محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

نمونه هایی از تخریب دولت

خبرآنلاین گزارش داد: در میان اظهارات نامزدهای انتخاباتی، انتقادات و تخریبهایی علیه دولت صورت گرفته که به نمونه هایی از آن اشاره می شود  

1- متأسفانه امروز هزینه مدیریت در کشور ما خیلی بالاست و بیش از 60 درصد اعتبارات ما صرف هزینه‌های جاری دولت می‌شود که بیشتر آن هم صرف مخارج مصرفی‌ می‌شود. 

 2- مراکز علمی، فرهنگی و دینی اصیل ما مورد غفلت قرار گرفته‌اند و متأسفانه در سالهای اخیر شاهد آثار این غفلت بوده‌ایم. 

 3- امروزه متأسفانه 80 درصد صنعت در اختیار دولت قرار دارد. امروز این که فرصت‌ها باید در اختیار مردم قرار گیرد، به خصوصی‌سازی و آن هم به فروش اموال دولتی تعبیر شده و قطعاً با خصوصی‌سازی واقعی که همان آزاد شدن انرژی مردم است، مغایرت دارد.  

4- من پس از مطالعه و تحقیق و بررسی همهجانبه به این نتیجه رسیدم که کشور را بسیار بهتر از وضع موجود آن می‌توان اداره کرد و به همین دلیل تصمیم گرفتم وارد عرصه انتخابات شوم و به نفع کسی نیز کنار نخواهم رفت. 

 5 - علیرغم زحمات مدیرانی که در طی سالهای گذشته مسئولیت اجرایی کشور را برعهده داشته‌اند، چون تلاشهای آنها با محور عدالت انجام نپذیرفته است شاهد گسترش فقر و فساد و تبعیض بوده‌ایم. 

 6- در چند سال اخیر افراد تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی روز به روز در حال افزایش بوده‌اند آیا این وضعیت حاکی از آن نیست که دامنه فقر و تبعیض روز به روز بیشتر شده است؟ 

 7- اینکه یک کارمند عالیرتبه 20 برابر یک کارمند معمولی حقوق می‌گیرد حاکی از افزایش شدید فاصله طبقاتی است و با این روند نمی‌توان به چشم‌انداز مطلوب 20 ساله رسید. 

 8- افرادی هستند که به خاطر ارتباطات خود در سیستم اداری کشور از امتیازات ویژه‌ای برخوردارند و در این میان بعضی‌ها اصلاً به وجود تبعیض اعتقاد ندارند، قطعاً باید این گونه گریز‌گاهها را بست تا عدالت برقرار شود.  

9- صدها میلیارد تومان از پول بیت‌المال صرف خرید ساختمانهای مجلل دستگاهها در تهران شده است که بسیاری از این ساختمانها غیرضروری است و با فروش آنها و خرید ساختمانهای ارزان‌تر در شهرستانها، هم بازدهی امور بیشتر می‌شود و هم منابع مالی برای رفع مشکلات جوانان و مردم فراهم می‌آید.  

10 - امروز متأسفانه با وجود خدمات دولت و هزینه کردن‌های بسیار، کشور دچار فقر، فساد و تبعیض است.  

11- اگر دولت پول ندارد، سازمانها و شرکتهای دولتی، هزینه برجهای دهها میلیارد تومانی را از کجا تأمین می‌کنند و چرا سالانه دهها میلیون دلار از بودجه عمومی برای سفرهای خارجی هزینه می‌شود. ما منابع به اندازه کافی در اختیار داریم اما از آنها به طور مناسبی استفاده نمی‌شود. 12- مگرنه این است که دولت آتی باید نقایص و نقاط ضعف دولت‌های گذشته را برطرف کند پس چرا با طرح موضوع انحرافی نامزدها، به صورتی زیرکانه فضا و فرصت نقد دولت را از این مردم سلب کردند . 

 13  - تورم مهار گسیخته اقتصادی فشار سنگینی را بر مردم وارد می‌کند و این در حالی است که به نظر می‌رسد دولت از آثار این تورم مصونیت دارد و همه‌ آسیب‌ها متوجه مردم است، زیرا شرکت‌ها و سازمان‌های دولتی گران‌ترین ساختمان‌های شمال تهران را خریداری می‌کنند و خاصه خرجی از کیسه بیت‌المال نیز به یک رویه‌ عادی در نظام اداری و اجرایی تبدیل شده است. 

 14- اصلاح امور، مبارزه با فقر و فساد و پیشرفت کشور، بدون حضور مردم، امکان‌پذیر نیست فقط با اداره، دفتر و دستک، نمی‌توان کاری از پیش برد. 

 ******  

آنچه در بالا خواندید، نقد‌های مهدی کروبی یا مهندس موسوی یا محسن رضایی نیست، سخنان دکترمحمود احمدی‌نژاد است که در اردیبهشت و خرداد 84 - در دوران تبلیغات انتخاباتی - مطرح شده است.  

-------------------------------------------------------------------------------- 

این مطلب را لز یکی از email هایی که برای من آمده بود برداشته ام!

امیدم آرزوست

پرده اول:  داشتم به این فکر می کردم که کی شروع کرد؟ منظورم این تخریب کردن های دوران انتخابات است. سال 84 بود؟ نه ، قبلش هم بود ! سال 76؟ کارنوال عاشورا را به یاد دارم . حتما در دهه 60 همه انقلابی بودن و پایبند به اخلاق اسلامی! اما نه ، آن موقع هم توی نماز جمعه عکس های دوران جوانی یکی را منتشر کردند. گفتند این ها کمنیستند.  پس دوران انقلاب حتما اوضاع خوب بوده! اما نه آن موقع هم یکی دشمن مردم بود و دیگری  عکس امام در صورتش! تا بوده همین بوده. خیلی سخت نگیرید بعدا هم همین خواهد بود.

پرده دوم: ابراهیم رها جایی نوشته بود ، "اساسا و اصولا در جهان خلقت و حومه ، انسانها بر دو دسته اند : یا راست می گویند  یا رئیس جمهور می شوند! " البته هر اصلی می تواند استثتائات خود را نیز داشته باشد.  به قول خود رها ، خاتمی جزو این استثنائات بود. البته بایک دست نمی توان دو تا هندوانه برداشت ، بقیه اش را خودتان می دانید. البته به نظر می آید میر حسن هم می خواهد اشتباه خاتمی را تکرار کند . و این همان چیزی ست که مرا مجاب می کند تا به او رای دهم!

پرده سوم : کسی جایی گفت سیاه نمایی نکنید و مردم را نا امید نسازید . این حرف خوب و قابل تاملی است اما...! مشکل اینجاست که کسی نا امید می شود که به چیزی امید داشته باشد. مردم ایران بیشتر آرزو دارند تا امید . فرقش چیست؟ من فکر نمی کنم که در صد سال گذشته اگر نگاه کنید هیچگاه ایرانی ها نسبت به و ضعیت معیشتی خود راضی بوده باشند. چه آن هنگام که بلیت دو قرانی اتوبوس یک تومان شد و چه حالا که اوضاع عالی است! پس در کل اوضاع خوب اقتصادی و معیشتی در ذهن مردم ایران مصداق تاریخی ندارد ، پس دلیلی برای امیدوار بودن باقی نمی ماند . فقط می توانیم آرزوی این چیز ها را داشته باشیم.

پرده چهارم: درست با هیم استدلال بالا عده ای پیدا می شوند و می گویند ، چرا باید رای داد؟ البته می توان به این سوال با یک سوال جواب داد، و آن این است که چرا نباید رای داد؟ رای ندادن دو معنی بیشتر ندارد. یک اینکه آرزویی نداریم ، دو اینکه دیگر آروزویی نداریم. آنهایی که می گویند: همشان (نامزد های انتخابات) سر و ته یک کرباس هستند، یا منتظر هخا هستند تا از لوسانجلس بیاید و نجاتشان دهد و یا منتظر کس دیگری . به امر محال آرزومند بودن با آرزویی نداشتن فرقی نمی کند. عده ای هم هستند که آرزوی دیگری ندارند ، چون در این مدت بارشان را بسته اند و از تمامی مواهب ممکن رئیس جمهور شدن یک دوست و هم فکر بهره لازم را برده اند! مثلا رئیس کارخانه شده اند و یا ریاست 60 تا را بهشان وعده داده اند!

پرده آخر : قبول کنید که اگر اوضاعمان سیاه نباشد ، حتما خاکستری ست . همین خاکستری بودنش جای آرزومندی را برای ما باز می گذارد. آرزوی ذره ای صداقت ، کمی عزت . آرزوی کمی پیشرفت هرچند ناچیز باشد، که پیشرفت هرچه قدر هم که کم باشد از پس رفت بهتر است!آرزوی کمی ، فقط کمی عقلانیت ، مشورت ، کارکارشناسی و احترام به ورق پاره های علمی. آرزوی آزادی آن هم به مقداری که فقط فرصت این را داشته باشیم تا  به مردم بگوییم: بیدار شید ، آگاه شید . آرزوی آن روزی که برای انتقاد ار رئیس جمهور یا هر کس دیگری ، در اوین دور هم جمع نشیم بلکه ، جلوی ماشینش جمع شویم و بدون ترس باز خواستش کنیم. این ها همشان فقط آرزو هستند اما بقول سعدی

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل / که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

آش کشک نظامِ ...

داستان خدمت زیر پرچم ، از دوره رضاخان پهلوی وارد تاریخ ایران شد . از همان زمان بود که آشخوری یکی از معضلات جوانان در همان ابتدای جوانی شد. قرار بود این خدمت مقدس انسان ساز و البته سرباز ساز باشد تا کشور به هنگام جنگ دارای یک نیروی آموزش دیده و منظم باشد . که البته چندان به کار شخص رضا خان نیامد و قوای نظامیش به هنگام هجوم متفقین فرار را بر قرار ترجیح دادند! با تمام بدبختی هایی که خدمت نظام وظیفه برای جوانان کشور داشت ، بر قرار ماند و نسل های مختلف از سختی ها و خوشی ها و نا خوشی های آن برای خود خاطره ساختند تا اینکه دور فلک قرعه را به نام بزرگترین منتقدین نظام وظیفه زد و انقلاب اسلامی رخ داد. حال مملکت را روحانیت معززی اداره می کرد که از همان اوان مطرح شدن سربازی ، آن را توطئه ای علیه دین تلقی کردند و به مخالفت سر سخت با آن پرداختند. بعد از انقلاب ارتش ضعیف بود و غیر قابل اعتماد ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج و کمیته و ... تشکیل شدند . خدمت به نظام اسلامی همزمان شد با جنگ و دفاع از کشور . خودتان داستان این دوره را می دانید. شاید تنها دوره ای از تاریخ باشد که جوانان به صورت داوطلبانه برای خدمت به نظام ثبت نام می کردند!  همه این ها را گفتم که بگم این شتری ست که در خانه همه ما (البته برادران ) خواهد نشست.

 اما حرفم فقط این نیست. وقتی چشمم در خیابان به این سرکار های محترم پلیس و لیسانسه ها می افتد که صبح و شب شان را در خدمت به نظام به جریمه کردن ماشین ها می گذرانند ، دلم خون می شود! فکرش را بکنید ، بعد از یک عمر جان کندن و درس خواندن باید کنار خیابان بایستیم و به فلان ماشین تذکر به دهیم که کمربند ایمنی فراموش نشود! کلی دود بخوریم و کمر درد بگیریم وبه هزارتا بیماری مبتلا بشیم ، آن وقت چندر غاز پول کف دستمان بگذارند و آخرش بگویند که دارید خدمت مقدس سربازیتان را می گذرانید! مسئله وقتی زجر آور تر می شود که به علت نبود بودجه ، باید چندین ماه – هشت ماه به بالا– صبر کنید تا نوبت به شما برسد و 18 ماه خدمتتان را  بجای آورید. چون بودجه کافی نیست، سرباز های محترم را ظهر ها رها می کنند تا ناهار را در منزل (اگر دارند) میل کنند. شنیده شده که حتی در برخی از مناطق به علت نبود جا برای اسکان به سربازان گفته شده تا برای خود اتاقی ، جایی دست و پا کنند، اما خدمت مقدس سربازی را از دست ندهند. نمی دانم ، خبر ندارم که آیا بابت لباس و چکمه هم اقداماتی انجام شده یا نه ! در همین جاست که سوال پیش می آید که حالا چه اصراری بر خدمت همه است! وقتی بودجه ندارید که سرباز را نگهدارید چرا برای خودتان (مملکت) و دیگران (افرادی مثل من و شما) درد سر درست می کنید. پاسخ این سوال را می توان در همان چند خطی که درباره مخالفت علما با سربازی در زمان پهلوی آوردم ، جستجو کرد! سربازی جایی ست که در آن افراد کلا مجبورند! مجبورند که کار هایی را که مافوقشان دستور می دهد با تمام وجود انجام دهند. مجبورند حرف های مافوقشان را چون آیات نازل شده از آسمان بپذیرند. چه جایی بهتر از این برای گسترش دین داری ؟ چه جایی مناسب تر برای ترویج و نهادینه کردن ارزش های انقلاب اسلامی؟ مثلا کلاس های عقیدتی سیاسی می گذاریم و درباره مسائل مهم کشور (مثل بد بودن فلان جناح ، انتخاب فلان شخص به عنوان رئیس جمهور ، تخریب فلان آدم که با ما مخالف است و ...) برای سربازان سخن ورزی می کنیم. نشریه چاپ می کنیم و از مسائل پشت پرده ، سربازان را مطلع می سازیم;  که نکند خدایی نا کرده در دام دشمنان و مزدوران داخلی آنها بیفتند! کارت اقامه نماز می سازیم و برای شرکت در نماز حضور و غیاب می کنیم تا فرهنگ نماز خواندن در جوانان نهادینه شود.  به نماز خوانها مرخصی جایزه می دهیم و فراریان را پا مرغی مهمان می کنیم. وقتی خوب فکر می کنم می بینم ، تا چنین مزایای مهمی در سربازی هست چرا باید به خاطر مشکلات بودجه ، عده ای را از فیوضات این خدمت مقدس محروم سازیم!


هرگز لخت نگردید...

روی تخت نشسته بود. به چوب لباسی خیره نگاه می کرد. این روز ها از بس رویش لباس آویزان کرده بود ، دیگر تن لخت و لاغر چوب لباسی پیدا نبود. هرروز صبح طبق عادت تمام لباس های روی چوب را می پوشید ، با خودش می گفت شاید به یکی از آنها در طول روز احتیاج داشته باشم. اما امروز احساس می کردم که باید لخت باشد. لخت به رستوران برود و لخت با او ملاقات کند . البته خوب می دانست که این فکری احمقانه است . لخت بودن در جامعه گناه نا بخشودنی است. از آن بدتر لخت نشستن بر سرمیز رستوران در برابر یک خانم با شخصیت !

پس با خودش فکر کرد که کمترین تعداد لباس را بپوشد. آنهایی که مناسب ترند ، آنهایی که جذاب ترند. لباس جدیدی ساخت از لباس های قبلی اش که همه آنها بود اما هیچ یک از آنها را به طور کامل نمی نمود. اسم لباس جدیدش را گذاشت ، لباس دامادی!

راستی; کیرکگور درجایی از یادداشت هاش نوشته : "بارها شنیده ایم که فقط و فقط باید خدا را دوست داشته باشی تا خالص باشی ،  اما چگونه می توان بدون دوست داشتن چیزی یا کسی زندگی کرد   آیا می توان دختری را دوست داشت و با ایمان هم بود ؟ به نظر غیر ممکن می آید ، اما حقیقت ایمان و عشق به خدا ، ایمان به نا متناهی است."

چگونه دین؟

بارها اتفاق افتاده است که در هنگام گپ زدن با دوستانم بحثی به ظاهر تکراری اما مهم آغاز گشته و آن بحث دین و دنیای مدرن است. بحث بر سر مباحثی که در گذشته نچندان دور به خاطر سلطه دین بر تمامی شئون زندگی ، محلی از اعراب نداشتند و بدیهی می نمودند. اما با ورود زندگی انسان ها به عصری تازه که در آن دین در کنار مکاتب دیگر مورد نقد قرار گرفت ، سوال های بسیاری مطرح گردید که دین سنتی تنها برای آنها پاسخ هایی قدیمی داشت که ذهن آشفته بشر مدرن را قانع نمی کرد.آیا واقعا دین در این عصر بی پاسخ و نا کارآمد است؟ چرا فرایندی به نام دنیاگرایی در زندگی انسان قوت گرفت؟

دان کیوبیت در کتاب درای ایمان خود اعتقاد دارد که دنیاگرایی مدرن مشتمل است بر تسری "خرد ورزی فنی " (یعنی طرز تفکر ابزاری ، سودگرایانه یا مهندسی) به زوایای هر چه بیشتر زندگی. او می افزاید که در پشت این دنیا گرایی عصر ماشین قرار دارد. و در پشت ماشین بینش مکانیکی از جهان. چگونگی کار گرفتن از چیزها را توسط انسان  باید در چگونگی عملکرد خود جهان جست. نخستین فن آوران بدوی، درست به همین دلیل خیال می کردند خدایان صنعتگرند و مهارت خویشتن را نازل از آسمان می دانستند و عملیات فنی خود را شکل سرعت یافته فرآیند های طبیعی می دانستند. وقتی ماشین را طرح می ریزیم ، برای کار آمد شدن آن از ریاضیات کاربردی استفاده می کنیم و این شیوه از هر شیوه دیگری کاراتر است. نیرویی که ماشین به خدمت می گیرد کمیت مجرد ریاضی دارد ، و نا مذهبی ، منظم ، پیش بینی پذیر و قابل نظارت است. و چون این نیرویی که مهار کرده ایم قدرتی طبیعی است ، نحوه کار قوا در طبیعت نیز می باید همین باشد.

و نکته تازه همین است. در جوامع سنتی گرایش بر این بود که تجلیات هر گونه قدرت غیر بشری و هر حرکت غیر زیستی طبیعت را به نیروی های ماوراء طبیعی ارتباط بدهند. هر حادثه مهم ، نا مترقب یا مهیب ، که به دست انسان یا حیوان صورت نپذیرفته بود ، به ارواح نسبت داده می شد و ارواح به هیچ رو انتزاعی ، ناسنجیدنی ، غیر شخصی و مهار ناپذیر نمی دانستند. اشیاء جاندار می نمودند . و باد ، طوفان ، رود ، آتش و غیره همه مظاهر قدرت ملکوتی شمرده می شدند. به گفته نخستین فیلسوف یونانی ، "همه چیز پر از خدا ست."  بنابراین نگاه اولیه بشر به نیروها ، نه از دید مهندسی امروزی ، بلکه مفهومی دینی بود. برای وقوع انقلاب صنعتی ابتدا می باید انقلابی در در یافت مردم از طبیعت پیش می آمد . مردم هنوز می بایست پی می بردند که نیرو های طبیعی غیر شخصی ، اندازه گرفتنی ، قانون مدار و مهارپذیرند.اهمیت انقلاب علمی در همین بود. زمانیکه این تغییر نگرش رخداد فقط به علوم مربوط به ماشین ها خلاصه نشد . بلکه علومی چون روانشناسی ، جامعه شناسی و غیره بوجود آمدند که گام در ورطه انسان شناسی نهاده و در برخی از موضوعات به مخالفت با سنت های دینی برخاسته اند. در دنیای مدرن بی اعتنایی به مفاهیم جدید و نتایج حاصل از آنها کار چندان آسانی نیست. و هیچ یک از ادیان نمی تواند خود را مبری از تاثیرات مدرنیسم و ایمن از سوالات ذهن انسان مدرن بداند. و این تقابل ها میان سنت دینی و جهان مدرن است که بسیاری از افراد را به چالش های فکری کشانده و روشنفکران دینی را مقابل  سنت گرایان  قرار داده است. در میان روشنفکران دینی عده ای هستند که ارزش های دینی را جدا از روش های دینی می دانند.  به نظر می رسد که این جدا سازی کلید دری است که در پس آن پاسخ بسیاری از سوالات انسان دیندار معاصر قرار دارد. و در ادامه به آن خواهیم پرداخت .

انسان مدرن از فلسفه بافی متوثر از یونان باستان خسته شده و بجای آن تجربه کردن را در پیش گرفته است. که البته این تجارب نتایج مبارکی را با خود به همراه داشته است اما هزینه های زیادی را نیز بر  نسل های مختلف بشر  تحمیل کرده است. می توان تجارب را دو قسم کرد. 1- تجربه ای که مجال عبرت گرفتن از آن تجربه برای آزمونگر باقی می ماند. 2- تجربه ای که امکان درس گرفتن از ان باقی نمی ماند.

و به همین دلیل یکی از انتظارات ما این است  که دین راه انجام دادن اموری را که تجربه کردن آن امور یا غیر ممکن است یا خطر و هزینه بسیار دارد ، به ما نشان دهد.آنچه که راه را به ما نشان می دهد ارزش های دینی است.

  هر علمی قائم به روش است و اگر روش نداشته باشد باقی نخواهد ماند اما روش ها خادم ارزش ها هستند. نه به این معنی که روشها به فرمان ما و موافق میل ما نتیجه می دهند بلکه بدین معنی که ابتدا به امری و غرضی تغلق خاطر پیدا می کنیم و سپس روش تحصیل آن غرض را به کار می بندیم و به این معنی است که علم ، خادم اخلاق و دین می شود. ولی روش هیچگاه دینی نمی شود بلکه اثبات دین محتاج روش است. ما به روش عقلی- کلامی یا به روش تجربی – تاریخی وجود نبی و حقانیت او را ثابت می کنیم. گاهی غرض از روش شکل های ثابتی است مثل عبادات ، اما امکان ندارد که در دین شکل ثابتی بدون تکیه بر روح ثابتی وجود داشته باشد. اهمیت این موضوع آنجا مشخص می شود که دین را در عرصه اجتماع مورد نقد قرار می دهیم. وقتی بخواهیم در جامعه دینی مشکلات را به وسیله دین حل کنیم ، اگر ارزش ها را در اولویتی پایین تر از روش ها قرار دهیم به بیراهه رفته ایم.حتی کسانی که فکر می کنند اگر به همه احکام فقهی عمل شود ، جامعه دینی خواهد شد در اشتباه هستند.چون اولا ، روشهای فقهی ، روشهای حداقلی است نه حداکثری ، ثانیا فقه فقط به صحت و فساد ظاهری عمل نظر دارد نه بیشتر. و به همین دلیل جامعه دینی و دینداری ، تنها به آن تقوم نمی یابد . اگر در جامعه ای 99% ازدواج ها به طلاق منتهی شود ، هیچ امر خلاف فقهی صورت نگرفته است!  بریدن دست دزد ، کمترین کاری است که برای درمان دزدی می توان کرد نه بیشترین کار.

در عین حال باید همین کمترین کار ها را انجام داد. خواندن یک نماز فقه پسند که عاری از هرگونه توجه و حضور باشد ، کمترین عبادتی است که باید ادا کرد. ولی جامعه با چنین نمازهایی روح دینی پیدا نمی کند.

پیامبران برای ساختن جامعه ویژه یا انسان های ویژه آمده اند. اما کدام ویژگی؟ گاهی این ویژگی  ، معانی انعطاف ناپذیری را در خود دارد ; گاه در خودش سیالیت و انعطاف را هم دارد. ویژگی جامعه دینی ، جامعه ای که پیامبران می خواستند بسازند این بوده که در این جامعه ، داوری با دین باشد. به عبارت دیگر جامعه ای را دینی می دانیم که دغدغه امر و نهی خدا و خواست و مراد خدا را داشته باشد. شکل زندگی را دین نمی دهد ، محتوای معیشت را دین نمی دهد، آنچه که دین می دهد محدوده زندگی ست و هر نوع زندگی محدوده ای ویژه خود دارد. زندگی شبانی یا صنعتی را دین نمی دهد . اما در زندگی صنعتی هم ، پا را از جاهایی نباید فراتر نهاد. این را دین می گوید و البته محدوده ممنوعه زندگی شبانی غیر از محدوده ممنوعه زندگی صنعتی است. فقه به دستور زبان می ماند . دستور زبان فکر تولید نمی کند ، لذا با دستور زبان واحد می توان انواع افکار را بیان کرد. با دانستن دستور زبان تنها نمی توان فکر تولید کرد. مقررات فقهی در زندگی عینا همین طور است ، با شکل زندگی ، سطح زندگی و محتوی آن اصلا کاری ندارد. محتوای زندگی می تواند یک محتوای خیلی توسعه یافته و مدرن باشد و احکام فقهی در آن جاری باشد و می تواند یک جامعه خیلی ابتدایی – روستایی با روابط ساده باشد و احکام فقهی در آن هم جاری باشد. دین هم به جامعه عربستان بدوی می خورد و هم جامعه مدرن امروزی . او مرجع و مصححی است که زیاده روی ها و کج روی ها را نشان می دهد. همچنانکه عالمانه بودن و عامیانه بودن سخن را گوینده تضمین می کند نه دستور زبان اما همیشه باید دغدغه دستور زبان را هم داشت. جامعه دینی همواره خود را با دین موزون می کند. بی دینی وقتی در می رسد که درد دین وجود نداشته باشد. دینداری در گرو عمل به این حکم و آن حکم نیست ، دینداری روحی است که در پشت سر این اعمال است. لذا اینکه ما تصور کنیم ، لازمه دینداری شکل مخصوصی از زندگی است که در تمام ادوار یکسان است ، به نظر نا صحیح است.

دین یک داور است نه منبع. از طریق داوری آموزگاری هم می کند. طبق آیه 65 سوره نساء  « اینان اهل ایمان نخواهند بود مگر اینکه تو را داور مشاجرات خود کنند ، و حکم تو را بی هیچ ملالت و کراهتی بپذیرند و در برابر آن تسلیم کامل شوند.» شرط دینداری و ایمان دو چیز است.1- داوری خواستن از پیامبر 2- تن دادن به این داوری. ما درست در همان موضعی قرار داریم که اصحاب پیامبر بودند، یعنی همان وحی که به پیامبر شده است ، اکنون در اختیار ماست. راز خاتمیت دین اسلام این است که وحی پیامبر، بنحو تفسیر نشده در اختیار مردم قرار گرفته است و تفسیرش با مردم است. فهم عصری دین ، مشکلات عصری را حل می کند ، عمده این است که دین (کتاب و سنت) ظرفیت قبول این درکهای نوین را داشته باشد. متون دینی ، مدعی ذوبطون بودن هستند، یعنی تفسیر های طولانی و کمال پذیر بسیار بر می دارند. و امتحان تاریخی نشان خواهد داد که این معنا تا کجا و به چه معنا صادق است. ما در این جامعه مکلفیم که به فهم خود عمل کنیم. جوجه را آخر پاییز باید بشماریم یعنی وقتیکه تاریخ تمام شد، آن موقع می فهمیم حکم واقعی کدام بوده است.  و البته باید توجه داشت که قیامت را در این دنیا نمی توان آورد. باید توجه داشت که با این دیدگاه نه تنها فقه که اخلاق و سایر معارف دینی نیز متحول می شوند.                                     

 والسلام

 ----------------------------------------------------- 

منابع

[1]  دریای ایمان/دان کیوپیت/ م: حسن کامشاد/انتشارات طرح نو

[2]فربه تر از ایدئولوژی/عبدالکریم سروش/موسسه فرهنگی صراط

چه کسی گفت قانون را فراموش کن؟

"ایها الناس ! هیچ مملکت شما را آ"باد نمی کند مگر متابعت قانون ، مگر ملاحظه قانون ، مگر حفظ قانون ، مگر احترام قانون ، مگر اجرای قانون و بار هم قانون ایضا قانون."

اینها بخشهایی از نطق سید جمال الدین اصفهانی ست که در نخستین مجلس ملی ایراد نموده بود. به راستی چه چیز باعث شده بود که او این چنین به دفاع از قانون نطق کند؟ محمد علی همایون کاتوزیان اعتقاد دارد جامعه ایران همواره یک جامعه استبدادی بوده است. و درواقع تنها راهی که در نظر ایرانیان برای اداره کشور امکان پذیر می نموده، سلطنت مطلقه بوده است. جامعه استبدادی هیچگاه حاکم را مورد سوال قرار نمی دهد ، اما در عین حال او را مسبب تمام وقایع می شمارد. او را مسبب خشکسالی و زلزله و ... می داند ، اما هیچگاه از او بابت نحوه اداره کشور سوال نمی کند. ترس از هرج و مرج و نیازمندی مردم به ثبات و امنیت باعث می شد تا آنها حکومت خودکامه را به عنوان شری لازم بپذیرند. اما بعد ها در سده نوزدهم که ایرانیان تماس بیشتری با اروپاییان پیدا کردند- از جمله دیدار شاه ، اشراف و حتی دانشجویان از کشور های اروپایی – نشان داد که در نبود حکومت خودکامه هم نظم امکان پذیر و در واقع مطمئن تر و پایدار تر است. ایران از طریق روسیه ، انگلستان و فرانسه با پیشرفت های اروپا آشنا شده بود ، تحصیل کرده های ایرانی از جمله بسیاری از اشراف قاجار و مقامات دولتی ، جویای یافتن کلید پیشرفت اروپا بودند. اصلاح طلبان قدیمی تر چون عباس میرزای نایب السلطنه ، علت ضعف ایران را در برابر اروپا ، در شکاف تکنولوژیک میان آن دو می دیدند. اما افرادی چون ملکم خان و مستشار الدوله اعتقاد پیدا کرده بودند که " یک کلمه که جمیع انتظامات فرنگستان در آن مندرج است ، کتاب قانون است." البته تنها مردم روشن اندیش نبودند که حکومت خودکامه را سر منشا عقب ماندگی و ضعف کشور می دانستند بلکه خود ناصرالدین شاه نیز بر همین باور بود و از این رو به سپهسالار قزوینی که از اصلاح طلبان بود اجازه داد تا اقداماتی در جهت ایجاد یک حکومت منظم و مسئول انجام دهد. "عباس میرزای ملک آرا " برادر ناصرالدین شاه از او چنین نقل می کند : "تمام نظم و ترقی ارپ به جهت این است که قانون دارند . ما هم عزم خود را جزم نموده ایم که در ایران قانونی ایجاد نموده و از روی قانون رفتار نماییم."

ملکم خان چارچوب بلند بالا و جامع مشروطیت خود را ظاهرا به دستور ناصرالدین شاه ، اندکی پس از شکسته شدن محاصره هرات و انعقاد معاهده صلح پاریس ، تقدیم شاه کرد. او در این طرح میان پادشاهی مطلقه و حکومت خودکامه تمایز قائل می شود. طرح ملکم خان پیشینه نظری تشکیل دولت میرزا حسین خان مشیرالدوله معروف به سپهسالار در سال 1871 بود که به عنوان تجربه ای در زمینه حکومت قانونی و منظم بیش از دو سال نپایید . تا بالاخره با پیروزی انقلاب مشروطه ، ایرانیان برای اولین بار صاحب قانون اساسی شوند. این رویداد در حالی در ایران رخداد که جهان شاهد دوران لیبرالیسم کلاسیک بود. در این دوران انقلاب ها و اصلاحاتی که روی می داد د در پی استقرار قانون نبودند ، بلکه هدفشان محدود کردن قانون و کاهش دامنه مداخلات دولت در حوزه خصوصی بود. در حالیکه انقلاب مشروطه ایران با هدف بر قراری حکومت قانون شکل گرفت. پس طبیعی بود که در آن زمان مبارزان ایرانی هم صدا با مبارزان کشور های دیگر فریاد آزادی سر دهند. البته این موضوع خود باعث شد تا در ایران نسبت به مشروطه شبهاتی ایجاد شود. از دیدگاه اصلاح طلبان ایرانی در وهله اول قانون به معنای وجود حکومت مسئول و به ویژه نظامند بود و تنها بعد ها به معنای آزادی گرفته شد. قانون موجب ایمنی ، استواری مالکیت خصوصی ، تقویت امنیت شغلی و مسئولیت پذیری مشاغل رسمی و کاسته شدن از تعرض خودکامه به جان و مال مردم بود. نکته ای که در آن زمان بسیار احساس می شد این بود که بی قانون هیچگونه آزادی مگر آنچه به عنوان یک امتیاز ممکن است به صورت دلخواه اعطا یا باز پس گرفته شود وجود نخواهد داشت . اصلاح طلبان پیوسته بر اولویت امنیت جان و مال مردم تاکید داشتند. تا زمانی که جان و مال مردم زیر چتر حمایت قانون نباشد هواداری از آزادی های فردی معنایی نخواهد داشت.

رویدادی که بعد از انقلاب مشروطه رخ داد – و همچنان نیز از آن رنج می بریم – این بود که بسیاری از اصلاح طلبان آزادی را برابر با لجام گسیختگی برداشت کردند. و همین موضوع باعث شد که در دوره بعد از مشروطه کشور دچار هرج و مرج شود و مردم نسبت به مشروطه بد بین شوند و آن را معادل غارتگری و چپاولگری بدانند. از جمله کسانی که از آزادی معنای لجام گسیختگی برداشت می کرد شیخ فضل الله نوری بود. در این میان حوزه علمیه نجف و افرادی چون ملکم خان و شیخ محمد خیابانی بر این نکته تاکید می کردند که معنای آزادی ، وجود قوانینی است که مستبد را محدود می کند.

مثلا ملکم خام می گوید: "هیچ احمقی نگفته است که باید به مردم آزادی بدهیم که هر چه به دهانشان می آید بگویند ، بلی عموم طوایف خارجه به جهت ترقی و آبادانی ملک به جز آزادی حرف دیگری ندارند ، اما چه آزادی ؟ آزادی قانونی نه آزادی دلخواه."

یا اعلامیه علمای نجف درباره اهداف و پیامد های حکومت مشروطه و در پاسخ به احتجاجات مریدان شیخ فضل الله نوری که به جای مشروطیت به دنبال مشروعه بودند صادر گردید :"مراد از حریت در ممالک مشروطه نه خودسری مطلق و رهایی نوع خلق است در هرچه بخواهد ، ولو که از اموال و اعراض و نفوس مردم باشد ؛ چرا که این مطلب در هیچ طبقه ای از طبقات بنی نوع انسان ولو که در تحت هیچ مذهب از مذاهب نبوده و نخواهد شد زیرا نتیجه آن جز اختلال تام و فتنه کلی در نظام و انتظام امور مردم چیز دیگری نباشد. بلکه مراد از حریت ، آزادی عامه خلق است در ]= از [ هر گونه تحکم و بی حسابی و زورگویی که هیچ شخص با قوتی که پادشاه باشد نتواند به سبب قوه خود بر هیچ ضعیفی ولو اضعف عباد بوده باشد تحکمی کند و یک امر بی حسابی را بر او تحمیل نماید مگر که از روی قانونی باشد که در مملکت جاری و معمول است ، و همه مردم از شاه و گدا تحت رقیت آن قانون علی طریق التسویه داخل اند و حریت به این معنی از مستقلات عقلیه و از ضروریات مذهب اسلام است."

اگر لازمه ترقی و پیشرفت کشور وجود حکومتی قانون مند و منظم است ، لازمه اجرای آن وجود مجلس قدرتمند و مطبوعات آزاد است. می توان دید تا زمانی که مجلس منتقد و برآمد از رای مردم است ، خودکامگان در برقراری استبداد خود با مشکلات جدی روبرو هستند. اما درست زمانی که مجالس فرمایشی می شوند و کار نمایندگان بجای نظارت ، تملق گویی و چاپلوسی شاهان و رهبران و مجریان قانون می شود ، مستبدان چون خاندان پهلوی بر روی کار می آیند و امور کشور دچار اختلال می شود.

  • برگرفته از کتاب تضاد دولت و ملت نوشته محمد علی همایون کاتوزیان

 

پوشش نشانه ای از ایمان...

درباره حکم حجاب بسیار شنیده‌ایم و خوانده‌ایم. اگر کسانی هم هستند که به دنبال مطالعه در این زمینه هستند، کتاب شهید مطهری کتاب مناسبی در این زمینه به نظر می‌رسد. در این مقاله سعی شده تا نگاهی متفاوت به این موضوع شود. ناگفته پیداست که این مقاله دارای اشکالات و ضعف بسیار است و همفکری دوستان را طلب می‌کند. امید است که بتوانیم جوابیه‌ها و تکمیله‌های شما را برای چاپ در این بخش از نشریه داشته باشیم.

مهمترین آیاتی که در مسأله حجاب به آنها اشاره می‌شود آیات سوره نور وسوره احزاب است. در آیه 31 سوره نور مسأله حجاب بدین صورت بیان شده است. "به زنان مومنه بگو دیدگان خویش فرو خوابانند و دامنهای خویش حفظ کنند و زیور خویش آشکار نکنند مگر آنچه پیداست، سرپوشهای خویش بر گریبانها بزنند، زیور خویش آشکار نکنند مگر برای شوهران یا پدران یا پدر شوهران یا پسران و یا پسران شوهران یا برادران و یا برادرزادگان و یا خواهرزادگان و یا زنان یا مملوکانشان یا مردان طفیلی که حاجت به زن ندارند یا کودکانی که از راز زنان آگاه نیستند (یا بر کامجویی از زنان توانا نیستند.) و پای به زمین نکوبند که زیورهای مخفی‌شان دانسته شود. ای گروه مومنان! همگی به سوی خدا توبه برید باشد که رستگار شوید.

به نظر می‌رسد که در جامعه کنونی در ایران و در کل در جوامعی که از حالت اعتدال خارج شده‌اند و حالتی مردسالانه به خود گرفته ان، آیه قبل از این آیه مورد غفلت واقع شده. آیه 30 همین سوره می‌فرماید: "به مردان مؤمن بگو دیدگان فروخوابانند و دامنها حفظ کنند، این برای شما پاکیزه‌تر است. خدا بدانچه می‌کنید آگاه است".

اگر مرد یا زن از وظیفه فردی خود که در این دو آیه جداگانه آمده است تخطی کنند تعادل بر هم می‌خورد به بیان روشن‌تر نمی‌توان مردان یک جامعه را چشم‌پاک و پاک‌دامن فرض کرد مگر زنانش پاک‌دامن باشند و پوشش مناسب داشته باشند و همانطور که در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) داریم زنان یک جامعه نمی‌توانند عفیف باشند مگر مردان جامعه برای چشم‌چرانی و انحراف به دور باشند. چرا این موضوع را مطرح کردم؟ زیرا به نظر می‌رسد که در جامعه برای زنان در مورد پوشش بسیار سختگیری می‌شود و تلاش می‌شود برای جلوگیری از ایجاد فساد در جامعه حضور او را در عرصه اجتماع محدود کنند. البته این رفتار یک رفتار مختص جامعه اسلامی یا ایرانی نیست. در کتاب حجاب شهید مطهری در ابتدای، بحث تاریخچه‌ای از مسأله پوشش زن و حضور او در جامعه ارائه شده است که در آن می‌توان دید که در امپراتوری ایران و روم هم همچین موضوعی مطرح بوده است. مثلاً در جلد اول تاریخ تمدن صفحه 552 راجع‌به ایرانیان قدیم می‌گوید: "در زمان زردشت زنان منزلتی عالی داشتند، با کمال آزادی و با روی گشاده در میان مردم آمد و شد می‌کردند." آنگاه چنین می‌گوید: "پس از داریوش اول مقام زن مخصوصاً در طبقه ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون کارگران ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند. آزادی خود را حفظ کردند ولی در مورد زنان دیگر گوشه‌نشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفته رفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعی‌شان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پرده‌پوشی در میان مسلمانان به شمار می‌رود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوش‌دار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنان اجازه داده نمی‌شد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان باشد، ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان بر جای مانده هیچ صورت زن دیده نمی‌شود و نامی از ایشان به نظر نمی‌رسد".

البته شهید مطهری در توضیح مطلب بالا اشاره می‌کند که حجاب در اسلام بسیار متعادل‌تر است و البته این گفته ویل دورانت را که حجاب در اسلام از ایران باستان وارد شده است را رد می‌کند

پس با مثالهایی از این دست می‌توان نتیجه گرفت محدودیتهای افراطی را که در کشورهای اسلامی رخ می‌دهد نه ناشی از احکام دین است که به علت دیدگاه مردسالارانه حاکم بر جامعه است. دیدگاهی که برخورد با زنان بدحجاب را راه حلی برای جلوگیری از به فساد کشیده شدن جامعه می‌داند از این دست است.

آیات سوره نور وظیفه زن و مرد را در برخورد با یکدیگر مشخص کرده است. در این آیه افراد با ایمان مورد خطاب قرار گرفته‌اند و این خود نکته قابل تأملی است. اول آنکه اگر ادعای مسلمان بودن می‌کنیم پس تکلیف ما در قرآن مشخص شده است و جای بحثی نیست. دوم آنکه از نشانه‌های ایمان داشتن رعایت مطالب ذکر شده در آیات است.

از یک دیدگاه می‌توان به این چند آیه از سوره نور که شامل آیه 27 تا آیه 31 می‌شود، نگاهی اخلاقی داشت. می‌توان آن را به راحتی مسأله‌ای عقلی یافت و به آن به چشم یک گزاره فرادینی و فرااسلامی نگاه کرد. تا قبل از آیه 30، آیات توصیه به اجازه گرفتن برای ورود به اتاق (منازل) افراد می‌کند. توصیه اکید این آیات بر ورود به خانه افراد فقط با اجازه صاحب خانه است. در حدیثی که از پیامبر در کتاب حجاب نقل شده است می‌توان یک استدلال عقلی و اخلاقی را برای این موضوع یافت. با ادامه دادن این دیدگاه به دو آیه بعد که لزوم چشم پاکی برای مردان و زنان را در کنار لزوم پوشیدگی و وقار زنان را بیان می‌کنند، می‌توان این موضوعات را نیز موضوعاتی اخلاقی و عقلانی دانست.

همانطور که در برخی از بیانیه‌های صادره از سوی طرفداران حقوق زنان مطرح می‌شود، دیدگاهی که زن را یک کالای جنسی می‌بیند زشت و ناپسند است. این دیدگاه برای مردان به معنای نگاه از روی التذاذ است و برای زنان سعی در جلب توجه است. پس در یک جامعه اخلاقی انتظار داریم مردان از روی التذاذ با زنان معاشرت نکنند و زنان در پی جلب توجه به خیابان‌گردی نپردازند. همین نکته برای سنجیدن وضع حاکم بر جامعه خود کافی‌است. یادآوری می‌کنم که این یک بحث فرادینی است و تنها رعایت پوشش مناسب و سلامت در روابط میان زن و مرد از دیدگاه اخلاق (که جای بررسی بیشتر دارد) مطرح است.

مطمئناً در مورد میزان پوشش و نحوه آن اخلاق گزاره‌ای ارائه نمی‌کند، بلکه این موضوع بر عهده خود فرد است که دریابد چه میزان پوشیدگی برای فردی مانند او لازم است و همچنین نحوه روابط میان مردان و زنان را نیز می‌توان بر اساس شخصیت افراد متفاوت دانست. اگر دیدگاه اخلاقی را کنار بگذاریم به دیدگاه دینی نگاهی بیندازیم در خواهیم یافت که اسلام نیز با قرار دادن حداقل برای پوشش زنان، به یک نکته بسیار مهم نیز اشاره کرده و توجه داشته است. هدف اسلام ایجاد آرامش است، پس حکم بر وجوب ستر چهره و دو دست و قدم داده نشده است وهمچنین است وجود محارم برای زن و مرد.

پس تا به حال با دو نگاه بر مسأله وجوب پوشش مناسب برای زن و وجوب چشم‌پاکی مرد نظر افکندیم . اول پوشیدگی و چشم پاکی به عنوان حکم مسلم اسلام و دیگری نگاه به این موضوع به عنوان گزاره ای اخلاقی و عقلانی.

امّا دیدگاه سومی نیز می‌توان داشت که البته جدای از دیدگاه دینی قابل تصور نخواهد بود. در سوره انفال آیات 2 تا 4 مطلبی فرموده شده است که در نظر این حقیر یک نوع دید متفاوت به مسأله دین و ایمان است. در این آیات صفات مومنان بیان شده است. "مومنان همان کسانی هستند که چون یاد خدا به میان آید دلهایشان خشیت گیرد و چون آیات او را برایشان بخوانند، بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگارشان توکل کنند." [همان] کسانی که نمازشان را برپا می‌دارند و از آنچه به آنان روزی داده‌ایم [به دیگران] می‌بخشند." اینان به راستی مؤمن‌اند، ایشان نزد پروردگارشان درجات [عالی] و آمرزش روزی شایسته است".

در این آیات و آیاتی از این دست خداوند صفت‌هایی را برای افراد مومن بیان می‌کند. این یک نگاه ایمانی است. ایمان چیزی نیست که ارثی باشد. ایمان اکتسابی است. همانطور که در ابتدای بحث نیز مطرح کردم در آیات مربوط به حجاب خداوند مومنین و مومنات را دعوت به امری کرده است. پس می‌توان دریافت که از صفات مردان با ایمان چشم پاکی و عفت است و از صفات زنان با ایمان عفت و پوشش مناسب است. اگر می‌خواهیم ایمان خود را بسنجیم می‌توانیم خود را با معیار پاکی چشم و صحت نفسمان در روابط با دیگران مورد سؤال قرار دهیم. حجاب درست و کامل زنان می‌تواند نشانه‌ای از ایمان آنان باشد. البته این نکته را فراموش نکنیم که عکس این جمله را معیاری برای قضاوت در مورد دیگران قرار ندهیم.

کسی که با چنین دیدگاهی به مسئله حجاب بنگرد ، آن را یک محدودیت نخواهد یافت بلکه برای او حجاب رهایی از بند محدودیت ها خواهد بود.