس العملی را می توان متصور بود!؟ آیا ما دچار افراط در معنویات (دنیا گریزی و مادیت ستیزی ) نشده ایم!!!

پلورالیسم; نگرشی بی طرف

پلورالیسم دینی تعاریف و کاربرد های گسترده ای دارد و برای حوزه ها ی مختلف آن اثبات و ردهای زیادی نگارش یافته که بعضا ارزش مطالعه دارند. پلورالیسم در لغت به معنی تکثر و تعدد است. و پلورالیسم دینی به نگرش ها و تئوری های فلسفی یا جامعه شناسی می گویند که به گونه ای معتقد به وجود تکثر در دین (مانند تعدد راه های رسیدن به خدا و رستگاری، تعدد برداشت ها ی صحیح از متون دینی و ...) می گویند.



من در اینجا فقط روی مسئله ی یکسانی ادیان در ارایه راه رستگاری در بعد اجتماعی دست می گذارم. متسفانه نمی توانم منبعی کتابی برای این یادداشت بیاورم و خود این نگرش را در کمتر جایی دیده ام. (البته کتاب "صراط های مستقیم" دکتر سروش به من توصیه شده و من هم به شما توصیه می کنم. خودم نخوانده ام، اگر مفید نبود نفرین نکنید!).





دلیلی که من برای اثبات پلورالیسم به مثابه نگرشی بی طرف دارم، بر اساس ناتوانی ادیان در بحث و گفتگو و اثبات خود است. از آنجاکه هر کدام از ادیان گفتمان ویژه خود را دارد و مفاهیم خاصی از کلماتی چون عدالت، عقل، حقیقت و ... برداشت می کند، عملا جایی برای نقد خود نگذاشته اند. بنابراین امکان اثبات خود را ورای ایمان مذهبی نیز از دست داده اند. به این معنی که تا به دینی ایمان نیاورده و گفتمان و تعاریف آن دین را نپذیریم، نمی توانیم در مورد آن قضاوتی کنیم. به عبارت دیگر معیار ومقیاس برون دینی و مستقلی در اختیار نداریم تا بی طرفانه در مورد ادیان گوناگون قضاوت کند و یکی را برتر از دیگری معرفی کند. حتی اگر فقط یک دین را حق و تنها راه رستگاری بدانیم(نگرش حد اقلی پلورالیسم)، تایین این که کدامیک حق است از عهده ی ما خارج است. در این شرایط که بزرگترین حقیقتی که هر دین ارایه می کند این است که آن دین حق است، و دلیلی برون دینی برای اثبات این مسئله ندارد، ادیان در جایگاه اثبات خود ارزش یکسانی پیدا می کنند. بنابراین حتی با فرض وجود حقیقتی مطلق، راهی برای دستیابی به آن وجود ندارد و ادیان مختلف در برابر ارایه ی حقیقت نمی توانند از یکدیگر پیشی بگیرند. در نتیجه با وجود اینکه پیروان یک دین خود را حق می دانند، نمی توانند از راه عقل این مدعای خود را ثابت کنند(همانگونه که پیش تر گفتم، به دلیل یکی نبودن پیش انگاشت ها و گفتمان آنها). بنابراین در بعد اجتماعی در مقابل پیروان ادیان دیگر برتری ندارند و ادیان در جامعه در یک سطح معرفتی عرضه می شوند و اگر حکومت(قدرت) از دینی پشتی بانی نکند، هیچ کدام از ادیان حق حذف دین دیگر را به بخاطر ناحق بودنش نخواهد داشت.



اگر این حقیقت از طرف ادیان و پیروان آنها پذیرفته شود، مدارا و حتی تعامل ادیان در بستر اجتماعی امکان پذیر و ساده خواهد بود. از نظر من این حقیقت مهمترین بعد و قابل دفاع ترین بعد پلورالیسم دینی است.