سلام
(بعد از مدتی که مدت کمی هم نبود گفتم که دستی به قلم ببریم (که البته قلمش مجازی هست) و چیزکی بنویسیم
اما از انجا که ترسی عجیب غریب همیشه گریبانم را گرفته باز هم جرئت به نوشتن نکردم برای همین فقط به معرفی کتاب بسنده کردم... )
پدر با دست به پیشخدمت اشاره کرد و از او خواست صورتحساب را بیاورد ، در همین فاصله از او پرسیدم :"پدر ،شما به خدا اعتقاد دارید ؟"
از جایش پرید و گفت :"فکر نمی کنی اول صبح برای طرح این سوال چندان مناسب نباشد ؟"
در این مورد با او موافق بودم ، اما پدر که خودش در سرزمین رویاها سیر می کرد ، نمی دانست که من در ساعات اول صبح کجاها بوده ام .
کاش می دانست . او می نشست و افکاری هوشمندانه را با دقت در ذهنش می پروراند ؛ هر از گاهی هم تردستی هایی با ورق انجام می داد ،
اما من دیده بودم که چگونه کارت های مختلف یک دست ورق می توانند در روز روشن ، مثل آدم های زنده ای که از گوشت و خون ساخته شده اند ،
به این سو و آن سو بروند.
گفتم :"اگر خدا واقعا وجود دارد ، در بازی قایم موشک با آفریده هایش بسیار هوشمند است."
پدر با صدای بلند خندید ، اما می دانستم که دربست با من موافق است.
گفت :"...میدانی ، به آسانی نمی توان گفت از میان خدا و آدم کدامیک بیشتر ترسیده اند .به گمان من ، چنین عمل آفرینشی هر دو طرف را می ترساند.
البته قبول دارم که او پیش از آنکه برود می توانست دست کم پای شاهکار خود امضا کند."
-"امضا کند ؟"
-"به آسانی می توانست نام خود را در دره یا جای دیگری حک کند."
-"پس شما به خدا اعتقاد دارید ؟"
-"چنین حرفی نزدم.در واقع حرف من این است که خداوند درعرش اعلا می نشیند و به ما می خندد ، چون به او اعتقاد نداریم."...
************************************
یوستین گوردر در این کتاب نیز همچون اثر پر آوازه دیگرش "دنیای سوفی" ، باز دنیای خیال و واقعیت را به هم می آمیزد و از این ترکیب زیبا برای
طرح مسائلی فلسفی و هستی شناختی بهره می جوید...
توصیه می کنم این کتاب رو حتما بخونید...

++++
نام کتاب : راز فال ورق
نویسنده : یوستین گوردر
ترجمه : عباس مخبر
ناشر : نشر مرکز
قیمت :4350تومان
طبیعیه که من کامنت اولو بذارم، مگه نه؟
به نظرم کتاب خوبی رو معرفی کردی. در یک عبارت بخوام پیام داستان رو بگم، می گم: "افرادی که خودشان را از قیل و قال کارهای روزمره کنار میکشند و از یک نقطه دورتر به دنیا نگاه میکنند به راز و رمزها پی میبرند."
این موضوع که دو داستان به طور همزمان شرح داده می شوند که در واقع از پی به یکدیگر گره خورده اند ولی کسی این را نمی داند، یکی از زیبا ترین کارهایی است که نویسنده داستان کرده است.
سلام،
این جور که پیداست گردر طرفدار زیاد دارد. ولی من چندان از «دنیای سوفی» خوشم نیامد؛ چون آن را کمی بچه گانه می دانستم. البته باید انصاف دهم که نویسنده به خوبی از پس روایت (آن هم روایت موازی و رازورزانه) برآمده است. فکر کنم بیان فلسفه به صورت ساده و داستانی هم ابتکاری بود که گردر به صورت خیلی خام و ناپخته عرضه می کند.
من امیدوارم سعادت خواند این کتاب را پیدا کنم مثل مطلب پایینی !
یاد هفت انگشت شدن یک دست جیم کری تو bruce almighty افتادم! خدا هیچ وقت دروغ نمی گه!
به نظر می آید نویسنده شخصیت ها و داستان را فدای تفکراتش می کند. البته برای قضاوت زود است.
سپاس