محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

محفل

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار!

جنگ جنگ !

"...جنگ واقعی رزمگاه های قدیمی "هونگ جائو" و "لونگ هوا " بود که هر بهار استخوان مردگان دوباره در شالیزارها سبز می شدند و به سطح اب می آمدند ؛ جنگ واقعی هزاران پناهنده ی چینی بود که انبوه انبوه در جان پناه های چوبی پوتونگ از وبا می مردند ؛ جنگ واقعی سرهای غرقه به خون سربازان کمونیست بود که در سراسر بند چینی ها بر سر نیزه زده بودند ... در جنگ واقعی کسی نمی داند طرف کیست ، و نه پرچمی در کار است ، نه گوینده ای ، نه برنده ای . در جنگ واقعی دشمنی در کار نیست ... " جی جی بالارد ، امپراتوری خورشید


نگاهی عمیق بیایید به جنگ بیاندازیم ...شاید نیاز است نگاهی به خانه های خراب شده بیاندازیم ، شاید نیاز است به بچه های یتیم شده بیاندازیم ، شاید نیاز است نگاهی به زنهای فاحشه شده بیاندازیم ، شاید نیاز است نگاهی به نسل های سوخته بیاندازیم ... اما چرا جنگ را باید مورد تنفر قرار دهیم ؟

چرا باید به خاطر به خدا رسیدن عده ای ، عده ای بی سرپرست شوند ؟ چرا باید به خاطر فرونشاندن خشم عده ای بچه هایی بی پدر یا مادر شوند ؟ چرا باید به خاطر اشتهای بعضی آقایان ، خانواده هایی بی خانمان شود ؟

من در تحیرم ! چگونه می توان جنگ را دوست داشت...نمی توان کتمان کرد که در جنگ آدمی به رشد می رسد آن هم به خاطر سیل گلوله ها و ترس از مردن است نه اینکه صرفا جنگ آدمی را پر بار می کند ، باور ندارید ؟ نگاه کنید به این همه عزیزی که چندین سال در جنگ بوده اند و الان در منجلاب فساد غرق شده اند ...

من در تحیرم که چرا ادبیاتی به نام ادبیات جنگ داریم در حالی که این نوشته ها نمکی ست بر زخم پسران بی پدر !

نگاه کنید به فرهنگ جوامع قبل و بعد از جنگ !
جنگ های جهانی را دیدند ، در این طرف شخصی صلیبی می بوسید و بر می خواست گلوله ای در سر آن طرفی خالی می کرد ، و در این سمت هم آن یکی صلیبی می بوسید و بر می خواست و گلوله ای در سر این یکی خالی می کرد این بود که نیچه را واداشت به اقرار مردن خدا و هاکسلی را واداشت به نوشتن کتاب دنیای قشنگ نو ...
جنگ ما را نگاه کنید ! مردم شاد ایرانی ، که تعطیلات خود را در کنار جویباران و صحرا خوش می کردند ، اشعار حافظ می خواندند و سعدی را به هم هدیه می دادند ، به ناگاه در غمی عظیم فرو رفتند ، دیگر گلستان ها و بستان ها خرابه شد ،دیوان حافظ دیگر خاک می خورد چرا که اهنگران پشت بلندگوها نعره می زد ، دیگر کسی روز خوشی نداشت ، همه افسرده از تعدد شهید ها ... دایی ام که دوره 10 مفید است و سالهای پایانی ه جنگ را دیده بود می گفت به ما می گفتند :"بچه ها این دو تا تپه را می ریزیم می گیریم و ایشالا شب همون جا شام رو با هم می خوریم..."بعد می رفتند n نفر کشته می دادند و شامشان را در خون اب و کاسه سر از هم پاشیده رفیقان می خوردند...اینها به خدا رسیدند اما چرا دیدها را باز نمی کنید ؟ عزیزانی که ادعای قلب و عشق می کنید ، عزیزانی که ادعای عقل و معرفت می کنید ، چرا نگاه نمی کنید به اینکه چند پسر بی پدر شدند ، چند نسل باید در عزای از دست دادن پدر خود بسوزند ، چند قبر باید کنده شود شاید جوابگوی تعداد اجساد باشد...چرا نگاه نمی کنیم به اینکه خرمشهر هنوز هم مخروبه ای بیش نیست و آقایان و مسئولان برای پز دادن به اینکه ما باعث شدیم جوانانمان به اجبار به خدا برسند آن را نمی سازند...


حساب کنید عراقی هایی که بی دلیل کشته شدند ، ایرانی هایی که بی دلیل بی خانمان شدند و یا جوانانشان پرپر شدند ...

بی خردان و ظاهر بینان ، فکر می کنند من می گویم در مقابل هجوم دشمنان باید نشست و نگاه کرد اما نه ، باید از جنگ تنفر داشت اما وقتی که حمله ای به کشور شد نه بخاطر حکومت ، نه به خاطر امام ، نه به خاطر کشور ، فقط به خاطر دوستانی که در کنار ما می جنگند و وقتی کشته می شوند پایمان را روی جسدشان می گذاریم و جلو تر می رویم ، یه خاطر آنان که روی سیم خاردار می خوابند تا دیگران رد شوند و جسدشان را باد با خود می برد ، فقط به خاطر آنها می جنگیم...اما همیشه زمزمه می کنم که جنگ کثیف ترین و مزخرفترین اتفاق در جوامع بشریست...

نظرات 15 + ارسال نظر
سعید 1386/05/27 ساعت 01:12 ق.ظ

سلام

زمزمه نکنید. فریاد بزنید. تا همه فریاد بزنیم جنگ کثیف ترین و مزخرفترین اتفاق در جوامع بشریست.

اما جنگ. نه جهاد.

چه می گویم؟! چه کنم که آنقدر ادبیات و الفاظ مان را آلوده اند که:

اگر بگویم جهاد: یا یاد القاعده می افتیم یا یاد سردار دکتر فلان و دکتر سردار بهمان و برادر پاسدار مهندس کوفت و دلاور بسیجی سرلشگر زهرمار که همه به برکت سوابق جنگی به نان و نوایی رسیدند و بیزینس را عرصه‌ی جهاد دنیای امروز میدانند!!! یاد اینان می افتیم نه یاد حضرت حسین (علیه السلام). حتی همین حسین (علیه السلام) که در این کامنت می‌بینیم را هم به اکراه می خوانیم و رد می شویم. یا به بهترین حالت، اسطوره می دانیمش که الگوپذیر نیست. مثل رستم!


اگر بگویم استشهاد: یاد جوانانی می افتیم که قرص روان‌گردان بالا می اندازند و بمب در دست به فتوای مفتی اعظم عربستان یا رئیس جامع الازهر مصر در یکشب ۴۰۰ کشته و مجروح روی دست شیعیان عراق می‌گذارند و بعد می‌گوییم خب سید حسن نصرالله هم یکی است مثل همان مفتی اعظم - که اگر دوزار می ارزید مفتی فتوا نمیداد- و استشهادیون وهابی قرص خورده یا نمونه های داخلی اش: همان ها که درب امیر کبیر می شکنند و خواستار تجدید انقلاب فرهنگی هستند (البته اینها قرص نمی خورند!) را همانند علی منیف اشمر لبنانی و احمد متوسلیان و ابراهیم همت و مهدی زین الدین میدانیم. و میگوییم همه مثل هم‌اند. و اگر به خدا هم رسیدند خودشان واسه خودشان رسیدند. به ما چه دخلی دارد؟ دختر شهید فلانی را ببین توی ایکس پارتی قیطریه گرفتنش! توکه خیرت به دخترت هم نرسیده چه رسد به ما؟ بله. بفرمایید این‌ها را. اما تا زیر و رو نکنیم تاریخ جنگ، سیره و روش بسیجی... ‌( .... خدایا حتی نمی توانم بگویم بسیجی های زمان جنگ. چون لفظ بسیج بیش از همه مصادره به نفع آقایان بیزینسمن سلطه طلب شده) . تا زیر و رو نکنیم تاریخ جنگ، سیره و روش بچه ها‌ را، تا ننشینی با همان دختر شهید فلانی، مادر بی سرپرستش و مانندشان به همان روش سلیم و مطمئن و مجهز به عشق صدق همدلی نکنی توی همین ظاهر جنگ می‌مانی و اثری جز خرابی نمیبینی و همه چیز سیاه است. و همه جنس جنگی منفور است حتی حسین(ع) مقابل یزید.

البته حق دارید. سه جنگ امیر المومنین(علیه السلام) داشت هرسه با مسلمین. صاحب الامر(عج) هم اولین و اساسی ترین جنگ‌اش با همین گربه های عابد و زاهد است. اما اگر بگوییم هر جنگی منفور است هم جنگ‌های علی(ع) را هم جنگ حسین(ع) را و هم جنگ صاحب الامر(عج) را نمی توانیم مستثنی کنیم.

اگر بگویم ... چه بگویم. چه فرقی می کند.
همین ها که گفتم مشمول همان قاعده‌ی مصادره ی الفاظ اند و همین طور با ایشان برخورد می شود.

عجب دور عقلی مزخرفی است. مرد می خواهد که از ظاهر الفاظ و اعتبارات و بارهایی که الفاظ به ما تحمیل می کنند و از این‌همه فتنه‌ از خوارج پیشانی پینه بسته‌ی بعد از جنگ عبور کند و باطن جنگ- که در کامنت های پست قبلی طرح شد- را لمس کند و بعد ادبیات را به ادبیات حقیقی اش نزدیک کند . تا رسد به استخراج الگوی زندگی از آن همه جنگ.

به شخصه ادبیات حقیقی برای جنگ نتوانسته ام بازتعریف کنم که الفاظش مصادره نشده باشد و مفاهیمش بار بر منفورات نشود اما پاره هایی در اوراق و سیره و مدل زندگی بچه ها دیده ام که امکان الگوبرداری اش را برای محرز کرده.

..::یا علی::..

به نامش...

سلام را سر اغاز قرار می دهم چرا که احترامی خاص برایتان قائلم...


شاید انقدر که متن حاضر متنی بود انتقادی و احساسی تحلیلی نبود اما غرض از طبقه بندی آن در مطالب تحلیلی حقیقتا به خاطر نظرات آن بود ، نظراتی که امیدوارم در آن، بحث خوبی در مورد 8 سال جنگ ما اتفاق بیافتد و یک مقدار از بار ذهنی من را (حداقل) نسبت به جنگ مان کم کند...

فرمودید جهاد !
می گویم نگاهی بیاندازیم به تاریخ ، 14 معصوم ، کلا چند تاشون جهاد کردن ؟ این از سوال اول . سوال بعد اینجاست آیا امام حسین (ع) یا امیرالمومنین خودشان جهاد کردند ؟ یعنی یک روز نشسته بودند در خانه ، فردا بلند شدند رفتن مردم و جمع کردن ، پس فردا هم رفتن کشتن و شب اومدن خوونه...
اما چیزی که من از روند جهاد های (که الیته جنگ هم میشه گفت) امامان ما دیدم اینگونه نبود که خودشان علاقه ای به این کار داشته باشند ، اری بحث من سر علاقه است...علی خودش عالی بود ، حسین خودش حسین بود ، در جهاد حسین نشد ... اینکه می گویید جهاد های امامان را ببینم ، می گویم می بینم ولی این را نیز میبینم که امام حسین هر کس را که در میدان جنگ می کشت ، تا چندین نسل بعد از او را می دید و اگر کسی نبود انسان در میان نسلش ، او را به هلاکت می رساند (این روایتیست از امام سجاد(ع)) ...
چه می خواهم بگویم ، خود نمی دانم ، یعنی می دانم اما کلمات مزخرفترین اختراع بشریست ، نمی توانم کنار هم بچینمشان...

ایراد سوم که وارد است ، بحث زمان و مقتضیات آن است و دقیقا به همین دلیل کلا نمی توان از ائمه در این مورد الگو گرفت که خود ائمه نیز بعد از امام حسین هرگز دست به شمشیر نبرده اند و حتی مهدی موعود نیز هنوز ظهور نکرده که اینهمه با اطمینان از جنگ ایشان سخن می گویید (باز هم بحث کلمات است...شاید منظور از روایات و مثلا جنگ با عابدین و زاهدین ، جنگ ایدئولوژیک و به اصطلاح امروزی "انقلاب مخملیست")...می گویم امروز جنگ باید بمیرد...دیگر گذشت زمان صفین و جمل ، دیگر غزوه های خیبر و تبوک به تاریخ پیوسته...

این را می گویم برای اینکه مسئولان مملکت ما هنوز در پی جنگ و عملیات و تفکرات بسیجی وار هستند که ضربتی همه کارها را انجام دهند ، بدون فکر کردن به اتلاف نیرو ، سرمایه ...

اهای مردم...این را فریاد زنیم...همت و متوسلیان و چمران(که واقعا دوستش دارم) در جنگ فقط پریدند ، پرواز کردن را در خانه ، در کار ، در عشق آموختند...دنبال این نباشید که پرواز کردن را در جنگ بیاموزید که آنان که با این دید رفتند ، امروز در همین جا پرهایشان نیز ریخته و در کثافات دنیا غرق شده اند...
باز نیز می گویم ، جنگ منفور است...هر جنگی منفور است ، اگر منفور نبود علی وقتی در خیابان می کشیدنش و زهرا را می زدند همه را از لب تیغش می گذراند...
باز نیز می گویم ، جنگ منفور است...و انسان هایی که فکر می کنند در جنگ به خدا می رسند در جهل مرکب ... چرا که خدا پاداش مردی را که برای عیالش زحمت می کشد و کار می کند را نیز هم رده شهیدان می داند...پس چمران در راه کار کردن برای همسرش شهید شده بود و شهید شدنش فقط نابودیه جسمش بود ... چمران قبل از شهادت شهید شد...

علی یارتان...

محسن 1386/05/27 ساعت 04:24 ب.ظ

اولا: من نمی دانم شما جند سالتون هست که با این شهامت از سال های جنگ حرف می زنید:«مردم شاد ایرانی ...»

دوما: ملت به خاطر هیچ کدام از این چیزایی که شما گفتید نجنگیدن؛ برای یه چیز بالاتر جنگیدن! و اگه امام رو اتقدر دوست داشتن چون تو اون مسیر بود!

سوما: هیچ کس جنگ رو دوست نداره و گفتن اون توضیح واضحاته ولی جنگ ما فراتر از یک جنگ معمولی بود یه چیز ارزشمند و به خاطر اونه که تقدیسش می کنیم.

چهارما: ...
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر

ولی
آدمی در عالم خاکی نمی آید پدید
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو عالمی

سلام

برادر ، نیازی نیست به سن...مگر نشینده اید که بزرگی به عقل است نه به سن ! (این را همین طوری عرض کردم ، مزاح می کنم...)

از پدران شنیدم این را ، از پدر بزرگ ... از همه می شنوم این را
و حتی می توان نتیجه نیز گرفت که طبیعی است این که مردم دیگر شاد نباشند ...فرض کنید پسر شما شهید شده ، ایا راضی می شوید به کوه و دشت و صحرا بروید و بشینید و حافظ بخوانید ، در حالی که هر روز شهیدی جدید می اید...این را می خواهم بگویم که طبیعی است این احساس که ملت بعد از جنگ دچار افسردگی می شود (نسل ما) باور ندارید ؟ کتاب های روانشناسی را تورقی کنید...

من نمی دانم ان چیزی که شما می گویدد چیست و نمی خواهم هم بدانم چون این از همان حرفهاییست که ما برای پر کردن دهان و پز دادن می گوییم ...شما می خواهید بدانید به خاطر چه می جنگیدند ، بروید خودشان را بیدار کنید از درون قبر و از خودشان بپرسید...من کاری به سخنان بازماندگان ندارم که برای توجیح خود ، این سخنان را می گویند...اما به نظر من ساده ترین چیز که از شهیدان الگو می سازد نه اسطوره همان است که گفتم ، نیاز نیست به فکر ملتت باشی (که اگر باشی عالیست اما معمولا کسی نیست که به این فکر باشد) همان که به خاطر رفیق بغل دستت که کشته شده بجنگی کافیست...

من باز هم نمی دانم که چرا ما ایرانی ها علاقه خاصی به اسطوره سازی (و نه الگو سازی) داریم...از امام اسطوره می سازیم ، از آیت الله خامنه ای اسطوره می سازیم ، از علی دایی نیز حتی اسطوره می سازیم و مقدسش می کنیم ... نکنیم آقا ، نکنیم...جنگ را هنوز خیلی از افراد این مملکت دوست دارند از رهبر بگیرید تا رئیس جمهور و بسیاری از دوستان بسیجی که فکر می کنند در جنگ انسان به خدا می رسد که البته توضیح مبسوط در کامنت قبل داده ام که چرا در جنگ انسان به خدا نمی رسد ؟

اما می دانم این را که ... :

ای پرستو های خسته
سرزمین پاکی ام کو ؟
این خیابان ها غریبند
کوچه های خاکی ام کو ؟

sajjad 1386/05/27 ساعت 05:41 ب.ظ

وقتی در جنگ جهانی متفقین ایران را اشغال کردند ، کسی به خاطر بقل دستیش که روی زمین می افتاد نجنگید! یک قدم که چه عرض کنم صد قدم به عقب بر می گشت!
پس کلا این که گفتی منتفی است. برای آن که یک آدم جانش را با شجاعت و به میل خود فدا کند باید هدفی والا وجود داشته باشد. باید رهبری کاریزما وجود داشته باشد. چه آدولف هیتلر چه امام خمینی . این دو نام را برای این کنار هم آوردم که نشان دهم این موضوع برای دفاع کردن و حمله کردن یکسان است.
احساسات زد جنگت را تحسین می کنم.
آن سربازی که به سمت گلوله رفته و شهید شده ، وظیفه خود را به طور کامل انجام داده ، اگر قرارا است کسی نقد شود و مورد سوال قرار گیر آنهایی هستند که جنگ را فرماندهی می کرده اند!

آخر شما سربازان خود باخته ی احمقی را می بینید که اصلا معلوم نیست از کجای این مملکت هستند ... ولی احتمالا روستاییان در مقابل متفقین ایستاده اند....بعدش هم ، من نمی گویم که فقط این است و جز این نیست(که گزاره ای است عقل گریز ! ربطش به مطلب عطا!) می گویم اسطوره ساختن از شهیدان کار زیبایی نیست، اینکه بگوییم آنها به خاطر امام زمان رفته اند ، آنها برای ازادی ه مردم جهان رفته اند ، آنها .... اینها نیز می تواند باشد اما واقعا چند نفر اینگونه بوده اند ؟ من ساده ترین چیزی را که می توان در مورد آنها گفت می گویم ، آنها را اسطوره نمی کنم ، می گویم انها آنقدر انسان بوده اند که به خاطر دوستشان بجنگند پس آی مردم ، حواستان به دوستانتان باشد...اینگونه آدمی می تواند یاد بگیرد...

وجود رهبر را نفی نمی کنم...

من نیز او را نقد نمی کنم که کشته شده و دیگر نیست و منصفانه نیست پشت شهید سخن گوییم...من از این مردمان ابله می نالم که برای رسیدن به خدا باز هم دنبال جنگند... همین مسئولان ، همین بسیجی ها (البته بعضی هاشون !)

ولی حرفت درست است که اگر بخواهیم جنگ را مورد بررسی قرار دهیم (و نه تفکر جنگ طلبانه ...) باید آنانی که فرماندهی می کردند را مورد پرسش گذاریم...

raVen 1386/05/27 ساعت 07:39 ب.ظ http://raVennest.blogsky.com

لذتی دارد برای خود کامنت گذاشتن اما مطلبی را محض مزاح عرض کنم که لغت و واژه "گرد" اصطلاح این جانب است پس لطفا قانون کپی رایت را رعایت کنید...

عطا 1386/05/27 ساعت 08:55 ب.ظ http://mahfel.sub.ir

سلام،
می دونی راجع به چی داشتم فکر می کردم؟
- راجع به جنگ 33 روزه لبنان و فاجعه کشتار قانا که هنوز یک ماه هم از سالگردش نگذشته (عکس تمام صفحه و دلخراش مرحوم شرق رو که یادتونه! البته قبل از مرگ دومش رو می گم؛ کودکی بیهوش بر برانکار در میان خرابه ها)

- راجع به تقارن روز پاسدار با تولد امام حسین -علیه‌السلام- و این که چرا چنین تقارنی را ایجاد کرده اند. و این که این تقارن میمون(!) رو امریکایی ها با وارد کردن نام سپاه به ارتش تروریست ها جواب دادند. و البته روز جانباز و سالگرد تولد عباس بن علی – علیهماالسلام– که دلیل این یکی چندان فکر نمی خواد و فقط اطلاعات تاریخی می خواد.

- راجع به قربانیان عملیات تروریستی در عراق که فکر می کنم خبرش دیگه الان برای همه مان کاملا علی السویه شده و اگر یک روز از این خبرها نداشته باشیم سردرد می گیریم و مجبوریم حداقل یک ساعت GTA 5 بازی کنیم و انقدر آدم های عادی رو بکشیم تا شب راحت تر بخوابیم. (راستی امروز توی افغانستان یک کاروان امریکایی رو فرستادن هوا، فعلا که جنازه ی 15 تاشون رسیده زمین. باز خوبه القاعده به فکر تنوع مزاج ما هست!)

- به آن چه که سعید گفت هم فکر می کنم؛ به این که چقدر سردوش و سرآستین (می دونید که چیه؟! نشان نظامی نسوان!) همین جور بی حساب اعطا شد و چیزیش به بچه بسیجی های مخلص اون دوران نرسید. و اونی هم که رسید در راه قاچاق از اسکله های جنوبی و مرزهای جنوب شرقی مصرف شد. (آمار تحقیق و تفحص مرحوم مجلس ششم از سپاه که خیلی کمش منتشر شد و همه ی اون نماینده ها از طرف حسین شریعتمداری به نشان لیاقت مرگ نایل شدند رو بیخیال! خودت چه طوری؟!)

- به حرف توهم فکر کردم. جنگ کثیف است؛ یعنی واقعا ظاهر آلوده و غیرقابل تحملی دارد ولی همان طور که می دانی بسیاری از زندگی ها از این هم کثیف ترند و خوب می دانی که همه ی ادبیات رئالیست برای روایت این کثیفی ها و بعضا پاکی ها به وجود اومده.

- ولی به نظرم جنگ مثل یک سیب زمینی می مونه (!) یعنی اولا به زحمت از زیر خاک در میاد و موجودی ست که تکثیرش به روش غده ایه. تازه ظاهر و پوسته ای خاکی و کثیف داره، ولی وقتی پوستش رو بکنی و سرخش کنی -به قول امین- ارزش افزوده پیدا می کنه. (عجب مثال کشکی زدم ها!) خلاصه می خواستم بگم گوهر جنگ ارزش جالب توجهی داره که می شه ازش ژانر جنگ و حتی ساب ژانر ضد جنگ و بعد از جنگ و غیره ایجاد کرد.

فعلا عرضی نیست، (ارزی هم!) به جز این که:
از صبوری و حوصله‌ی دوستمان سعید که به وبلاگ و نظرات ما توجه نشان می‌دهند و با متانتی بی‌نظیر در بحث شرکت می‌کنند بسیار متشکرم! راجع به بحثی که گذشت، پست من و ارتباطش با پست قبلی و نظرات دوستان خرده مطلبی جامانده در دلم ( شاید هم مغزم!؟ مگر فرقی هم می‌کند؟) داشتم که ... به موقعش عرض می کنم.

سلامی به بلندای آسمان مناطق جنگ زده ! ...

- من نیز تفکر می کردم به شخصیت سید حسن ، و جنگ 33 روزه ... اتفاق زیباییست...

- پاسداری از دین احتمالا منظور نام گذاران بوده !

- هر شب می گریم از شنیدن این اخبار ، باور نداری ؟ از ستاره ها بپرس...

- خطرناکه عطا ! با حسین آقا شوخی نکن ! تو هم به درجه خوبی نائل می شیا...

- فیلسوفی می گوید : جسم بهترین تجسم از ذهن است ! درون زشت جنگ را می توان از زنان بی همسر ، بچه های بی پدر ، کودکانی که روی مین ها تکه تکه شده اند ، پدران بی پسر و... پرسید...من نمی توانم بگویم فقط ظاهرش کثیف است و نه می توانم قبول کنم که فقط ظاهرش کثیف است...

- به نظرم وجه شبه جنگ با سیب زمینی ، بیشتر گرد بودنشه ، هر دوشون گردن...اینکه می شه ازش ژانر ساخت دلیل بر ارزش نیستا عطا ! مثل این می مونه که بگی چون در مورد فاحشه ها فیلم می سازن ، اونها آدمای خوبی هستن...یا چون خدا تو قرآن گفته دروغ نگید ، دروغ گفتن خوبه ! اینکه براش ادبیات درست کردن و ژانر داره ، مثل این می مونه که خدا در مورد دروغ توی قرآنش حرف زده...

- اگر ارزی بود به عرضم برسان که محتاج اروز و عروض شماییم...

سعید 1386/05/28 ساعت 12:22 ق.ظ

سلام

احترامتان منتی است که نشانه ی مهر دو طرفه است. خودمانی ترش این است که: هستمت!

اما بعد:
نگاهی بیاندازیم به تاریخ ، 14 معصوم ، کلا چند تاشون جهاد کردن ؟
این درست که ۲ امام از ۱۱ امام دست به شمشیر برده اند ومابقی نه. اما به نظرتان وقتی علت عدم قیام را از امام صادق(ع) و همین امام رضا(ع) می پرسند چه پاسخ می دادند؟ کم بودن اصحاب- شنیده اید جریان کسی که از امام درخواست قیام کرد و امام به تنور آتشی اشاره کرد که بپر داخل تنور! و او که امتناع کرد دیگری آمد و پرید و امام گفتند چند تن مثل این دارید که قیام کنم؟- و حضرت رضا(ع) به جریان مشابهی.
و از ادله ای که معصومین برای عدم قیام حضرت صاحل الامر(عج) بیان کرده اند نیز همین کمی یاران است. شاهدش اینکه اگر ۳۱۳ تن گرد امام جمع شود خروج از غیبت بر امام واجب می شود! واجب شدن ساده نیست ها!
پس علت امتناع معصومین از جهاد، بدی جنگ نبوده که از مهمترین هایش کمبود نیروی انشانی بوده. شاید علل دیگری هم داشته. به ذهنتان می رسد بگویید.

البته صد در صد موافق تان هستم که ائمه هم دل خوشی مطلقا از جنگ نداشتند. بابا به خدا ما هم نداریم. آنهمه امیرالمومنین بر سر جنازه طلحه گریه کرد! و بر کشتگان خوارج و صفین. اما علتش شرح صدر در ایمان است. همان کسی که می گفت اگر هفت اقلیم را به من دهید تا پر کاهی از دهان مورچه ای به جور بگیرم والله نخواهم کرد همان است که در خیبر و خندق و صفین و نهروان فقط ازصدای رجزهایش عده ای جان می دادند چه رسد به ضربه شمشیرش. این همان آدم است. این شرح صدر است در ایمان. بگذریم.

مسئولان مملکت را هم کلا بیخیال شوید. البته رهبری را میدانم که جنگی که مستقل از جهاد باشد را مطلقا زیر بار نمی رود و نمی پذیرد - داستانش مفصل است. فرصت شد بعدا - ولی بجز شخص او - و نه حتی اعضای دفترشان فقط خودش- مابقی را بریزید توی گونی و در بیابان های اطراف تار و مارشان کنید. ندا هم بدهید بیاییم کمک!

اما اینکه هر جنگی منفور است حتی اگر جهاد باشد یا حتی اگر دفاع باشد... به نظرم هنوز محل افتراق ست!

..::یاعلی::..

باز نیز سلام

خب شما نمی گویم درست نمی فرمایید که در آن حد نیستم که بخواهم از کسی غلطی بگیرم اما من جور دیگر نگاه می کنم ،اینکه شرایط آن زمان ، مثلا زمان امام صادق دیگر طوری نبوده که جامعه اسلامی آن زمان جهاد را بربتابد ! منظورم آن است که دیگر دوران جنگ و جهاد به سر آمده بود نه به خاطر کمی یاران ، شاید به خاطر رشد عقلی مردم ، می گویم شاید...

بیشتر حرف من این است که آقایان در جنگ به خدا نمی توان رسید...تمام سخنی که می گویم این است که باید قبل از جنگ به خدا رسید و در جنگ فقط بدن خاکی را ترک کرد...

سعید (۲) 1386/05/28 ساعت 12:39 ق.ظ

سلام

می بخشید زدم توی نوبت! اما در باب اثبات اینکه هر جنگ و دفاعی - اگرچه خسارت بار و زیان آور است و ظاهرا منفور و مطرود اما گاهی لازم و ضروری است- راه دیگری به ذهنم رسید:

دوستان پایه اید قرار بذاریم و حضورا برسیم خدمت جناب raVen و منزلشون یا اگر خوابگاهی هستند اتاقشون رو چنان مورد تخریب و تجاوز و تعرض و انهدام و نابودی قرار بدیم که به قاعده شب خاطره های سپاه، خاطره برای تعریف داشته باشن؟! و به محض اینکه در مقام دفاع بر آیند همه سمفونیک اجرا کنیم که : جنگ منفور است...هر جنگی منفور است. نکن آقا. دفاع نکن!

جناب raVen آدرس تان را لطف میکنید با دوستان مسدع شویم برای اثبات ضرورت دفاع؟!

اصل ضرورتش که اثبات شد بعد فضیلت کشته شدن شما در مقام دفاع ( نه! ...خدا به دور!) و تاثیری که بر خانواده یا هم اتاقی ها می گذارد و تاریخی که خواهید ساخت بعدا صحبت می کنیم. که دیگر صحبت هم نمی خواهد آفتاب آید دلیل آفتاب؟!

ببخشید. مزاحی بود سبب انبساط خاطر! اگر به قول raVenگرد بود ببخشید. (حال کردی حفظ کپی رایت را !)
اصلا کاربرد داشت اینجا یا گرد بودن فقط به مباحث منطقی و عقلی اطلاق می شود؟

..::یا علی::..

آقا من پایه ام بد ! شما قدم بر دیده ی ما می نهید اگر تشریف بیاورید منزل در خدمت باشیم ... اخر از قدیم گفته اند هر چه از دوست رسد خوش است ...

برادر ، شاید بد مفهوم را رسانده ام ، نمی گویم که دفاع بد است...شاهد مثالش پاراگراف آخر متنم...اما دفاع با علم به اینکه قرار نیست از آن جنگ در آینده چیزی عایدت شود و قرار هم نیست با حضور در صحنه نبرد یک شبه به خدا برسی خوب است ...

ما مخلص شما هم هستیم !

اصطلاح گرد در همه جا کاربرد دارد ... راحت باشید ! (در استفاده به جا از این اصطلاح کوشا باشید ، ستاد تبصره ۴۴۴)

پرّان 1386/05/28 ساعت 01:58 ق.ظ

من یاد عکس های خرمشهر قبل از جنگ بابا افتادم، لب اسکله و چند ماه قبل همین امسال یاد آمدم باز هم لب اسکله خرمشهر...



(لحنش را خودتان ببینید چجوری باشد بهتر است! قطعا دلسورانه نیست. با عصبانیت هم نیست)


فرق هست بین معنی کلمه جنگ، وقتی از دیدهای مختلف بیان میشود.

مثلا ریاضت.
ریاضت به نظر خیلی ها احمقانه و به نظر خیلی ها روشی متعالی و معنوی ست.
باید ببینیم آن طرف ریاضت برای هر کدام چی بوده.


چیزی که ما می بینیم از جنگ ویرانی است. ما حتی کشتار و خون و آتش و آژیر ندیده ایم و حتی یک لحظه اضطراب و وحشت اش را حس نکرده ایم. با این همه برایمان منفور است. (و برای شما خیلی خیلی منفور)


گریز:
سال پیش دانشگاهی برای من بهترین سال بود. تقریبا به هیچ چیز دیگری غیر از کتابهایم کاری نداشتم و از هر تشتت فکری رها بودم. هیچ وقت دیگر این آرامش را تجربه نکردم. اینکه همه لحظه های آدم موقوف یک امر باشد واقعا آرامش بخش است و من تقریبا نه ماه امتحانش کرده ام.



یکی از وجوه خوب جنگ برای آنهایی که آنرا خوب میدانند شاید همین باشد.
جنگ با آنهمه چیزهای وحشتناکی که گفته اند دارد، باعث میشود بین همه کارهای آدم اولویت فرا اوّل باشد. و بعد هم جز آن نمی شود به چیز دیگر فکر کرد بخصوص اگر در منطقه جنگی باشی نه در شهر.
ضمنا وقتی مطمئنت کرده باشند یا خودت مطمئن شده باشی که درستش همین است و باید جنگید، دیگر واقعا وقف جنگ میشوی. و احتمالا بین آنهمه سر و صدا به آرامش میرسی.

خوشحالم که هنوز می بینیمتان... (پیام)

سخن شایسته ای گفتید که من نیز موافقم با آن که شاید تنها خوبیه جنگ آن باشد که همه هدف ها یکی می شود و آن نیز پیروزی در جنگ است...و واقعا زندگی معنی پیدا می کند...

اما به خدا نمی توان رسید ، شاید هم بتوان...اما به نظر من نمی توان رسید...باید قبل از جنگ به خدا برسی تا در جنگ بتوانی بدنت را ترک کنی...(یک مثال عرفانی : وقتی دف را بسیار بنوازند کم کم پوست آن نازک می شود و در یکی از نواختن ها ناگهان پاره می شود...می گویند دف شهید شده...انسان نیز باید خود را در بیرون جنگ نازک کند بعد برود در جنگ تا شهید شود...نه اینکه همین طور یرخی جنگ راه بیاندازد تا اگر خدا بخواهد به خودا برسد به آن طریق...)

پرّان 1386/05/28 ساعت 02:08 ق.ظ

پاراگراف آخرتان خیلی خاص است.


خیلی احساس بر انگیزاننده ای ایجاد میکند.


اینقدر که آقای سعید اطلاعات امام شناسانه دارند، ندارم (شاید ازشان بخواهیم کمک کنند)
ولی فکر میکنم غیر از دلیل قبلی ام، یک دلیل دیگر هم شاید همین است.
به این فکر کنید که وقتی بخاطر همرزمتان اینجوری میتوانید بجنگید شاید چیزهای دیگری غیر از اینهایی که نام بردید، یا شاید حتی همینهایی که نام بردید با یک دید دیگر، قابل این باشند که بخاطرشان بتوان جنگید.

اگر به کامنت سجاد نگاهی بیاندازید می بینید که من در آنجا نیز گفته ام که رهبر (حال میخ واهد هیتلر باشد یا امام یا فیدل کاسترو یا چه گوارا)مهم است نمی توان نقش رهبر را نادیده گرفت...اما این نیز هست که سرباز وقتی در آماج گلوله قرار می گیرد دیگر قدرت تفکر ندارد و به نظر من یکی از مهم ترین دلایل ادامه دادن و جنگیدن او در آن شرایط دیدن اجساد به خون افتاده ی دوستانش است نه سخنان رهبرش که چند صد کیلومتر آن طرف تر نشسته...

sajjad 1386/05/28 ساعت 09:13 ق.ظ

یک خاطره درباره جنگ از المپیاد فیزیک در ایران!
یکی از راهنما های ایرانی همینطور که با یک دختر سربستانی شوخی می کرده به او گفته که چه با مزه می شه اگر بین شما و ما جنگ به شه اون وقت من و تو باهم می جنگیم!
در این لحظه فضا از حالت شوخی به حالت جدی و سنگینی وارد می شود و دختر سرب می گوید:
جنگ شوخی نیست! پدر من نمی خواست توی جنگ شرکت کنه ولی مجبورش کردن آخرش هم توی جنگ مرد!
می بینید بین آدمی که جنگ را حس کرده و آدمی که در کشورش مردن آدم ها یک پدیده طبیعی نشان داده می شود چقدر تفاوت نگاه وجود دارد!

سعید 1386/05/28 ساعت 12:24 ب.ظ

سلام

به نظرم چند تا فرق عمیق هست بین جنگ ما و جنگ‌های دیگر . تا حدی که در حوزه هایی اساسا غیر قابل مقایسه می‌شویم با جنگ های جهانی یا صرب ها یا جنگ روس‌ها با افغان‌ها یا بر و بچ فیدل استرو اینا یا حتا آزادی خواه های الجزایر و مصر :

عموم این فرق ها ناظر بر تعریف جهاد است. اینکه عرض کردم جنگ، جهاد نیست و ما جهاد می کریم نه جنگ همین است:

جسارتا تقاضای دقت دارم چون خودم مدت‌ها سر این گیر کرده بودم و بسیاری‌ها حتی از همان زمان جنگی ها را دیدم که همین‌جا چپ کرده اند!

اول: معتقدیم نتیجه‌ی نهایی جهاد اگرچه در تحقق حقیقت عالم موثر است و سبب تعجیل یا تاخیر حاکمیت حق می شود اما در نگاه کلان اصالتی ندارد. اصل جهاد اصالت داشته که ایجاب کمال و تقرب می‌کرده. در جهاد بکشید یا کشته شوید پیروزید. تعبیر قرآن است: احدی الحسنیین. نتیجه، یکی از دو خوبی است! جمله‌ی امام خاطرتان هست که: ما موظف به تکلیفیم نه نتیجه. فلذا حتی اینکه پیروزی در جنگ مهم است و همه متفق می شود برای پیروزی، محل تامل است. این جهاد است اما در جنگ غنایم بیشتر، تصرف بیشتر زمین ، امتیاز بیشتر دیپلماتیک و اینها مهم است و پیروزی از آن کسی است که بیشتر کشته و کمتر کشته داده.

دوم: جهاد مسیر میان‌بر است. شنیده اید که مقامات و کراماتی که عرفا طی ۷۰...۸۰ سال تحصیل کرده اند همگی هم نظرند که در جنگ همان سیر کمال در کمتر از ۴۰ روز رخ می داد. اینها را آنها که در همان مسیر هستند می فهمند. فعلا ما هم فقط شنیده ایم. باید تجربه شود. صغرا و کبرا برنمی دارد! اما تا تجربه نشود حرفی نداریم.
فقط اینکه بسیار بودند بی اخلاق های مسئله داری که حتی پوستشان نازک نشده بود که جنگ شهیدشان کرد. در جنگ ضربات را مدام و مکرر بر دف می زنند خب دف ۴۰ روزه شهید میشود. به نظرم البته آنها که قبل از جنگ نازک شده اند بهتر و برتر شهید می شوند. که شهدا را نیز مراتبی است و همه هم رتبه نیستند. اما خود جنگ - بخوانید جهاد - هم به تنهایی برای به خدا رساندن صفر کیلومترها کافی است.

سوم: در عرصه جهاد انسان توسعه‌ی وسع پیدا می کند. در جهاد انسان به وسعت خدا میشود . اما در جنگ همانی هستی که هستی. این یکی موضوع دامنه داری است. بماند برای بعد.

عجیب می دانم که رشد عقلی را منافی جهاد می دانید. اگر جهاد کار بی عقلان است مردی که برای تامین خانواده جهاد می کند را بگویید: عاقل باش، سه طلاقه اش کن!

آنکه رشد عقلی نفی اش می کند جنگ است. این هم چهارمین فرق جنگ و جهاد.

در آخر هم اینکه به خاطر دوستانمان بجنگیم، دوستانی که در کنار ما می جنگند، تعبیر سوسیالیستی زیبایی است. مرام‌کش می کند آدم را ! اما اگر همه دوستان با هم هم‌نظر شویم که بابا بیایید صلحی، سازشی، تفاهم نامه ای، ترکمن چای ، چیزی باهاشون امضا کنیم . نه ما بجنگیم به خاطر شما نه شما بجنگبد به خاطر ما آنوقت چه؟ صورت مسئله پاک است و مرزها باز. در صورتی که در جهاد ۷۲ نفر هم باشید در مقابل ۳۰۰۰۰۰ نفر لشکر کوفه و شام می جنگید- بخوانید جهاد می کنید- جهاد واجب کفایی است. یعنی یک نفر هم بود می‌جهادد (فعل را داشتی!) این تقوموا لله مثنی و فرادی همین است تعبیر امام بود که اگر همه ملت ایران هم من را تنها گذارند من ایستاده ام.

پس چیزی بالاتر از رفقا و رفاقت می خواهد که انسان برایش بجنگد. البته رفقا و رفاقت در همان مسیر تعریف شده و معتبر می شود. پران در لفافه اشاره ای کرد و گذشت: شاید چیزهای دیگری غیر از اینهایی که نام بردید ... قابل این باشند که بخاطرشان بتوان جنگید- بخوانید جهاد کرد-.

پس طبیعتا رهبری ما هم متفاوت میشود بر رهبری هیتلر و فیدل و... آنها رهبری بر جنگ می کردند و اینجا رهبری بر جهاد می‌شد. به نظرتان مقایسه شان درست است؟


من تا چهارشنبه یا شنبه‌ی آتی مسافرم. غیبتم را ببخشید.
..::یاعلی::..

سعید(۲) 1386/05/28 ساعت 12:42 ب.ظ

-هی می آید و می رود بابا برو سفرت ما یه نفسی بکشیم:
-چشم رفتم، اما چشمم خورد به این جمله که: سرباز وقتی در آماج گلوله قرار می گیرد دیگر قدرت تفکر ندارد.
یادم آمد که وسط صفین طرف راجع به توحید از امیر المومنین(ع) سوال می پرسد. نیروها تشر میزنند که: حالا؟! وسط جنگ؟

امام روبه نیروها می گوید: اساسا ما برای همین است که جهاد می کنیم. دست از جنگ می کشد و تمام و کمال پاسخ طرف را می دهد و بعد ادامه جنگ - بخوانید جهاد-

این هم فرق دیگر جنگ است و جهاد. اینکه سرباز وقتی در آماج گلوله قرار می گیرد دیگر قدرت تفکر ندارد در جنگ صادق است اما در جهاد سرباز عقلش دم دستش است. دم دست تر از سلاحش.

ببخشید. دیگه رفتم

..::یاعلی::..

سلام و سپاس از یادت. گاه گریزی نیست از رفتن. اگر چه کوتاه.

The one 1386/05/29 ساعت 03:46 ق.ظ http://mahfel.sub.ir

- این جنگ من نبود و نیست! (بعد از جنگ خارج از ایران بدنیا آمده ام). خوشبختانه با متاسفانه(!)
- جنگ برسر مرز مسخره ترین(نمی گویم مزخرفترین) نوع و البته عام ترین نوعش است. به نظرم مقدس ترین جنگ، جنگ
داخلی است. خوشبختانه(!) تا بحال جهاد داخلی در ایران نداشته ایم.

- بد نبود کتاب زمین انسان های اگزوپری را در همین راستا معرفی می کردی!

- اسطوره لزوما خوب و مقدس نیست، نمونه از کمال است در زمینه ای یا زمینه هایی خاص، که فرد می تواند بدون اینکه دقیقا در همان شرایط باشد(مانند جنگ) از آن نمونه ی کمالی الگوبرداری کند. بطور خلاصه: اسطوره سازی از نظر من بهترین راه برای الگو برداری از شرایطی است که دیگر وجود ندارد.

- اینکه می گویی: "آقایان در جنگ به خدا نمی توان رسید" نشان می دهد جنگ را از روند کلی زندگی جدا می کنی و بنظرم مشکلت از همین جا شروع می شود. در جاده های ایران بیش از جنگ عراق بچه ها بی پدر می شوند! هم در جاده و هم در جنگ می توان به خدا رسید. قضیه ی به تعداد آمدما به اضافه ی چک و ... !!
-جالبی "وداع با اسلحه" این است که کاترین و بچه اش به علت طبیعی می میرند نه جنگ!

-سوال امروز ما نباید این باشد که جنگ خوب است یا بد؟ یا جنگ "ما" خوب بود یا بد؟ یا افراطی ترش (که بنظرم گیر اصلی raven است) ، الان باید جنگ کنیم؟ یا جنگ شد به خدا می رسیم یا نه؟!
سوال من این است: آیا باید جنگ را با خوب و بدش فراموش کنیم؟ یا می توانیم این کار را بکنیم؟ به نظرم ژانر جنگ در درجه اول پاسخی به این سوال است.

پرّان 1386/05/30 ساعت 02:14 ب.ظ


از فرق جنگ و جهاد خیلی خوشم اومد.



به نظر منم مقدس ترین جنگ، جنگ داخلی است و البته سخت ترین جنگ هم هست.
"هر چه داخلی تر، سخت تر و مقدس تر"


در مورد سوال اساسی، کاملا بر عکس دِ وان فکر میکنم. به نظرم اتفاقا باید خوب و بدش را بفهمیم. ببینیم بالاخره درستش چیه. برای اینکه اگه لازم شد در زمان خودمون درست تصمیم بگیریم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد