محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

مادر ما... مادر تموم عالمه...

للحق








اگر اوج زنانگی «مادری» باشد و کمال هدایت «ولایت».



و کلیدواژه مادری «حمایت» و کلیدواژه ولایت «علی».






چه بهتر که روشنفکر بازی را بگذاریم کنار؛


سرمان را بگذاریم روی خاک غم فاطمیه،


تا به لیله القدرش احیا شویم...







احیا شویم...




----------------------------------------


بعدن نوشت:



سلام هی حتی مطلع الفجر...


من که عربی ام تعریفی ندارد. ولی به نظرم آدم احیا می گیرد(بیدار می ماند) که احیا شود(زنده شود). آدمی که چشمم بسته باشد، مرده. زنده ها چشمهاشان باز است.


و این زبان عربی هم از آن چیزهای عجیب است که حسابی به شگفتی وامیداردم. حقیقت این است که نمیدانستم این احیا آن احیا نیست. فکر میکردم یک کلمه(با یک تلفظ) است که دو معنا دارد.


حالا این بار لیلای بی پایانمان را احیا بگیریم، شاید دیدی احیا شدیم... شاید مطلع فجرمان دمید، شاید سلامش را شنیدیم. ببینم ندیده اید یحیی بعد موت را که ابرو بالا انداخته اید از تعجب!؟


عیسی دمی کجاست که احیای ما کند...




پاسخ نوشتم.


نظرها به این نتیجه مهم رساندم که همه شما یک چیز را یادتان رفته. و من که آن را پیش فرض نوشته قرار میدهم، حرفم با حساب کتاب شما جور در نمی آید.


... فتکون لهم قلوب یعقلون بها ...