محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

تنها .. می ماند

گرم شده بود، هم سرش هم فکّش، داشت نطق می کرد، یه مشت اراجیف اگزیستانسیل. اصلا توجهی به من نداشت. منو تنها پا در هوا ول می کرد. انگار اصلا وجود نداشتم، حافظه اش گازشو گرفته بود رفته بود به گذشته، هیچ توجهی به الان نداشت، فراموش کرده بود این منم که هی دارم بهش ثابت می کنم که وجود داره. ناخودآگاه داشت باهام بازی می کرد، مثل یه کش که دور دست می پیچونن بدون اینکه هدفی داشته باشن، مثل یه بچه منو بالا می انداخت بعد اون پایین مایینا می گرفت. داشتم سرگیجه می گرفتم خودمم دیگه نمی فهمیدم چی ام، برا همین داد زدم: تایم اوت! این آخر کارم بود.

من بعدا فهمیدم؛ یهو خفه شد. تو چشه تک تک مخاطباش نگاه کرد، انگار دنبال رد پای من بود. ولی هیچی پیدا نکرد. منتظر شد یکی اسمی از من ببره یا حداقل اشاره ای کنه. باز هم هیچی، هر کی رفته بود دنبال مال خودش. تنها مونده بود، اونقد که داشت باور می کرد اصلا وجود نداره. تقصیر خودش بود، زیاده روی کرده بود. ولی دلم براش سوخت، یعنی برا خودم سوخت، آخه قرار بود من همیشه وجود داشته باشم. پس آروم از لای لباش گفتم: تنها صدا است که می ماند!

نظرات 9 + ارسال نظر
اژدری 1387/06/26 ساعت 05:13 ب.ظ http://www.ajdargraphic.blogfa.com

سلام

بیا که به روزیم

درود....
من به روزم بازم سرکی بزنی خوشحال میشم....
راستی من اگزیستانسیلیسم رو ارجاف نمی دونم فلسفه ی شیرینی به خصوص با سارتر....

می توانید "اراجیف اگزیستانسیل" را «ابراز وجود» معنی کنید!

با اینکه سارتر فرانسوی احساساتی تفکر اگزیستانس ناب آلمانی رو به لجن کشید هنوز به عنوان ادیب و مخصوصا کارهای تئاتری اش دوستش دارم!

علی 1387/06/27 ساعت 12:41 ب.ظ http://shahrestani.ir/weblog/

فکر می کنم گفتن تنها صداست که می ماند به اگزیستانسیالیست ها خیلی کار پر فایده ای نباشه اما ....

من با این جوریش خیلی بیشتر حال می کنم، شکستن قالب، قالب خوبه برای آدمهایی که توش بگنجند، من با بی قالبی، یا حداقل کم قالبیش خیلی بیشتر موافقم.

اشتباه می کنی: اگر تهوع را خوانده باشی در آخرش تنها صدای خواننده ی جاز است که می ماند! و وجودش کمی توجیه پذیر است

هر چند آوردن "اراجیف اگزیستانسیل" ربط خاصی به اگزیستانسیالیسم ندارد، تنها به خواننده کمک می کند مستقیم بره به اصل مطلب

متاسفم برای شادی و سرورت، این نوشته تنها آزمونی بود برای بررسی خودآگاهی راویت کننده و انتقال راوی به خود اجزایی که روایت می کنند، مانند صدا، جوهر و کیبورد و ... که بزودی می آیند، یعنی قالبی جدید

سلام
احسنت.تنها صداست که می ماند

حسین 1387/06/28 ساعت 03:59 ب.ظ http://negarekavir.blogfa.com/

هژمونی پرستیژ و پرسناژ سید ، چانه زنی شیخ

آرش 1387/06/29 ساعت 12:01 ق.ظ http://www.peykarefarhad.blogfa.com

وجود مفدم بر ماهیت است...

خیلی ممنون از راهنماییتان

شقایق 1387/07/03 ساعت 11:05 ب.ظ http://singlefloverlovly.blogfa.com/

جالب خوند نی بود موفق باشید ..منتظرم سر بزنید

Pashutan 1387/07/14 ساعت 08:06 ب.ظ

arguably your masterpiece

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد