پلورالیسم دینی تعاریف و کاربرد های گسترده ای دارد و برای حوزه ها ی مختلف آن اثبات و ردهای زیادی نگارش یافته که بعضا ارزش مطالعه دارند. پلورالیسم در لغت به معنی تکثر و تعدد است. و پلورالیسم دینی به نگرش ها و تئوری های فلسفی یا جامعه شناسی می گویند که به گونه ای معتقد به وجود تکثر در دین (مانند تعدد راه های رسیدن به خدا و رستگاری، تعدد برداشت ها ی صحیح از متون دینی و ...) می گویند.
من در اینجا فقط روی مسئله ی یکسانی ادیان در ارایه راه رستگاری در بعد اجتماعی دست می گذارم. متسفانه نمی توانم منبعی کتابی برای این یادداشت بیاورم و خود این نگرش را در کمتر جایی دیده ام. (البته کتاب "صراط های مستقیم" دکتر سروش به من توصیه شده و من هم به شما توصیه می کنم. خودم نخوانده ام، اگر مفید نبود نفرین نکنید!).
دلیلی که من برای اثبات پلورالیسم به مثابه نگرشی بی طرف دارم، بر اساس ناتوانی ادیان در بحث و گفتگو و اثبات خود است. از آنجاکه هر کدام از ادیان گفتمان ویژه خود را دارد و مفاهیم خاصی از کلماتی چون عدالت، عقل، حقیقت و ... برداشت می کند، عملا جایی برای نقد خود نگذاشته اند. بنابراین امکان اثبات خود را ورای ایمان مذهبی نیز از دست داده اند. به این معنی که تا به دینی ایمان نیاورده و گفتمان و تعاریف آن دین را نپذیریم، نمی توانیم در مورد آن قضاوتی کنیم. به عبارت دیگر معیار ومقیاس برون دینی و مستقلی در اختیار نداریم تا بی طرفانه در مورد ادیان گوناگون قضاوت کند و یکی را برتر از دیگری معرفی کند. حتی اگر فقط یک دین را حق و تنها راه رستگاری بدانیم(نگرش حد اقلی پلورالیسم)، تایین این که کدامیک حق است از عهده ی ما خارج است. در این شرایط که بزرگترین حقیقتی که هر دین ارایه می کند این است که آن دین حق است، و دلیلی برون دینی برای اثبات این مسئله ندارد، ادیان در جایگاه اثبات خود ارزش یکسانی پیدا می کنند. بنابراین حتی با فرض وجود حقیقتی مطلق، راهی برای دستیابی به آن وجود ندارد و ادیان مختلف در برابر ارایه ی حقیقت نمی توانند از یکدیگر پیشی بگیرند. در نتیجه با وجود اینکه پیروان یک دین خود را حق می دانند، نمی توانند از راه عقل این مدعای خود را ثابت کنند(همانگونه که پیش تر گفتم، به دلیل یکی نبودن پیش انگاشت ها و گفتمان آنها). بنابراین در بعد اجتماعی در مقابل پیروان ادیان دیگر برتری ندارند و ادیان در جامعه در یک سطح معرفتی عرضه می شوند و اگر حکومت(قدرت) از دینی پشتی بانی نکند، هیچ کدام از ادیان حق حذف دین دیگر را به بخاطر ناحق بودنش نخواهد داشت.
اگر این حقیقت از طرف ادیان و پیروان آنها پذیرفته شود، مدارا و حتی تعامل ادیان در بستر اجتماعی امکان پذیر و ساده خواهد بود. از نظر من این حقیقت مهمترین بعد و قابل دفاع ترین بعد پلورالیسم دینی است.
خوشحالم که به فکر افتادی...
من کتاب صراط های مستقیم رو گیر اوردم، به نظر می رسه که مبنای پلورالیسم دینی با کمی مشکلات همراه باشه ولی با کمی اغماض و جایگزینی نظرات منطقی تر از خیلی از نظر های انحصارگرایان صحیحتر است.
چه می گویم که هست این سر باریک
شب روشن میان روز تاریک
وجود کل کثیرِ واحد آید
کثیر از روی کثرت می نماید
خوشحالم که نظر گذاشتی!
این هم خود نگاهی پلورال به مساله است که بدون برگزیدن مطلق نظری (انحصارگرایی یا پلورالیسم) مقایسه ای نسبی بین آنها انجام دهیم. این نکته گاهی اغلب فراموش می شود که قبول پلورالیسم(نه صرفا دینی) منجر به قبول تکثر راه های استدلال می شود.
شاید خدا یکتای مطلق باشد، انسان به تعداد انسان هایش تعریف می شود.
سوال: آیا پلورالیسم دینی در شرایطی که باور های دینی مذاهب مختلف تقریبا معادل یکدیگرند و با اندکی کنکاش می توان به دینی مشترک در بین آن ها رسید هم چنان صادق است؟
اعنی: اگه بشه نشون داد که مثلا اسلام جامع و مانعه و هرچی مسیحیت بیان کرده و هرچی که در مذهب یهود هست رو شامل می شه و تمام مذاهب دیگه هم انشعاباتی سهل انگار تر یا افراطی تر از اون هستن، بازم پلورالیسم داریم؟
(توجه: سوال تنها خطاب به The One بیان نشده)
این معادل بودن، شرایط تبادل افکار و عقاید و در نتیجه تعامل را فراهم می آورد که یکی از اهداف و پیامد های پلورالیسم است. ولی در کنار مقبول بودن این تعامل باید این نکته را به خاطر داشت که همیشه جایی برای برداشت های مختلف، حتی از دینی واحد، وجود دارد و این یکی از مبانی پلورالیسم است.
پس رسیدن به دینی واحد ولی با برداشت های مختلف با پلورالیسم منافاتی ندارد.
پ.اعنی: پلورالیسم دینی (به صورت مساحمه آمیز) می تواند پذیرش همین انشعاباتی سهل انگار یا افراطی باشد. یعنی پذیرش اینکه نیازی به پیروی از دین جامع یا ارتدکس نیست. البته از نظر برداشتی که من از پلورالیسم دارم، نمی توان جامعیت دینی را اثبات کرد.
وجود برداشت های گوناگون ادیان مختلف از مفاهیمی چون حقیقت، رستگاری و ... اجتناب ناپذیر است، پس بهتر نیست ملاکی فرادینی برای محک زدن حقانیت مذهبی برگزینیم و بر مبنای آن بسنجیم چه دینی برترین است؟
مثلا اخلاق که معیاری ست که مستقل از دین تعریف می شود؛ می توان گفت برترین دین آن است که بهترین و کامل ترین فضیلت های اخلاقی را معرفی کند و در جهت اجرای آن گام بردارد.
یا عقل ؛ یعنی آن مذهبی برحق است که کمترین تناقضات عقلی و فلسفی در معارف آن یافت شود. در این میان تکلیف ما با تعاریفی مثل سعادت و کمال مشخص است، چراکه چنین واژگانی در حوزه ی اخلاق بیش از یک معنا ندارند. (شاید این جمله ی آخری را با شک بیان کردم!)
فکر کنم انحصار دین در یک جامعه نشان از عدم وجود فضای پلورال در آن جامعه نیست؛ یعنی اگر به شکلی غیر طبیعی بخواهیم مذهبی را از صفحه ی روزگار محو کنیم، یا با زور مانع گروش به آن شویم، آن گاه ما پلورالیزم را خدشه دار کرده ایم.
"انحصارگرایی مصنوعی" نه تنها باعث به وجود آمدن برخی باورهای کاذب، خرافات و کج اندیشی در آن دین می شود. بلکه باعث می شود جامعه گام به گام به افول خود نزدیک میشود. (ن.ک. جستاری پیرامون ...)
اما پاسخ من برای پرسش آن پارسی خالص:
گویا قسمتی از جوابم را در بالا گفتم؛ اگر روند اثبات اشتراکات ادیان مختلف طبیعی باشد باز هم می توان گفت پلورالیزم نقض نشده است.
سوالی هم از من از PurePersian دارم: چرا واحد موضوع بندی حذف شد؟
این همان کاری است که "کدیور" برای اثبات تشیع می کند. در حقیقت ایده ی اصلی من برای ورود به پلورالیزم همین نگاه ملاک های فرادینی کدیور بوده. به نظر من چنین ملاک هایی وجود ندارند و انحصارگرایی ادیان هر گونه ملاکی را به انحصار خود در می آورند.( حتی ملاک های اخلاق، عقل و عرفان را). از طرف دیگر ادیان می توانند به راحتی ملاکی را مردود بشمارند، مانند مسیحیت که علم و تفکر را مردود می دانست.
مزیت اخلاق فقط از آن جهت است که انسان های بی دین ولی اخلاقی وجود دارند(پیامد "مرگ خدا" در غرب). ولی نباید الفاظی چون "اخلاق اسلامی" را فراموش کرد. ادیان در اخلاق بیش از حوزه های دیگر نفوذ کرده اند.
انحصار دین در یک جامعه نشان از عدم وجود فضای پلورال در آن جامعه نیست؛ ولی انحصار سیاسی یک دین انحصارگرا کمتر می تواند به جامعه ای پلورال منجر شود.
یقین هدف من از طرح سوال نقض پلورالیسم نبوده، چه من خود بدان معتقدم. لکن منظور ایراد تشکیکی به بحث بود تا جای تفکر باز شود - که گویا موفق هم بوده است! - و اندکی تامل را به منطق بیافزاید. اما بازهم بر سر موضع خود هستم، چرا که حس نمی کنم سوالم را پاسخی گفته باشید.
در جواب سوال فنی شما باید بگویم که همان طور که در جلسه داخلی محفل تبیین و تاکید شد، فرایند موضوع بندی محتاج گذشت زمان است و پختگی می طلبد. یکی از روش هایی که امتحان کردیم نظام طبقه بندی بر اساس زمینه فکری مطلب بود. براساس آن چه در این چند روز گذشت روشن شد که این نظام، نظامی ناکارآمد است، و هر چند که ممکن است جامع به نظر آید، هرگز مانع نخواهد بود.
لکن، به زودی زود شاهد نظام جدید و جایگزینی خواهید بود که می توانید مطمئن باشید تفکر بیش تری در پسش بوده و احتمالا رضایت شما را نیز برآورده خواهد کرد.
ما هم چنین برداشتی نکردیم!
از علاقه ی شما به بحث سپاس گذارم. امیدوارم جواب خود را گرفته باشید.
ولی می توانستید از منظر مقبول بودن این نظر(پلورالیسم بی طرف) نزد ادیان انحصارگرا به بحث وارد شوید.
تکثر در یک جامعه انسانی چیزی ثابت شده است و مختص جامعه مدرن نیست.من فکر می کنم هر شکل از حکومت به نوعی سعی دارد این تکثر را تبدیل به وحدت کند. یا بهتر بگویم هر سازمان اجتماعی به دنبال وحدت است.
دیکتاتوری تکثر را با سرکوب مهار می کند و دمکراسی با انگشت گذاشتن بر روی مشترکات.
اما من فکر می کنم دینی مثل اسلام اجازه مانور را به تکثر به خوبی می دهد. این را از نحوه آیات قران(محکم و متشابه ) یا قوانین اسلام می توان فهمید. ما در اسلام اجازه طلاق داریم یعنی می پذیریم که ممکن است همه خانواده های تشکیل شده مناسب نباشند. یا مثال بهتر وجود ازدواج موقت است که پذیرفتن ظرفیت های متفاوت برای آدم های متفاوت است!
جمله ی اول را قبول ندارم چون حتی در جوامع مدرن هم ادیان و نهادهای اجتماعی به سختی یکدیگر را تحمل می کنند. به نظر من پلورالیسم بزرگترین دستاورد و مهمترین وجه مدرنیسم است. در مورد دیکتاتوری با تو موافقم ولی انگشت گذاشتن بر روی مشترکات خود نشان دهنده ی به رسمیت شناختن تفاوت و در نتیجه تکثر است. دموکراسی فعلا بهترین نوع حکومت برای پلورالیسم است. البته سکولار بودن حکومت (چه دموکراسی، چه دیکتاتوری) مهمترین وجه حکومت جامعه های پلورال است.
در مورد اسلام باید بگویم، صرف نظر از نفس خود اسلام، فرقه های زیادی وجود دارند که هیچ کدام یکدیگر را تحمل نمی کنند و بشدت ضد پلورالیسم است.
مثال ازدواج را درک نمی کنم.
سلام دوست عزیزم
به نظرم اطلاعات زیادی نه در باره پلورالیسم نه در باره دکتر سروش که اولین کسانی بود که این بحث را علم کرد و نه در باره قرآن نداری.
توصیه می کنم به مصداق آیه و عباد الرحمن الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه همه نظرات را در این مورد بشنوی و بعد برای خودت موضعی اتخاذ کنی
چون راهی که می روی به ترکستان است
راهی که یزید را با حسین یکی می کند
و تفاوتی بین این دو نمی بیند
دل به جبر الهی می سپرد و دچار دلمردگی عجیبی می شود
اگر در قرآن غور کنی باید بدانی که در قرآن سبیل جمع بسته شده ولی صراط هرگز
یعنی صراط یکی است ...
بد نیست در این مورد بیشتر صحبت کنیم
نگرشی که من در این یادداشت به پلورالیسم داشته ام مبتنی بر عقاید دکتر سروش و قرآن نبوده است و این مساله ضعفی بر مطلب من شمرده نمی شود. برداشت من خود برداشتی پلورال از پلورالیسم است که در مبانی استدلالی خود آگاهی لازم را دارد. بحث من نه بر مبنای قرآن و نه اسلام بلکه بر مبنای تفاسیر دینی ویژه ای است که ادیان (بویژه الهی و من جمله اسلام) از مفاهیم اولیه لازم برای گفتمان اریه می دهند.
این اندیشه به هیچ وجه موجب یکی پنداشتن یزید و حسین نمی شود و بیشتر بر تفاوت های بنیادی آنها تاکید دارد.
باز هم تاکید می کنم که نگاه من به مساله نگاهی برون دینی بوده است. این نکته را هم قبول دارم که دینی مانند اسلام تنها یک راه و صراط می شناسد و آن خودش است. کاملا بدیهی است که اگر دینی انحصارگرا را بپذیریم، صراط فقط یکی خواهد بود.
خوشحال خواهم شد که بیشتر صحبت کنیم . هر چند بیشتر خوشحال می شدم اگر نقد شما بجای آنکه متوجه اطلاع من از قرآن و دکتر سروش باشد متوجه استدلال من در این نگرش خاص به مساله می بود.
با سپاس از نظر ارزشمند شما
رای حسین بر بحث بیشتر را می پسندم.
هر چند که با نفی مطلق پلورالیسم مخالفم، لکن به نظرم پلرالیسم نیز، همانند هر مکتب فلسفی انسانی، دارای خلل و سستی هاییست که شمولیت آن را به انتفاء می رساند و لزوم وجود نظریه ای مکمل را تشدید می کند.
هم چنین، با این که لحن نظر حسین اندکی تند بود، استنادش بر آیات قرآن را می ستایم و امیدوارم بحث های فلسفی ما جنبه دینی اش را نیز حفظ کند. البته، این به معنی تایید من بر برداشت ایشان از قرآن نیست.
مهمترین جنبه ی پلورالیسم این است که براشتی مطلق، حتی از خود پلورالیسم، مطلقا وجود ندارد.
در مورد ازدواج مراجعه کن به سخنرانی دکتر شریعتی با عنوان فاطمه فاطمه است. این یک مثال از به رسمیت شناختن تکثر در اسلام است . اسلام پذیرفته است که انسانها دارای ظرفیت های یکسانی نیستند. و قرار نیست برای یک عمل واحد انتظار یک عکس العمل واحد را داشته باشیم.
"جمله ی اول را قبول ندارم چون حتی در جوامع مدرن هم ادیان و نهادهای اجتماعی به سختی یکدیگر را تحمل می کنند." جمله من یک جمله بدیهی است زیرا انسان ها یکسان نیستند پس جوامع انسانی هم سرشار از تکثر خواهد بود. علت سختتر شدن کار ادیان و نهاد های اجتماعی در جامعه مدرن ، تقابل بیشتر آنها به خاطر نزدیک شدن ارتباطات است.