از همکف ابن سینا عبور می کنی که یکهو می بینی عده زیادی دور تابلوی انجمن حلقه زده اند و به چیری نگاه می کنند. تعجب می کنی و به سمت تابلو می ری . می بینی عکس زنی بی حجاب را بروی برد گذاشته اند که چهره اش را خون پوشانده. مطلب را می خوانی و می بینی که این بی حجابی و خون آلودگی ناشی از طرح ارتقای امنیت اجتماعی است.
من نمی خواهم مثل آن کسی باشم که بعد از خواندن این مطلب راه خود را می گیرد و میرود بی آنکه تفکری کند. چون اگر چنین کسی بودم عضو این وبلاگ نبودم . اما از طرفی دیگر نمی خواهم با هیاهو و بیان حرف هایی احساسی و سیاست زدگی وقت خود و شما را تلف کنم. می خواهم با سیری در تاریخ رفتار های اجتماعی ، آینده یا عکس العملی را برای این رخداد پیش بینی کنم.
من برای این کار از سخنرانی دکتر شریعتی با عنوان روشنفکر مدد می گیرم.او در این سخنرانی (که بسیار به دوستان شنیدن چند باره آن را توصیه می کنم!)تلاش می کند تا با بیان تاریخچه ای از شکل گیری طبقه روشن فکر در اروپا و چگونگی انتقال آن به جوامع غیر اروپایی به نقد این جریان به پردازد.
هر عملی را عکس العملی است. هر افراطی تفریطی را به دنبال دارد. یا بهتر بگوییم افراط در هر زمینه ای تفریط بعدی را در آن زمینه با خود به همراه خواهد داشت. جامعه بشری نیز دارای تدافع و تهاجم است. بقول" طا هندی" جوامع بشری همواره در حال افراط وتفریط هستند(او تمام مسائل اجتماعی را در تاریخ بر اصل تدافع و تهاجم پایه گذاری می کند).بشر همواره در حال تهاجم است یا در حال دفاع در برابر فکری است. یا آنقدر در مادیات افراط می کند که عکس العملش زهد و پارسایی می شود، و آنقدر در این زهد خود افراط می ورزد که دوباره دوچار تفریط در معنویت و افراط در مادیات می شود. می توان گفت همه مذاهب و مکاتب تاریخ ، مذاهب و مکاتب عمل و عکس العملی هستند.
مثلا در جامعه چین قدیم می بینیم اشرافیت و مادیت و لذت پرستی و زیبایی پستی رواج دارد و اصولا جامعه چین قدیم یک جامعه اشرافی ماده پرست و لذت پرست است . و آنقدر این اشرافیت و مادیت و لذت پرستی در این جامعه رسوخ می کند که نهضتی به پا می خیزد بنام لائوتسو و دعوت می کند تمام جهان را به انزوا گزینی و نفرت از جامعه و نفرت از مادیات و نفرت از زندگی اجتماعی و نتیجه فرار به طبیعت و دوری جستن از جامعه(که تفریطی است در برابر افراط قبلی) نهضت کنفسیوس می شود که تمام مسائل اجتماعی و تمام مسائل انسانی را خلاصه می کند در نظم اجتماعی. تمام فکر و فلسفه و مذهب و معنای بشریت را محدود می کند به نظام زندگی مادی دسته جمعی .یعنی آنچه لائوتسو جهان را به کلی ترک آن می خواند ، کنفسیوس جهان را به روی آوردن به آن تشویق می کند.
این یک عکس العمل طبیعی است. همان گونه که در طبیعت اگر توپی را باشدت از ارتفاعی به زمین بزنیم ، آن توپ به ارتفاعی بالا تر از آن ارتفاع قبلی می رود زیرا می خواهد تعادل ایجاد کند.
در اروپای پیش از مسیحیت ، قدرت پرستی ، انتقام جویی و لذت بردن از آدم کشی رواج داشت.دیدن مبارزه یک گلادیاتور با یک شیر درنده لذت بخش بود نه فقط برای اشراف و مردم عادی ، بلکه دانشمندان بزرگ و اندیشمندان برجسته و هنرمندان نامدار نیز از دیدن این صحنه لذت می برده اند. فلسفه روم بر لذت پستی و ماده پرستی است و درچنین اوضاعی است که فریاد عیسی بلند می شود " دوست داشتن، ساده بودن ، همدیگر را به هر شکل بخشیدن و هر گونه تجاوزی را نسبت به حق خود بر ستمگر عفو کردن." این تفکر افراطی ست اما برای تعدیل کسی که غرق در لذت بردن از خون است و فقط زبان شمشیر را می فهمد دارویی تند و لازم است . این پادزهری برای خوی آدم کشی روم است.
بعد همین روم که به لذت و وحشی گری تاکید می کرد، به زهد دچار می شود.آنقدر در زهد و پارسایی و نفرت از دنیا افراط می کند، که جامعه روم تبدیل به جامعه پارسایان و رهبانان می شود.و تبدیل به جامعه قرون وسطی می شود....
می توان از این دیدگاه به انقلاب 57 ایران نیز نگریست. در دوران حکومت پهلوی بر متجدد بودن و دین ستیزی آنقدر افراط ورزیده می شود و در تحقیر دین و دینداری زیاده روی صورت می گیرد و دنیا پرستی و مادیت و دین ستیزی تشویق می شود که جامعه روی به دین خواهی می آورد.جوانی که با افراط زیاد تا دیروز به مسائل مادی می پرداخت و از هر گونه معنویات منع می شد به یکباره به معنویت و گریز از مادیات روی می آورد.
اما بعد از حدود 30 سال از این واقعه شاهد تشویق افراد به دوری جستن از زندگی مادی و دعوت به زهد و ساده زیستی هستیم. دین به شدت تبلیغ می شود و در تریبون های رسمی و غیر رسمی در مذمت دنیا بسیار سخن ها مطرح می شود و امروز بر حفظ ظواهر دینی اصرار ورزیده می شود!
چه عکس العملی را می توان متصور بود!؟ آیا ما دچار افراط در معنویات (دنیا گریزی و مادیت ستیزی ) نشده ایم!!!
طبیعتا با نظر شما موافقم.
اما فرض شما و پایه بحث شما این است که هر افراطی یک تفریط را ناشی می شود و بالعکس.
حال اگر فرض کنیم که چنین اندیشه بدایتا غلط بوده باشد چه بر سر بحث می آید؟
مقصود آن که، لطفا پایه بحثتان را محکم تر کنید.
توضیح فنی: دفعه بعدی غلط های نگارشی و املایی را درست نمی کنم!
من این بحث را (تفریط در یک موضوع نتیجه افراط قبلی ست و بالعکس ) از دکتر شریعتی نقل قول کردم که او هم از طا هندی نقل می کند. اما فکر می کنم شواهد تاریخی ارائه شده تا حدودی این بحث را پاسخ بگوید . البته این تمام ماجرا نخواهد ، چون در رخداد های اجتماعی یک فاکتر به تنهایی عملگر نخواهد بود!
با وجود اینکه این نظریه (هر افراطی یک تفریط را ناشی می شود و بالعکس) شواهد تاریخی بسیاری دارد بعید می دانم بتوان از آن الگویی برای آینده استنتاج کرد. ایرادهایی که من بر این نظر دارم:
۱. در این نظریه جایی برای وضعیت "بی تفاوتی" جامعه وجود ندارد. که جوامع اغلب در آن بسر می برند و فقط در تحولات بزرگ از آن خارج می شوند.
۲. در این نظریه، امکان و شرایط تغییر موضوعی که افراط و تفریط در آن انجام می شود وجود ندارد.
۳. این حقیقت از نظر دور مانده که جوامع اغلب در مقابل تغییرات موضع می گیرد. چه افراطی باشد چه تفریطی.
۴. در جوامع مدرن و به نسبت پلورال، هر دو جنبه افراطی و تفریطی در جامعه وجود دارند و تغییر از یکی به دیگری رخ نمی دهد. و این نظریه در این جوامع کارایایی لازم را ندارد.
در هر حال این نظریه یکی از موجه ترین تفسیرها از پیشامدهای اخیر است. و به ما یادآوری می کند که حداقل در شرایط فعلی از افراط و تفریط بپرهیزیم.
البته دوستان تا حدودی به مسائل مطرح شده توسط شما پاسخ گفتند.
اما من هم بنا به وظیفه چند پاسخ کوتاه خواهم داد.
افراط و تفریط در یک جامعه مطابق با شواهد آورده شده ، حالتی است که به شکل عرف و یا به شکل قوانین بر جامعه حاکم می شود. اگر هم فردی نسبت به عرف یا قانون بی تفاوت باشد عرف و قانون نسبت به او بی تفاوت نخواهند بود. پس در هر صورت نسبت به افراط ها یا تفریط ها دارای موضع خواهد بود .(اگر چه ممکن است این موضع را بروز ندهد.)
نمی دانم منظور شما از تغییرات و موضع گرفتن چیست؟ اما من فکر میکنم این گرایش از افراط به سمت تفریط و بالعکس توسط خود جامعه صورت می گیرد.یعنی مثلا اگر در اروپا اگر طبقه ای بنام روشنفکر تشکیل می شود نه از روی زور و اجبار خارجی که به خاطر تغییرات جامعه از حالت دینخواهی و دنیا ستیزی به دنیا طلبی و دین گریزی است.پس تغییر حاصل توسط جامعه رخ می دهد و جامعه نمی تواند نسبت به خود موضع بگیرد.
تکثر با این نظریه منافات ندارد بعنوان مثال در اروپا مدت زیادی است که مادیات تبلیغ می شود و مورد استقبال جامعه است اما چند سالیست که در این جوامع گرایش به معنا و عرفان و گریز از مادیات در حال پیشروی است! و این جامعه کاملا متکثر است لیکن تفکر حاکم و غالب یک تفکر واحد است.
همان طور که پیش تر اعلام کردم از موافقان این نظریه هستم و از جوابتان برداشت کردم که ظاهرا مرا مخالف دانسته اید.
به هر حال اندکی هم با The One موافقم. یعنی این نظریه نیز همانند تمامی نظریات انسانی که سعی در بررسی رفتار ها و رویکرد های اجتماعی در ابعاد کلان دارد دارای خلل و نواقصی است که آن را از مناعت به دور می کند.
اما با نظر مطلق وی، یعنی این که این نظریه در پیش بینی نسبی آینده ناکارآمد است، شدیدا و اکیدا مخالفم.
چرا که در نظرم این نظریه - با وجود نقایصش - می تواند تا حدی خوبی رفتار کلی و اجتماعی را گوش زد کند و پیامدهای احتمالی یک رفتار اجتماعی را متذکر شود.
اما چونان قبل، بر سر حرفم هستم، نظریه ای که در بحث خود به صورت ضمنی به استفاده آن پرداخته اید، از استحکامات عقلی ای برخوردار است که بدان ها اشاره ای نکرده اید.
خواهش مند است مطلبی نیز در پشتیبانی این نظریه ارسال نمایید.
من کتاب یا منبعی را سراغ ندارم ولی حتما از اساتید امر در این مورد سوال خواهم کرد و نتیجه را به شما و دوستان اطلاع خواهم داد.
1. " لا یری الجاهل الا مفرِطا او مفَرطّا "
امام علی می گوید جاهل را در غیر از این دو حال نمی یابی: افراط یا تفریط.
2. با فرض این که اکثریت جامعه در جهل به سر می برند؛ من از این بعد به مسئله نگاه می کنم ؛ اگر ما جهل را از حکومت و سپس از جامعه دور کنیم، به تبع می توانیم رفتار افراطی یا تفریطی را هم کنترل کنیم و به سوی تعادل پایدار سوق دهیم. (لطفا به گزاره ی ابتدای بند که جامعه را جاهل فرض کرده بودم خرده مگیرید، چون شواهد غیر قابل انکاری از لحظه ی تاسیس اولین اجتماع برای این ادعا وجود دارد. تازه من این موضوع را فقط فرض کرده ام و قطعیت آن را هنوز تصدیق نکرده ام!)
3. مهمترین چیزی که در این کلمه ی قصار به چشم می خورد این است که امام بیش از این 2 حال برای جاهلی متصور نشده اند (نقض نظر The One که حالت سومی به نام بی تفاوتی مطرح کرد.)
4. با نظر purepersian موافقم؛ ولی لازم است به ایشان گوشزد کنم در سطح مباحث ما این قدر شواهد تاریخی و بعضا عقلی کفایت می کند. علاقه مندی ایشان به عمق دادن به چنین مسایلی را می ستایم.
5. می توان گفت تکامل جامعه ای با دوره ی تناوب افراط ها و تفریط های آن جامعه ارتباط عکس دارد. یعنی اگر این افراط و تفریط های متناوب با فاصله ی زمانی بیشتری صورت گیرد، نتیجه می شود که آن جامعه در پایبندی به اصول و قوانین و عرف خود به درجه ی خوبی رسیده است. مثال قابل ذکر فراوان است، از جمله جامعه ی ایران که فاصله ی بین دوره ی بی بند و باری تا دوره ی زهد آن چندان زیاد نیست( = فاصله بین انتخاب شدن دو رییس جمهور)
البته فکر کنم شما در استفاده از این جمله اما علی دچار اشتباه شده اید. این رفتار جامعه ناشی از جهل نیست! و نکته دیگر اینکه عاقلان و حکیمان نیز دچار افراط ها و تفریط ها می شوند مانند مثال چین . البته بادقت در مثال اروپا و نقش آموزه های مسیح می توان دید که این افراط یا تفریط به عنوان دارویی برای رسیدن به تعادل است.پس من فکر می کنم این مسئله با از بین بردن جهل از جامعه حل نخواهد شد . فکر کنم این افراط ها و تفریط ها ناشی از همان تکثر عقاید و راه ها در یک جامعه باشد.
و اما دوره تناوب این افراط و تفریط به نظر کوتاه شده است اما نه این قدر که شما گفتید . ما از بعد از دهه 50 در ایران دوره بی بندو باری نداشته ایم. هرانچه در ایران رخ می داده است در تلاش برای دوری از آن روزگار بوده است و هنوز هم جامعه خواهان دین و عفت است.جملات من بدان دلیل سوال گونه بود که معتقدم که حتی در آغاز یک تغییر در مسیر حرکت جامعه هم قرارا نداریم. باید بیش از این منتظر ماند تا یک تغییر بزرگ را در جامعه دید.
من فقط به دنبال ایجاد یک سوال در ذهن بودم تا ما را نسبت به خطرات احتمالی این گونه رفتار ها آگاهی بخشد.
سلام
من باب قضیه افراط و تفریط جامعه ایران ترجیحا از بدبهیات می پرهیزم (در طول یک ماه و نیم گذشته چند طرح ضربتی و فوری داشتیم از حجاب گرفته تا قلیان ! ملتی که چیزی به اسم انقلاب فرهنگی دارد و در فرهنگ هم انقلاب می کند (( انقلاب و فرهنگ دو واژه نقیض و به شدت متناقض هم هستند که توضیح آن در این گفتار نمی گنجد )) و تازه صحبت از انقلاب فرهنگی دیگر در راه است ، ملتی که ادبیات انقلابش پر رنگ( انقلاب خود در زمره های افراط است ! ) و هر روز سخن از براندازی نرم و سخت و ... دارد ، ملتی که ... ! هیچ ، باقی بماند که قرار بود وقت اتلاف بر آنچه واضح است نشود! )
در باب نظریه که با قید تمام نظریات حوزه علوم انسانی و اجتماعی آن را قابل بررسی می دانم و نیز آن افراط است که تفریط بعدی را موجب می شود و بالعکس ، منتهی مراتب نظریه سوم « بی تفاوتی» را نمی پذیرم و آن را خود تفریطی نسبت به قضیه تفاوت و آگاهی می دانم و خود شامل این دسته است نه دسته ای دیگر ! و دیگر درباره این که « جوامع اغلب در مقابل تغییرات موضع می گیرد ، چه افراطی باشد چه تفریطی» آن تغییر اصولا و تجربتا از افراطی به سمت تفریطی دیگر است یا بالعکس که باز به اصل افراط و تفریط عمل می کنند !
در باب علل عقلی قضیه و استدلالات بهتر بود که دوستان مدعی آن خود به اشارت مطرح می کردند تا گفتار واضح شود ! این قضیه از علل جامعه شناسانه تا علل روانشناسانه و ساختار شخصیتی و دیگر چه و چه قابل بررسی است منتها نه در یک پست یک وبلاگ !
« می توان گفت تکامل جامعه ای با دوره ی تناوب افراط ها و تفریط های آن جامعه ارتباط عکس دارد.» این بیان از کاملترین تحلیل های نظرات پست حاضر بود منتهی منظور از تقسیم بندی این دو دوره و شاهد مثال ادامه آن و ارتباطش را متوجه نشدم : فاصله ی بین دوره ی بی بند و باری تا دوره ی زهد آن چندان زیاد نیست = اولی با دروه جناب آقای خاتنمی و دومی با احمدی نژاد !!!!!!
و در آخر در باب جمله انتهایی پست که : « چه عکس العملی را می توان متصور بود!؟ آیا ما دچار افراط در معنویات (دنیا گریزی و مادیت ستیزی ) نشده ایم!!! » چه بسا بهتر بود ارائه دهنده مطلب خود راهکاری ارائه می کرد و یا نظر دهندگان بیشتر به این پرسش و راهکار رهایی از این دور می اندیشیدند ! ( جمله آخر که ما دچار شده ایم یا نه که نه ، می خواهند ما را به افراط دچار معنویت کنند ولی نسل ما به تفریط معنویت گریز می شود (( در این زمینه و در باب دین در جامعه امروز شخصا نظری دارم که در اینجا نمیگنجد ، به تفصیل در آتی خدمت عارض می شوم !))
ولی برای فرار از افراط و تفریط ( افراط و تفریط افراطی نه در حد نیاز و طبیعت یک جامعه !!! ) و رسیدن به تعادل تنها راهکار موثر و سازنده را اصلاح هر آنچه که امروز افراط و تفریط است می دانم ، اصلاحات پاسخ اصلی به این فرآیند جاهلانه است و بس !
البته که انقلاب یک فرایند افراطی در تغییر از افراط به تفریط و از تفریط به افراط است.اما همیشه این تغییرات با انقلاب صورت نمی گیرد بلکه گاه اصلاحات این کار ار می کند . البته این موضوع بستگی به خلق و خوی جامعه و حاکمان آن نیز دارد.