محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

انما خرجت لطلب‏ الاصلاح فی امة جدی ... !

همزمان با ایام شهادت حضرت امام حسین ( علیه السلام ) به عادت هر ساله ی وبلاگ این بار نیز مطلب مختصری از آن حادثه را که به ذهنم خطور کرد بیان می دارم . هرچند این بار منظور بیشتر طرح پرسش است . ابتدا به طرح دو مقدمه و در نهایت به نتیجه گیری و پرسش اصلی خود می رسم :

مقدمه ۱ ) در جریان شناسی واقعه عاشورا نقش معرفت شناسی دینی که من از آن تحت عنوان حرکت دینی نام می برم بسیار پر رنگ و مهم است . منظور از معرفت شناسی دینی تقسیم دین به ۴ پایه اصلی است : ۱- احساس مذهبی ( که همان موتور حرکت دینی و شتاب دهنده به آن است .) ۲- بینش دینی ( که همان مشخص کننده جهت حرکت دینی می باشد . ) ۳- دانش دینی ( که همان راهکار برای حرکت دینی و نحوه آن ارائه می دهد . ) و ۴- تربیت دینی ( که همان تغییر و تحول و رشد در جریان حرکت دینی می باشد . )

هر یک از ۴ بخش خود بحث بسیار مفصلی را می طلبد که من بیشتر بر روی مورد ۴ یعنی نقش و جایگاه تربیت دینی تاکید کرده و به آن خواهم پرداخت .

مقدمه ۲ ) برای این منظور نیز بایستی ابتدا توصیفی کلی از وضعیت جامعه یاران و اصحاب پیامبر در سال ۶۰ هجری و زمان واقعه عاشورا داشته باشیم که یاران نخستین « انقلاب محمد » را به ۳ گروه دسته بندی می کنم :

۱- گروهی که یا درگذشته اند و از اصحاب راستین بودند و یا انحراف این انقلاب از مسیر اصلی خود را نتوانستند تحمل کنند و فریاد کشیدند و کشته شدند مانند ابوذر و عمار و میثم و حجر بن عدی و ...

۲- گروه دوم که در اوضاع سخت جامعه آن روز که مسمان راستین بودن نه دیگر فتح دارد و نه غنیمت توجیهی به ذهنشان رسیده که چرا بهشت را در جهاد و مخالفت با ظلم بدست آوریم که در کنج امن عبادت و خلوت ریاضت خدا را جستجو می کنیم و آنها که دوشادوش پیامبر بودند در چنین لحظه ای از صحنه حق و باطل خارج شده و به زندگی روزمره و محراب عبادت خود مشغول می شوند .

۳- و گروه سوم هم افتخارات خود که از جبهه های بدر و احد و ... کسب کرده و کنار و محمد و علی بودند ، همه این ها را جمع کرده و صاف در کاخ سبز معاویه چوب حراج زدند و پولش را گرفتند .

( البته جالب آنجاست که این ها وضعیت جامعه ۵۰ سال بعد از درگذشت پیامبر است حال آنکه پیامبر (ص) در خطبه غدیر که روز غدیر بیان فرموده اند حتی نسبت به جامعه زمان خود ابراز نگرانی شدید می کنند تا به آنجا که بیان می دارند : و من از جبرئیل در خواستم که از خداوند سلام اجازه کند و مرا از ماموریت تبلیغ ( ولایت علی ) به شما معاف دارد زیرا کمی پرهیزگاران و فزونی منافقان و دسیسه ملامت گران و مکر مسخره کنندگان اسلام را میدانم همانان که خداوند در وصفشان در کتاب خود فرموده : «...به زبان می گویند آن را که در دلهایشان نیست و آن را اندک و آسان می شمارند حال آنکه نزد خداوند بس بزرگ است...»(نور/۱۵) و ... و با این حال خداوند از من خشنود نخواهد شد مگر فرمان او را در حق علی به شما ابلاغ کنم و ... ! )

حال حسین مانده است که وارث یک چنین جامعه ی انقلابی و فقط ۶۰ سال از عمر آن می گذرد و دکتر شریعتی در اسفند ۱۳۵۰ (محرم ۱۳۹۲) جامعه حسین ( محرم ۶۱ ) را توصیف می کند که در دی ۱۳۸۷ (محرم ۱۴۳۰) چقدر برای ما آشناست و واقعا چرا ؟! : عصری است که اندیشه ها فلج است و شخصیت ها فروخته شده اند و وفاداران تنها هستند و (( جوانان یا مایوس و یا خاموش و خفه و یا منحرف اند )) و بزرگان درگذشته یا شهید شده اند و یا ساکت اند و یا فروخته شده اند . و در نهایت همه پایگاه های حقیقت را بر سر وفادارانش ویران کرده اند .

و اکنون حسین به عنوان یک رهبر مسئول می بیند اگر خاموش بماند اسلام به صورت یک « دین دولتی » در می آید و اسلام تبدیل می شود به یک قدرت نظامی - سیاسی و دیگر هیچ !!!

( البته به بیان مرحوم دکتر شریعتی در کتاب دیگرش « اسلام دین تاریخ » که خود ایشان گفته اند این ایده را از مهندس بازرگان که در یکی از کتاب هایشان در حاشیه به آن اشاره کرده بودند گرفته اند و آن این است که حسین جدا و فراتر از وارث چنین جامعه ای است : قیام او قیامی است در وسط جنگ بزرگ تاریخ بشر میان دو قطب و به این جهت است که حسین وارث است و می بیسنیم که بزرگترین صفت و فلسفه تاریخ و تنها فلسفه قیام حسین این است و بعد از حسین هم ادامه دارد . به وارثان دیگر می رسد که به مقتضای زمان تاکتیکشان فرق دارد ولی جهت و هدف و دشمنشان یکی است ... )

نتیجه گیری : می مانند جوانهای زمان حسین که نسل دوم انقلاب اسلام هستند و سال ۶۰ سالی است که توده ی مردم جامعه اسلامی نسل دومند یعنی نسلی که در دوره انقلاب نبوده است و آن عصر شکوه و افتخار و ایمان حقیقی و مدینه فاضله پیامبر را تنها از زبان اصحاب شنیده است و این ها همان اصحابی هستند که ذکر گردید که هر یک به طرفی رفته است . حال جوانان نسل جدید چه یاس و نا امیدی و بی ایمانی و چه عقیده ای نسبت به آنچه فقط نامش اسلام است در خودشان احساس خواهند کرد ؟!

این از جوانان نسل حسین در مواجهه با انقلاب محمد بود و نسل امروز ما که البته به تعبیر سید محمد خاتمی این چنین است :‌ « نه فقط برای این نسل ، که نسل ما ، نسل قبل از ما ، نسل بعد از شما ، هم با بحران روبه روست . اگر هر نسل را حدود ۳۰ سال در نظر بگیریم بیشتر از چند نسل با همین مشکل روبه رو بوده اند ، چرا که ۱۵۰ سال است این مشکل وجود دارد . دنیا به خصوص در قرن بیستم با یک بحران عظیم و بزرگ و تاریخی رو به روست و برای جوانان امروز بیشتر از نسل میانسال و سالخورده این بحران احساس می شود ... نسل ما هم بعد از انقلاب این بحران را بیشتر حس کرد و امروز در سطح خودآگاه ظهور کرده است . ما تا حدودی از این بحران آگاهی پیدا کرده ایم و بحران وحشت آفرین است . »

و در نهایت این همان پرسش است که امروز برای ما طرح می شود که اگر ما نسل جوان امروز ، نسل جوان جامعه حسین بودیم چه می کردیم ؟! از ۴ بخش دین که بحث تربیت دینی در دوران جوانی و نوجوانی از همه پر رنگ تر و موثرتر است تا چه حد برای ما سبب رشد و تحول در راستای ایجاد یک بینش حقیقی ، احساس روش و دانش واقعی شده است ؟! معرفت شناسی دینی ما کامل شده است یا خیر ؟! و حال اگر نسل جوان جامعه حسین نیستیم ، فرزند زمان خودمان و نسل خودمان که هستیم آن هم با همه شباهت ها به آن دوران ! منتظر ورود حسین امروز شویم و یا وارث حسین باشیم ؟! حسینی که بزرگترین اصلاح طلب تاریخ است آنجا که می گوید : انما خرجت لطلب‏ الاصلاح فی امة جدی ( همانا من برای اصلاح امت جدم قیام کردم ... ! )

به عقیده من نیز روش امروز ، اصلاح وضع موجود است و جز به دست نسل جدید انقلاب این امر فراهم نخواهد شد که در پاسخ یاری جویی حسین و هم نوای با حضرت شعیب می گوییم : ان ارید الا الاصلاح ما استطعت ... ( تا بتوانم تنها مقصودم اصلاح امر موجود است ... ) ( سوره هود آیه ۸۸ )

نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود

شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود

. . . . . . . . .

این هم چند جا برای این ایام که سخنرانی اش می ارزد :

۱)

سخنرانی سید محمد خاتمی / شب عاشورا ؛ ( سه شنبه ۱۷ دی ماه ) بعد از نماز مغرب و عشاء ( ساعت ۱۸:۳۰ الی ۲۲ ) / محل : در باغ هنر واقع در خیابان طالقانی ، خیابان ایران شهر - خانه هنرمندان ایران

(جناب آقای خاتمی در خانه هنرمندان، شب عاشورا 17 دی. عکس از The one)


۲)

- دوشنبه ۱۶ دی ماه (شب تاسوعا): سخنرانی دکتر محسن آرمین با موضوع "قیام حسینی در آیینه ی قرآن"
- سه شنبه ۱۷ دی ماه (شب عاشورا): سخنرانی دکتر علیرضا علوی تبار با موضوع "تشیع و عاشورا"
- چهارشنبه ۱۸ دیماه (شام غریبان): سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر مسعود ادیب با موضوع " استمرار سیره ی پیامبر و امیرالمومنین در قیام سیدالشهدا(ع)"

ساعت آغاز مراسم: ساعت ۲۰
آدرس: خیابان سمیه، بین خیابان سپهبد قرنی و استاد نجات الهی، پلاک ۱۸۰، دفتر مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی

۳)

- چهارشنبه (۱۸/۱۰/۸۷) شب شام غریبان : محسن آرمین

- پنجشنبه (۱۹/۱۰/۸۷) : سید هاشم آقاجری

- جمعه (۲۰/۱۰/۸۷) : سیدمحمدعلی ایازی

زمان : از ۱۸:۳۰ الی ۲۱

آدرس : خیابان انقلاب- خیابان دانشگاه- کوچه آشتیانی- شماره ۹ ، دفتر مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب

۴)

- دوشنبه شب، 16 دی ماه : آقایان ناصر مهدوی و محمد مجتهد شبستری

- سه شنبه شب، 17 دی ماه: آقایان فاضل میبدی و محمد مجتهد شبستری

- چهارشنبه، 18 دی ماه : آقایان فاضل میبدی و هاشم آقاجری

زمان : از ۱۹ الی ۲۱:۳۰

آدرس : حسینیه ارشاد (با مشارکت انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه های تهران (شورای تهران،دفتر تحکیم وحدت- طیف علامه)

یـَـا بــُُُُُُُُُُــنــَََـیَّ !

به فرزندی که آرزومند چیزی است که به دست نیاید ( به فرزندی که چیزی را آرزو می کند که آن را نخواهد یافت ) ، رونده ی راهی است که به جهان نیستی در آید ( رهرو راه از بین رفتگان ) . فرزندی که بیماری ها را نشانه است و در گرو گذشت زمانه ( گروگان روزگاران ) . تیر مصیبت ها بدو پران است و خود دنیا را بنده گوش به فرمان ( هدف ناگواری ها و بنده ی دنیا ) سوداگر فریب است ( سوداگر فریبنده هاست ) و فنا را وامدار و بندی مردن است ( در بند اسارت مرگ ) و هم سوگند اندوه های - جان آزار - و غمها را همنشین است و آسیب ها را نشان و به خاک افکنده ی شهوتهاست ( زمین خورده ی شهوات ) و جانشین مردگان .

آن چه در بالا آمده است ترجمه بخش ابتدایی نامه حضرت امیرالمومنین به فرزندش امام حسن مجتبی است ( ترجمه نامه از دکتر شهیدی و قسمت های داخل پرانتز ترجمه از علامه جعفری است که به منظور تفاوت در نوع بیان آن ها و توجه بیشتر آورده شده است ) البته این نامه در حقیقت به تمام فرزندان آن امام بزرگوار در تمام طول تاریخ و تمام دوران نگارش یافته است که مگر پیامبر(ص) نفرمود : « حق علی بن ابی طالب علی هذه الامة لحق الوالد علی ولده » و یا مگر همچنین نفرمودند که : « انا و علی ابوا هذه الامة » که در نهایت همه ی مسلمین و شیعیان فرزندان معنوی امیرالمومنین محسوب می شوند و این سخنان خطاب به ماست .

و از آنجا که این نامه برای ما نگارش یافته است حضرت در ابتدای نامه به بیان اوصافی از ما ( فرزندانشان ) پرداخته اند که البته با در نظر گرفتن اینکه اصل این وصیت نامه برای حضرت امام حسن(ع) است بسیار قابل تامل خواهد بود که حضرت امیر این توصیفات را برای امام حسن بکار برده اند و وجه بیشتری از فوق بشر نبودن امامان آشکار می گردد .

اگر با نگاهی دقیق تر به اوصاف امام علی از فرزندانشان بنگریم و آنها را در خود جستجو کنیم می بینیم که براستی این انسان کامل و اوج خلقت خداوندی چه بینش و طرز نگاه بالایی در زمینه انسان شناسی داراست و به عنوان پدری دلسوز می تواند بهترین نصایح را برای فرزندان قدرناشناسش داشته باشد .

البته بالاتر از آن خود خالق این انسان نیز بارها در کلام خود ، قرآن به بیان اوصاف خلایق خود دست زده و آنها را برای خودشان معرفی نموده است .

به طور مثال :

ـ خلق الانسان ضعیفا ( النساء ، ۲۸ )

ـ ان الانسان خلق هلوعآ ( المعارج ، ۱۹ ) « انسان موجود حریصی است »

ـ اذا مسه الشر جزوعآ و اذا مسه الخیر منوعآ ( المعارج ، ۲۰ و ۲۱ ) « اگر حادثه ناگواری به او برسد بی تابی و جزع می کند و اگر خیر و نعمتی به او برسد آن را از دیگران دریغ می دارد .‌»

ـ و کان الانسان اکثر شی ء جدلآ ( الکهف ، ۵۴ ) «لکن آدمی بیش از همه به جدل بر می خیزد »

ـ فاما الانسان اذا ما ابتله ربه ، فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن و اما اذا ابتله فقدر علیه رزقه فیقول ربی اهانن ( الفجر ، ۱۵ و ۱۶ )

« اما انسان چون خداوند او را ( به رنج و غمی ) مبتلا سازد سپس گرامی داشته و نعمتش دهد ، انسان گوید :« خدا گرامی ام داشت‌ » ( من در چشم خداوند عزیزم !‌) و چون او را باز برای آزمودن ، تنگ روزی ( فقیر) کند ، ( دلتنگ و غمین شود ) و گوید : خدا مرا خوار گردانید ( و با من بی مهری کرد !‌) »

در حقیقت با بیان این چند مثال و بسیاری مثال های دیگر که در قرآن وجود دارد می توان به انسان شناسی جامع و کامل دین و نهج البلاغه پی برد و نیز به این نکته اشاره داشت که این اوصاف مذموم جزو فطرت انسان محسوب می شوند و و بدی های انسان همیشه معلول محیط و اجتماع وی نیست و در حقیقت مفهوم فطرت پاک بشری از ابتدا زیر سوال خواهد رفت و این ویژگی ها جزو طبیعیات بشری خواهد بود ! ( اصل این مطلب به یاری بحث کتاب « حکمت و معیشت » دکتر عبدالکریم سروش بیان گردیده است .‌)

البته از زاویه ی دیگری نیز می توان به این موضوع نگریست و آن آنجاست که دکتر شریعتی نیز در کتاب« فلسفه انسان » خود و در فصل خودسازی اینچنین بیان می دارند که : « انسان ـ به معنی فرد و هم به معنی گروه ـ همیشه و مطلقآ زائیده و پرورده ی محیط نیست ، مقصودم از محیط ، هم محیط طبیعی است و هم محیط جغرافیائی و اقلیمی است و هم محیط تاریخی است و هم محیط اجتماعی است و هم محیط طبقاتی است و نیز مخلوق جبری خصوصیات ارثی و ژنتیکی نیست و در عین حال نمی خواهیم همه ی این عوامل اجتماعی و مادی و طبقاتی را نفی کنیم بلکه با اثبات این همه معتقدیم انسان می تواند ساخته خودش باشد یعنی در ساختمان خود سهیم گردد .

تلقی ای که قرآن از انسان دارد با این برداشت هماهنگ است که قرآن انسان را نه یک ایده ی مجرد و مطلق و خارج از نظام مادی و علل و عوامل عینی و علمی تلقی می کند و نه صرفآ یک پدیده ی ناخودآگاهی که در تسلسل جبری تاریخ یا طبیعت یا وراثت پدید می آید : لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ، ثم رددناه اسفل سافلین ( التین ، ۴ و ۵ ) »

(( به صورت اجمالی پیرامون بیان دکتر نیز اشاره ای می کنم به ۳ نظریه جبرگرایی که استفان کاوی در کتاب « هفت عادت مردمان موثر » به آن پرداخته است : ۱ـ جبرگرایی ژنتیک ( تو آنچه که هستی حاصل اجدادت است ! ) ۲ـ جبرگرایی روانی ( تو حاصل تربیت دوران کودکیت هستی ! ) ۳ـ جبرگرایی محیطی ( شخصی یا چیزی در محیط مسئول وضعیت توست ! ) که البته بعد از آن به نقد آنها و بحث آزادی انتخاب می پردازد که از حوصله این کلام خارج است . ))

در نهایت اینکه از وصیت نامه حضرت مولا برای نسل های بعد از خود شروع کردیم و به بحث انسان شناسی ( و شاید فطرت و جبرگرایی رسیدیم ! ) که صد البته این مبحث بسیار طولانی است که امیدوارم بتوانم در آینده به آن به تفصیل بپردازم و دوستان نیز در این زمینه مرا یاری کنند !

کاش فرزندان خلفی برای پدرمان حضرت امیر بوده باشیم و تنها جزو میراث خواران مکتب تشیع نگردیم !

پیشواز کن شاعر با غزل که یار آمد ...

شعر یعنی چه ؟! …غزل چیست ؟!…نظم یعنی چه ؟! …و مانند این .
برای توضیح این موضوع به گمان من باید به تعریفی مناسب از شعر و نثر برسیم . از آنجا که شعر را هیچ شاعر و منتقدی به شکل اکمل تعریف نکرده است ، کار شاید مشکل باشد . نزار قبانی گفته است : کسی که می سوزد از ماهیت آتش آگاه نیست !… و در جایی دیگر نیز گفته است که سخن گفتن درباره ماهیت شعر پس از گذشتن مرحله الهام مثل سخن گفتن از خاکستر است در زمان فقدان آتش ! (نقل به مضمون ) .به عبارت دیگر تعریف کردن خاکستر ، ارتباط چندانی با مقوله آتش ندارد و لذا ارائه تعریفی مناسب برای شعر ناممکن است !
از سوی دیگر شاعری چون نرودا ، در یکی از شعرهایش به نام شاعری ، آنگاه که به نخستین تجربه شاعرانه اش اشاره می کند برای توصیف شعر به شعر پناه می برد !! در حقیقت او تلاش دارد که به قول قبانی در حال سوختن از آتش بگوید !درست همان کاری که اتوود نیز کرده است و لحظه سرایش را با یک روایت شاعرانه در یکی از مصاحبه هایش توصیف کرده است !

بهترین تعریفی که از شعر و تفاوت آن با نثر شنیده ام مربوط به والری ست آنجا که می گوید : شعر به رقصیدن می ماند و نثر به راه رفتن ! ما راه می رویم تا به جایی برسیم حال آنکه رقصیدن حرکتی ست برخاسته از شور درونی و نه برای رسیدن به جایی مشخص !
با این تعریف مشخص می شود که چرا آثاری از قبیل داستانهای عرفان آموز مولانا یا داستانهای حماسی شاهنامه و یا داستانهای حکمت آموز بوستان در زمره شعر نیستند . در حقیقت در این آثار شاعر با به نظم در اوردن یک داستان که آغاز و پایان از پیش طراحی شده ای دارد ، به سمت یک موقعیت از پیش تعیین شده می رود حال آنکه به گفته نزار قبانی : شعر انتظار چیزیست که انتظار نمی رود ! البته عکس این قضیه نیز صادق است . نقل می کنند که روزی داستایوسکی در هنگام دیکته یکی از رمانهایش به همسرش ، که تایپیستش هم بوده ، شروع به گریه می کند ! زن از او می پرسد که چرا ؟ و او پاسخ می دهد که امروز یکی از کاراکترهای داستانی ام می میرد و من نمی توانم کاری برای او بکنم !
در حقیقت این نشان می دهد که داستایوسکی خود پا به پای داستان جلو می رود و این موقعیت داستانی ست که خالق داستان است نه نویسنده . به عبارت دیگر نویسنده در یک کشف و شهود درونی ،خود اولین شنونده و خواننده داستان است !

حال باید بدانیم که تعریف ما از غزل چیست !
آیا غزل یک قالب عروضی همراه با تعدادی وزن از پیش مشخص است و چارچوبهای غیرقابل تخطی مصراع و قافیه و … که اگر کمی کلاسیک تر باشیم به استقلال ابیات هم قائلیم ؟!
یا نه ! غزل را دریایی می بینیم که اگر چه حدود نسبتا مشخصی دارد اما رفت و آمد موجهاش و طوفانهای گاه و بیگاهش ، هر لحظه مرزی جدید برایش تعریف می کنند ؟!
به نظر من تعریف دوم بیشتر مبتنی بر اصول کاشفانه شعر است و غزل نیز به نظر من عصاره شاعرانگی ست !
من فکر می کنم که با تفکراتی از این دست - که البته دیگر خیلی هم جدید محسوب نمی شود ! - می شود روایت را در دامان غزل دید چنانکه نمونه های بسیار موفقی را نیز در قسمت قبلی بحث نام بردم .
ایرادی که معمولا گرفته می شود این است که غزل به واسطه وزن و قافیه و احیانا ردیفی که دارد و دائما تکرار هم می شود تاب مانورهای فراتری را ندارد .
من به این معنی معتقد نیستم ! چرا که اصولا به دیوار بودن وزن و قافیه و ردیف معتقد نیستم !
به نظر من وزن و قافیه و ردیف - یا در یک کلام موسیقی شعر کلاسیک - حکم جریان رودخانه را دارند برای آنکه شناگری را می داند !
جریان رودخانه می تواند همراهی کننده باشد و حتی بر سرعت و کیفیت شناگری هم بیافزاید . از سوی دیگر اگر شما جریان صحیحی را دنبال کرده باشید - همان که الهام شاعرانه نامیده می شود - مسیر آن شما را جز به سوی هدف نخواهد برد !
اما آنکه یا جریان صحیح را برنگزیده - شعرهای کوششی - یا شناگری نمی داند ، تنها وقت و انرژی تلف می کند و آخرش هم به هیچ جایی نمی رسد ! گیرم که شالاپ شولوپی بکند و هزاران نفر را نیز در اطراف خود خیس و گل آلود کند !!
البته همه اینها به این معنا نیست که شعر فاقد وزن و قافیه و ردیف و حتی کاملا فاقد موسیقی ، قابلیت شاعرانه ندارد !
مقصود این است که اینها همه ابزارهایی یاریگرند نه مزاحم ! …یار سفرند نه بار سفر !! قبلا به این معنی اشاره کرده ام که استفاده از شیوه هایی که به حذف طنین قافیه و ردیف و وزن تکیه دارند ،به نظر من نوعی عقب نشینی به نفع حریف است !! …یعنی اینکه شما مرعوب منتقدان ( آن هم از نوع غیرکلاسیک سرای خیلی مدرن و فرا پست مدرن البته آن هم با تعاریف وطنی !!! ) شده اید و پا پس کشید اید !
اگر قرار باشد که ما شعری بگوییم که وزن و قافیه و ردیفش اصولا حس نشود ، چه ضرورتی دارد اصلا از این ابزارها استفاده کنیم ؟!… خوب برویم شعر سپید بگوییم !

در آخر یک غزل ناب : ( الم تری ... ! )

چقدر دست تو با دست من محبت کرد
و انحنای لبت بوسه را رعایت کرد

من از تو با شب و باران و بیشه ها گفتم
و هر که از تو شنید از بهار صحبت کرد

کتابِ چشم مرا خط به خط بخوان ، خانم !
که تابِ موی تو را مو به مو روایت کرد

سرودن از تو شبیه نوشتن وحی است
و آیه آیه تو را می شود تلاوت کرد :

اَلَم تَری ... که غزل کیف می کند با تو !؟
تنت ارم شد ومن را به باغ دعوت کرد

وَ تن ، تنت ، که وطن شد غزل مطنطن شد !
وَ رقص شد ... وَ تَتَن تَن تَنانه حرکت کرد –

- به سمت عطر تو تا قبله ها عوض بشوند
و بعد رو به تو قامت که بست ، نیت کرد :

منم مسافر چشمت ! مرا شکسته نخواه !
و نیت غزلی در 4 رکعت کرد !

رکوع کرد ... وَ تسبیح هاش پاره شدند !
و مُهر را به سجودی هزار قسمت کرد !

قنوت خواند : خدایا ! چرا عذاب النار ؟!
که آتشم به تمام جهان سرایت کرد –

- و بی عذاب ترین عشق ، آتشی شد که
فرشتگان تو را نیز غرق لذت کرد

تشهد : اَشهَدُ اَن بوسه ات دو جام شراب !
و اَشهَدُ که لبانم به جام عادت کرد !

سلام بر تو که باران به زیر چتر تو بود
سلام بر تو که خورشید هم سلامت کرد
...

غزل تمام ؛ نمازش تمام ؛ دنیا مات !
سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد
....

وَ تو بلند شدی تا انار بشکوفد
دعای قلب مرا بوسه ات اجابت کرد

غزل به روی لبت شادمانه می رقصید
و هر کسی که شنید از بهار صحبت کرد ...


مقاله ( گزیده شده ! ) و شعر ( به طور کامل ! ) از : سیامک بهرام پرور

روحی که به الله پیوست

 

نمی خواهم قلمم به گردش این روزگار پر فریب برایت بگردد. نمی خواهم اشک هایم با رویای ریای همیشه تاریخ سرازیر شود. نمی خواهم تو را به موزه های تاریخ بسپارم. می خواهم به تو سلام کنم که اینک وقت وداع نیست. جسمت را به خاک می سپارم و روحت را به الله ، راهت در قلبم ماندگار است ، راه آزادی و آزدگی، راه دین .

سجاد

=========================================================

به مناسبت سوم جمادی الثانی سالروز شهادت حضرت فاطمه الزهرا (س) سید محمد خاتمی در موزه ملی قرآن کریم سخنرانی می‌کند.

به مناسبت شهادت حضرت فاطمه (س) مراسم ویژه‌ای با حضور اصحاب فرهنگ، هنر و اندیشه، در محل موزه ملی قرآن کریم برگزار می‌شود و سید محمد خاتمی در این مراسم به سخنرانی خواهد پرداخت.
مرثیه سرایی و نوحه‌خوانی از جمله برنامه‌های این مراسم می‌باشد.
مراسم ویژه سالروز شهادت حضرت زهرا (س)، ساعت 10 صبح روز شنبه 18 خرداد در محل موزه ملی قرآن کریم واقع در خیابان ولی‌عصر عج، تقاطع خیابان امام خمینی ره، برگزار می‌شود و ورود برای عموم در این مراسم آزاد است.

 

هنوز زنده ام و زنده بودنم خاری ست ، به تنگ چشمی نامردم زوال پرست

به پاسداشت سالروز دوم خرداد ، بزرگترین حادثه ی تاریخ سه دهه ی گذشته ایران و پرمحتواترین حماسه و حرکت مردمی برخاسته از باورهای اصیل اصلاح مدارانه بر آن قصد شدم که چیزی بنویسم ! اول چند مقدمه :


مقدمه ۱ : هر چند که شخصآ اعتقادی به سوء استفاده ( یا شاید به تعبیر دوستان استفاده به جا !!! ) از متون دینی برای اثبات کلام خود ندارم ، ولی ناگزیر شدم تنها به حد اشارت از خطبه ۹۷ نهج البلاغه یاری بگیرم تا آنچه که درونم پیرامون جامعه امروز و اطرافم می گذرد را قدری توصیف کنم ! آنجا که حضرت امیر خطاب به مردمش گفت :


« ... هوشیار باشید ، سوگند به آن خداوندی که جانم به دست قدرت اوست ، آن مردم بر شما پیروز خواهند گشت . نه از آن جهت که آنان به حق شایسته تر از شما هستند ، بلکه به جهت سرعتی که آنان در تائید و حمایت از باطل امیرشان دارند .


شما در ظاهر مشهودید ، ولی در حقیقت غایبید ! در ظاهر مالکانید و در باطن بردگان . بامدادان اصلاحتان می نمایم ، شامگاهان خمیده مانند پشت کمان به سوی من بر می گردید . و اصلاح کننده ناتوان گشته و آنچه که می بایست اصلاح شود ، غیر قابل انعطاف و گره خورده است .


ای مردمی که بدن هایشان حاضر و عقلهایشان از خودشان غایب و تمایلاتشان مختلف اند . شما سه خصلت دارید که : ناشنوایانی گوش دار ! لال هایی سخنگو ! نابینایانی چشم دارید ! ... »


این بخشی از خطاب علی به مردم کوفه ی عصر خود بود و عجبا که ما اهل کوفه نیستیم و اما چقدر خود را به این کلمات نزدیک می بینیم ، گویا برای ماست و بس ، اصلآ برای ما گفته اند ! نمی دانم علی را گم کرده ایم ، خودمان ، شهرمان ، زمانمان ، ... !


مقدمه ۲ : این قسمتی از نامه مرحوم دکتر شریعتی به پسرش احسان ( و تمام فرزندانش ! ) در آبان ماه ۱۳۵۱ است :


« ... صحبت از جامعه ایست که نیمی از آن خوابیده اند و افسون شده اند و نیمی دیگر که بیدار شده اند در حال فرارند ، ما می خواهیم هم این خوابیده های افسون شده را بیدار کنیم و واداریم که « بایستند » و هم آن فراری ها را برگردانیم و واداریم که « بمانند » ، این کار ساده ای نیست .


این کاری است پیغمبروار از جانب کسانی که پیغمبر نیستند ! اما نباید مثل نیمه روشنفکرانی که از کلمات فقط صدای حروفش را می شنوند و سپس حوصله شان سر می رود و فریاد می زنند حرف بس است ، باید عمل کرد ! توجه نمود که حرف داریم و حرف . حرفی داریم که حرف است و حرف هم می ماند ، حرفی داریم که عمل می زایاند و حرکت می آفریند و بیداری می دهد و رسواگری می کند ، و حرفی داریم که خود زدنش عمل است و نیز حرفی داریم که عمل وسیله ایست برای زدن آن !!! یعنی حرف ، هدف عمل است و عمل وقدمه و وسیله ی حرف !


و تو پسرم ، اگر می خواهی به دست هیچ دیکتاتوری گرفتار نشوی ، فقط یک کار بکن : بخوان و بخوان و بخوان !!! »


این هم از این علی در همین تهران خودمان ( همینجایی که ما امروز هستیم ! ) و فقط ۳۶ سال پیش ! نه انگار این هم چقدر نزدیک به حال و احوال ماست ، برای من و توست ، مخاطب نامه اش ماییم ! ( البته اگر من امروز بخواهم بنویسم که : اگر می خواهی به دست این دیکتاتوری گرفتار نشوی ، فقط یک کار بکن : بگو و بگو و بگو !!! )


مقدمه ۳ : شعری از مرحوم احمد شاملو در سال ۱۳۳۵، ( از کتاب هوای تازه در این هوا که ... ! ) :


« در تمام شب چراغی نیست.
در تمام شهر
نیست یک فریاد.

ای خداوندان خوف انگیز شب پیمان ظلمت دوست!
تا نه من فانوس شیطان را بیاویزم
در رواق هر شکنجه گاه پنهانی ی این فردوس ظلم آیین،
تا نه این شب های بی پایان جاویدان افسون پایه تان را من
به فروغ صدهزاران آفتاب جاودانی تر کنم نفرین،ــ
ظلمت آباد بهشت گندتان را در به روی من
بازنگشایید!

در تمام شب چراغی نیست
در تمام روز
نیست یک فریاد.

چون شبان بی ستاره قلب من تنهاست.
تا ندانند از چه می سوزم من، از نخوت زبان ام در دهان بسته ست.
راه من پیداست
پای من خسته ست.

پهلوانی خسته را مانم که می گوید سرود کهنه ی فتحی قدیمی را.
با تن بشکسته اش،
تنها
زخم پردردی به جامانده ست از شمشیر و، دردی جان گزای از خشم:
اشک می جوشاندش در چشم خونین داستان درد،
خشم خونین، اشک می خشکاندش در چشم.

در شب بی صبح خود تنهاست.
از درون بر خود خمیده، در بیابانی که بر هر سوی آن خوفی نهاده دام
دردناک و خشم ناک از رنج زخم و نخوت خود، می زند فریاد:

«ــ در تمام شب چراغی نیست
در تمام دشت
نیست یک فریاد...

ای خداوندان ظلمت شاد !
از بهشت گندتان ما را
جاودانه بی نصیبی باد !

باد تا فانوس شیطان را برآویزم
در رواق هر شکنجه گاه این فردوس ظلم آیین !

باد تا شب های افسون مایه تان را من
به فروغ صدهزاران آفتاب جاودانی تر کنم نفرین ! »


------------------------------------------------------------------------


مقدمه چینی ها تمام شد ، تمام تمام نشدها ولی بیش از اندازه می شد و شایدم تکرار مکررات ! نمی دانم ، بگذریم ! ولی بالاخره نتیجه گیری که می خواهد ! من به نتیجه ای نمی رسم ، تنها یک کورسو در ذهنم روشن است و شایدم تبدیل به جرقه ای شود ، نمی دانم ولی فقط به تنها به یک چیز مطمئنم و آن این است که: « ما تنها وفقط یک قدم می خواهیم ، یک حرکت ! »


و تو فقط و بگو و فریاد بکش و باور کن که حرکت دیگری در راه است ! قدم در این راه بگذار ، که مبادا دیر بیایی ، جا بمانی و عقب بکشی که این تنها چاره درد است ، تنها !



حاشیه ای بر خرداد ۷۶

در آستانه فرا رسیدن یازدهمین سالگرد دوم خرداد ، در حال حاضر بازیابی مجدد و لزوم بررسی بیش از پیش درباره این حرکت اصلاحی بیش از هر زمان دیگری آشکار و مشهود است .

تاریخ معاصر ایران در چند دوره شاهد رخداد پدیدة « نفوذ و ریزش افکار نخبگان دردمند و صاحب حرف‌های راهگشا به پایین جامعه» بوده است. «جنبش مدنی» دورة اصلاحات اگرچه یک نفوذ شکست خورده نبود، موفق هم نبود و همچنان فرایندی نا تمام است.

بخش میانی جامعة ایران پس از پیروزی انقلاب، خصوصاً پس از جنگ (1368) با نظرورزی روشنفکران دینی به تدریج شاهد ظهور یک «جنبش مدنی» بود. حرکت مدنی بر خلاف حرکت انقلابی، حرکتی برای انقلاب کردن نبود، بلکه جنبشی بود که حامی سامان دادن و نظم دادن به جامعة پسا انقلابی ایران بود. در این حرکت مدنی کوشش می‌شد اسلام با دموکراسی، حکومت قانون، حقوق شهروندی و حقوق بشر سازگار باشد. این جنبش مدنی نیز همانند نهضت انقلابی به پایین نفوذ کرد، بطوری‌که جامعه میزبان یک جنبش اجتماعی اصلاحی شد. حتی کسانی که جنبش بودن جنبش اصلاحی را قبول ندارند، تأیید می‌کنند که جامعة ایران با یک دورة اصلاحی (1376-1384) و یک دوره گشایش سیاسی روبرو بود. در این دوره نیروهای مذهبی فعال در دولت خاتمی با شعار توسعه سیاسی و در بخش میانی جامعه با شعار جامعة مدنی از حرکت مدنی دفاع می‌کردند.

با این همه اگر نهضت انقلابی چنان مؤثر بود که انقلاب ایران را انقلابی اسلامی و پیروز کرد، حرکت مدنی در جنبش اصلاحی و در دورة اصلاحات چنان نبود که این جنبش به پیروزی برسد. با اینکه هم اکنون نمی‌توان گفت جنبش مدنی و اصلاحی ایران سرکوب شده، ولی مطالبات حداقلی آن نیز هنوز نهادنیه و تبدیل به قانون نشده است ؛ بدین معنا که هنوز انتخابات منصفانه، سالم و آزاد در این کشور با مشکل روبرو است؛ هنوز نظام رقابتی حزبی برای همة فعالان سیاسی به رسمیّت شناخته نمی‌شود؛ آزادی مطبوعات، نهادهای مدنی و اجتماعات برای همة فعالان بخش میانی جامعه با موانع جدی روبروست؛ و ‌همچنان خواسته‌های جنبش‌های اقشاری ایران مثل دانشجویان، زنان و کارگران به عوامل خارجی نسبت داده می‌شود .

حال به عنوان نقدی مختصر از آنچه که بر سر گفتمان و اندیشه ی اصلاحات گذشت می توان به موارد ذیل اشاره داشت :

در جنبش اصلاحی تا حدودی اسلام مدنی و رحمانی مورد استقبال جوانان قرار گرفت، اما این استقبال قدرتش تا آنجا نبود که منجر به نهادینه شدن و قانونی شدن مطالبات جنبش مدنی شود. زیرا ‌که تاکنون جنبش مدنی از حمایت تعداد کمی از روحانیان برخوردار بوده است (روحانیانی مانند حجت الاسلام خاتمی، شبستری، کدیور، اشکوری، فاضل میبدی، ایازی، برادران قابل، درایتی و دیگران) و صدای روحانیان مدنی، در دورانی که تبلیغات دینی مداحان با آب و تاب بیشتری از موعظة واعظان از کانال‌های رسمی پخش می‌شود، به گوش مردم نمی‌رسد. هستة روحانیان مدنی نه انسجام بالایی دارند و نه در میان صدها هزار روحانی کشور گروه مرجع هستند. در اینجا باید به دو نکته اشاره کرد. یکی دفاع آیت الله العظمی منتظری، به‌عنوان یکی از مراجع شیعه، از اسلام مدنی است. اما این مرجع شیعه از ارتباط مستقیم در دوران اصلاحات با مردم محروم بود و در حالی که روحانیان مبارز سکوت کرده بودند، در جبس خانگی قرار داشت (و پاره‌ای از دستگاه‌های تبلیغات رسمی نیز از اهانت به ایشان دریغ نمی‌کردند). لذا بجز آیت الله منتظری و تا حدودی آیت الله صانعی می‌توان گفت «جنبش مدنی» عملاً از حمایت مراجع دینی محروم بوده است.( هرچند که در حال حاضر نیز آیت الله صانعی در معرض اتهامات و توهین های بی شمار اقتدارگرایان قرار گرفته است و یا هادی قابل روانه زندان شده است . ) نکتة دوم کلام و بیان محمد خاتمی دردو دوره ریاست جمهوریش در نفوذ جنبش مدنی به بخش‌های پایین جامعه مؤثر بود. اما او چون یک مقام اجرائی بود (و اختیارات لازم را هم نداشت) نمی‌توانست انتظارات فزایندة مردم ناراضی را برآورده کند. این وضعیت باعث شد حرکت مدنی در عرصة حکومت ناتوان جلوه کنند.

از سویی دیگر در چهار سال گذشته دولت در برابر رشد و گسترش جنبش مدنی مقاومت کرده‌است. دولت با استفاده از امکانات وسیع حکومتی و بخش مذهبی و میانی جامعه، در راه تبلیغ حرکت مدنی مانع ایجاد می‌کند. در دوران اصلاحات در حالی که بیش از شصت هزار مسجد و ده‌ها هزار حسینیه وجود داشت، حکومت اجازه نداد حتی یک مسجد( به عنوان یکی از مراکز تجمع در ایران ) بطور مستمر در خدمت ترویج حرکت مدنی قرار بگیرد.

از سوی دیگر جدای از مباحث دینی جنبش اصلاحات در حرکت مدنی جنبش اصلاحات شما در مقام نظر اساساً مجاز نیستید به ستیز هویت‌ها و گفتمان‌ها دامن بزنید، بلکه وظیفه دارید حق حیات همة هویت‌ها و گفتمان‌ها را به رسمیت بشناسید. طبیعی است در این فضا گفتمان مدنی برانگیزانندگی یک گفتمان انقلابی را در یک جنبش اجتماعی ندارد. به بیان دیگر جنبش‌های مدنی باید به همة افراد (و حقوق و هویت آنها) احترام بگذارند و از این لحاظ در مقایسه با جنبش‌های انقلابی جنبش‌هایی سرد، متفرق و کم‌جان هستند. و همچنین حاملان و مدعیان و رهبران جنبش مدنی گفتمان خود را یکی از گفتمان‌های موجود در جامعه می‌دانند و قائل به تحمیل این گفتمان به جامعه نیستند. این حاملان معتقد نیستند که با هر روشی می‌توان به هدف رسید؛ آنان نتیجه‌گرا هستند. لذا همانطور که در دوران اصلاحات دیده شد بسیاری از حاملان جنبش مدنی وقتی دو الی سه بار در انتخابات شرکت کردند و نتیجه نگرفتند، خسته شدند و انتخابات را تحریم کردند.

در نهایت اینکه گسترش جنبش و حرکت مدنی و گفتمان اصلاحات در ایران کنونی کاری سترگ و نیازمند صبر و پشتکار و از سوی دیگر حیاتی و تنها راه چاره کنونی جامعه ایران است. این عواملی که ذکر شد( استقبال و مخالفت روحانیان؛ موضع‌گیری دولت؛رهبران و حاملان حسابگر اصلاحات و نه متعهد) تنها چند مورد مختصر و کلی بود . اگر انقلاب اسلامی بدون مشارکت فعال روحانیان مبارز مردمی نمی‌شد، اصلاحات مدنی هم بدون مشارکت فعال و فزایندة روحانیان مدنی به بار نمی‌نشیند. و صد البته که مخالفان جنبش مدنی در دولت نباید از اینکه در برابر حرکت اصلاحی و مدنی مقاومت کنند خرسند باشند، زیرا تاکنون حداقل و در کمترین نگاه و به صورت کلی فرصت طلایی را از جامعه ایران دریغ کرد‌ه‌اند .

و آن این که تعمیق حرکت اصلاحی یکی از راه‌های بنیادی ایجاد محیطی اخلاقی و از نظر سیاسی باثبات و پیش‌بینی پذیر در جامعة متحول و نامطمئن ایران است. کسانی که با دمیدن اسلام مردم انگیز و با برانگیختن ستیز هویتی و گفتمانی بنام حرکت و اقدامات انقلابی در برابر رشد مدنی می‌ایستند، تنها به بی‌ثباتی جامعه کمک می‌کنند و فرصت‌های توسعه ایران را محدود می‌کنند و بر تعداد فزایندة بیکاران، حاشیه نشینان، معتادان، افسردگان و مجرمان و . . . می‌افزایند. برای کنترل این جامعه، مخالفان حرکت های اصلاحی و مدنی در دولت مجبورند جامعه را (با فروش پول نفت مردم) امنیتی‌تر و پادگانی‌تر و در نهایت بی روح و خالی از هر گونه انگیزه و نشاط حرکت مدنی و مشارکت سیاسی کنند.


و دوم خرداد ۸۷ ؟!؟! . . . . . . . .

امسال دیگه سال آخره !

از زمانی که افراطی ترین و بی اخلاق ترین مجموعه های سیاسی در راس هرم اجرایی کشور قرار گرفتند این منکر مسلم ( فحاشی های سیاسی ) تبدیل به یک رویه شد . اما چون باز گفته اند امیدوارانه باید نوشت پیش بینی می شود که در سال ۸۷ با به دست آوردن سهل مجلس توسط محافظه کاران دیگر این فحاشی ها کمتر و جامعه ، زندگی سیاسی آرام تری داشته باشد . فکر می کنم امید دیگر ما در سال ۸۷ برگزاری چند تا جشن بزرگ دیگر برای مسئله هسته ای که حق مسلم ماست باشد . خیلی هم خوبه . همش باید عزادار باشیم ؟ چه اشکال داره اقلاْ در یک مورد هی جشن بگیریم . اصلا به ما چه در دنیا در مورد مسئله هسته ای ما چه خبر است . تورم و گرانی و خودکشی و دستگیری های دانشجویی و سرسام آور شدن قیمت مسکن هم بود که بی دلیل یک عده خودشان را برای آنها ناراحت می کردند . امسال فقط جشن هسته ای . هرچه بیشتر بهتر .

اگر هیچ کدام از این امیدواری ها قبول ندارید حتماً یک امید بزرگ در سال آینده هست که می تواند کلاْ ذهن و دل مردم را به یک رویکرد مثبت بکشاند . مسئله ای که همه مردم به آن دل بسته اند . آن هم انتخابات ریاست جمهوری است که مقدماتش از پایان سال پیش رو آغاز خواهد شد . این انتخابات می تواند سرنوشت مردم و تاریخ ایران را تغییر دهد . به همین دلیل همه به این اتفاق مهم چشم دوخته اند . نتیجه این انتخابات حتماْ تغییرات مثبتی در زندگی مردم به وجود می آورد و می تواند به بزرگترین امیدواری و مثبت نگری به تاریخ آینده ایران را در پی داشته باشد .

این قسمتی از مقاله « سال خوبی باید باشد ! » نوشته محمد علی ابطحی در ویژه نامه نوروز ۸۷ مجله (( شهروند امروز )) بود . اصلا هم مقاله علمی و تحلیلی هم نیست و کاملا هم سبک غرغرای خودمونه . ولی آخرش یه حرف خیلی خوب زده که به نظر من امسال تو این همه تاریکی دور و اطرافمون این آخری یه حرف اساسیه . خیلی هم درست و حسابی و قابل تأمل و پر از جای فکر و کار . سال پایان کابوس و شایدم فراتر از اون پریدن از خواب و حتی رویا !امسال سال امید به تغییراته . همین ، حالا با شکوفه و بدون شکوفایی ! این بار ما هم می توانیم !

این به عنوان پیش پست من تو سال جدید . تا ببینیم چی می شه !

 

...........................................................................................................

 

ما هنوز آتش این منزل سردیم بیا
ترک این گوشه ویرانه نکردیم بیا

گرچه رفتند سواران و فروخفت غبار
تا که دوریم دو در این عرصه بگردیم بیا

تا مبادا شود از جوش جنون صحرا خشک
ما همان خیره سر بادیه گردیم بیا

می‌نمایند که شب ایمن و رام است رمه
لیک ما شیروشان روزنوردیم بیا

کهنه شد قصه نامردی و مردی، گویند؟
ما ولی بر سر آنیم که مردیم بیا

همت آن است که از پا نفتد سرو سرود
شکوه بگذار کز این باغ چه خوردیم، بیا

دلت ار ساغر و پیمانه بی‌دردان زد
ما که همکاسه و همکوزه دردیم، بیا

برگ سبز غزل و خون دلی هست هنوز
گرچه با موی سپید و رخ زردیم بیا

گو چو سیل از سر سرنا مرو ای سایه عمر
که به دنباله دامان تو گردیم
بیا